English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
improper بیجا خارج از نزاکت
Other Matches
ungracious خارج از نزاکت
indelicate language سخن خارج از نزاکت
facetiae مطایبات شوخیهای خارج از نزاکت
unwarrantable بیجا
out of time بیجا
inapt بیجا
inapposite بیجا
out of place بیجا
intempestive بیجا
inopportune بیجا
impolitic بیجا
unwarranted بیجا
pointless بیجا
inappropriate بیجا
simpered بیجا خندیدن
simpering بیجا خندیدن
simpers بیجا خندیدن
an inappropriate remark نکته ای بیجا
simper بیجا خندیدن
not to point پرت بیجا
an a remark سخن بیجا
misapplication استعمال بیجا
meddlesomeness دخالت بیجا
meddling دخالت بیجا
comeuppance توبیخ بیجا
arrogation ادعای بیجا
civility نزاکت
comity نزاکت
courtesy نزاکت
courtesies نزاکت
unceremonious بی نزاکت
propriety نزاکت
boorish بی نزاکت
graceless بی نزاکت
courteousness نزاکت
indecorous بی نزاکت
gentilesse نزاکت
politesse نزاکت
tact نزاکت
suavity نزاکت
indelicate بی نزاکت
etiquette نزاکت
tactlessly بی نزاکت
tactless بی نزاکت
discourteous بی نزاکت
unceremoniously بی نزاکت
politest با نزاکت
politer با نزاکت
polite با نزاکت
Irrelevent. I nappropriate. Out of place. بیجا ( بی مورد ؟نامناسب )
arrogate ادعای بیجا کردن
facetious اهل شوخی بیجا
tizzy سرو صدای بیجا
ineptly بطور مزخرف یا بیجا
intempestive laughter خنده بیجا یا نا بهنگام
attention ادب و نزاکت
attentions ادب و نزاکت
mense نزاکت افتخار
discourtesy عدم نزاکت
step in مداخله بیجا در کاری کردن
self confidence اعتماد بنفس غرور بیجا
phobic وابسته به ترس بیجا تشویشی
phobics وابسته به ترس بیجا تشویشی
international etiquette نزاکت بین المللی
international comity نزاکت بین المللی
indelicately بدون رعایت نزاکت یا فرافت
bluntness عدم رعایت نزاکت یاتعارف
mense نزاکت داشتن مزین ساختن
riskiness بیم زیان عدم نزاکت
without regard for decency بدون رعایت نزاکت یاادب
courtliness نزاکت- اراستگی- چاپلوسی- حرمت گذاری
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
bon ton روش خوب رفتار از روی نزاکت وطبق اداب معموله
propriety قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
outside [of] <adv.> خارج [از]
outsides خارج
outsides در خارج
out [of] <adv.> خارج [از]
outed خارج
out خارج
per خارج از
external خارج
externally از خارج
externals خارج
out- خارج
forth of خارج از
out of خارج از
out-of- خارج از
aroint خارج شو
non-combatants خارج از صف
non combatant خارج از صف
abroad خارج
out of tune خارج
non-combatant خارج از صف
outside در خارج
outside خارج
off side خارج از خط
off خارج از
exit خارج شدن
outboard bearing یاتاقان خارج
extraction خارج کردن
out of proportion خارج از اندازه
derailed از خط خارج شدن
torts خارج از قرارداد
tort خارج از قرارداد
outbye خارج از دور از
out of turn خارج از نوبت
derail از خط خارج شدن
derails از خط خارج کردن
derails از خط خارج شدن
off center خارج از مرکز
neither here nor there خارج ازموضوع
eccentric خارج از مرکز
out of action خارج ازنبرد
eccentrics خارج از مرکز
exits خارج شدن
out of door خارج ازمنزل
out of line خارج از خط جبهه
derail از خط خارج کردن
out of phase خارج از فاز
derailed از خط خارج کردن
out of question خارج از موضوع
derailing از خط خارج شدن
derailing از خط خارج کردن
not to the point خارج از موضوع
foreign market بازار خارج
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
anieoro از داخل به خارج
overseas خارج ازکشور
extramundane خارج دنیایی
begone خارج شو عزیمت کن
beside the question خارج از موضوع
blow out به خارج دمیدن
bring out خارج کردن
outdoors خارج از منزل
standaway خارج از بدن
acentric خارج از مرکز
abaxile خارج از مرکز
outbound خارج ازمحدوده
nonsense خارج از منطق
off key خارج از مایه
off duty خارج از خدمت
abroad خارج از کشور
off duty خارج از نگهبانی
out-of- در خارج بواسطه
out of در خارج بواسطه
outbound مربوط به خارج
beside the mark خارج ازموضوع
cross country خارج از جاده
double out 081 خارج
extramarital خارج ازدواجی
ejects خارج کردن
ejecting خارج کردن
ejected خارج کردن
eject خارج کردن
extramarital خارج از زناشویی
extraterritorial خارج الارضی
extrauterine خارج رحمی
extravascular خارج رگی
extragalactic خارج کهکشانی
extracellular خارج سلولی
without بطرف خارج
egress خارج شدن
emissive خارج شونده
endarch متشکل در خارج
popping خارج شدن
expulse خارج کردن
exterritorial خارج الملکتی
extra cosmical خارج ازعالم
extra professional خارج حرفهای
extra regular خارج ازقاعده
extra spectral خارج طیفی
fescennine خارج ازاخلاق
discharge خارج کردن
to fall out خارج شدن
out خارج بیرون
out خارج از حدود
out- خارج بیرون
out- خارج از حدود
outed خارج بیرون
outed خارج از حدود
quotient خارج قسمت
to rule out خارج کردن
discharges خارج کردن
out of doors خارج ازمنزل
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
To fall out. از صف خارج شدن
outsides به سمت خارج
outside به سمت خارج
off season خارج از فصل
extra-marital خارج از زناشویی
inaccessible خارج از دسترس
from the outside از خارج [از جایی]
from outside از خارج [از شهر]
from out of town از خارج [از شهر]
unship خارج کردن
quotients خارج قسمت
to pass off خارج شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com