English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
rouse out بیدار کردن افراد
Other Matches
characterization مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
daw بیدار کردن
wakens بیدار کردن
arouse بیدار کردن
arouses بیدار کردن
awakens بیدار کردن
awaken بیدار کردن
aroused بیدار کردن
wakened بیدار کردن
arousing بیدار کردن
take to بیدار کردن
wakening بیدار کردن
waken بیدار کردن
rewake دوباره بیدار کردن
wakes از خواب بیدار کردن رد پا
waked از خواب بیدار کردن رد پا
wake از خواب بیدار کردن رد پا
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
condemns محکوم کردن افراد
swallow one's pride <idiom> متواضع کردن افراد
condemning محکوم کردن افراد
condemn محکوم کردن افراد
roll call حاضر و غایب کردن افراد
intermarry ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarried ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarrying ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
booking نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
bookings نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
ship to shore حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
awaking بیدار
wakeing بیدار
awoke بیدار
wakeful بیدار
awake بیدار
woke بیدار شد
awakes بیدار
awakened بیدار
open eyed بیدار
sit up بیدار ماندن
to wake up بیدار شدن
awake بیدار ماندن
awakening بیدار کننده
broad a wake کاملا بیدار
awakes بیدار شدن
to be up بیدار بودن
waker بیدار کننده
awakener بیدار کننده
wanener بیدار کننده
wakening بیدار شدن
wakens بیدار شدن
awake بیدار شدن
hypnopompic خواب و بیدار
sit up <idiom> بیدار نشستن
night bird مرغ شب بیدار
awakes بیدار ماندن
wide-awake کاملا بیدار
waken بیدار شدن
awaking بیدار ماندن
to stay up بیدار ماندن
wakened بیدار شدن
awakens بیدار شدن
to wake بیدار شدن
awaken بیدار شدن
wide awake کاملا بیدار
awaking بیدار شدن
get out of bed on the wrong side <idiom> ازدنده چپ بیدار شدن
reveille طبل بیدار باش
hit the deck <idiom> از خواب بیدار شدن
outwatch بیشتر بیدار ماندن از
vigilant گوش بزنگ بیدار
Please don't wake me until 9 o'clock! لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
Wake not a sleeping lion . <proverb> شیر خفته را بیدار نکن.
He woke up (got up). بلند شد( برخاست ،ازخواب بیدار شد )
i was up early this morning امروزصبح زود بیدار شدم
rouse از خواب بیدار شدن حرکت دادن
roused از خواب بیدار شدن حرکت دادن
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
rouses از خواب بیدار شدن حرکت دادن
keep (someone) up <idiom> باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
I was up all night in my bed. من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
to have someone wake you up بگذارید کسی شما را بیدار کند
to book [order] an alarm call بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
I am in the habit of sleeping late on Friday mornings. عادت دارم جمعه ها صبح دیر از خواب بیدار می شوم
enlisted personnel افراد
troop افراد
personnel افراد
enlistedman افراد
trooping افراد
men افراد
trooped افراد
equal status persons افراد همپایه
enlistee افراد داوطلب
liberty men افراد مرخصی
personnel status وضع افراد
service club باشگاه افراد
head count جمع افراد
withindoors افراد داخل
platoons جوخهء افراد
packed out پر و مملو از افراد
platoon جوخهء افراد
filler personnel افراد جایگزینی
cognoscenti افراد مطلعدربارهموضوعیخاص
roll call نامیدن افراد
category طبقه افراد
head counts جمع افراد
top-level افراد عالیرتبه
enlisted personnel طبقه افراد
receptee افراد مورد پذیرش
bachelor quarters منازل افراد مجرد
billet slip لوحه اسکان افراد
billet slip کارت محلهای افراد
morale روحیه افراد مردم
favouritism افراد مورد توجه
transfer station محل انتقال افراد
personnel monitoring بازرسی بدنی از افراد
personal error خطاهای انفرادی افراد
part owners افراد شریک المال
the common wealth of learning افراد اهل علم
target audience افراد مورد نظر
noncombatant افراد غیر نظامی
commandos افراد نیروی مخصوص
commando افراد نیروی مخصوص
army deposit fund پس انداز انفرادی افراد
transfer station محل اعزام افراد
aptitude area حیطه قابلیت افراد
troops افراد قسمتها سربازان
avast افراد به جای خود
coachload افراد سوار بر درشکه
special olympics المپیک افراد استثنایی
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
close station افراد بدو مرخص
characterization نوشتن بیوگرافی افراد
cimmerian افراد کشور فلمات
top-level توسط افراد عالیرتبه
dependents افراد تحت تکفل
posse comitatus دسته افراد پلیس
family size تعداد افراد خانواده
charter بین افراد دلالت کند
troop housing کوی درجه داران یا افراد
Applicants flooded in. سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
leatherneck جزو افراد تفنگداران دریایی
sociometry سنجش روابط افراد جامعه
IMA قالب ها و خصوصیات افراد است
life line طناب اتصال افراد به یکدیگر
lockstep پیشروی افراد پشت سریکدیگر
whom it may concern برای اطلاع افراد ذیربط
biographical information blank form فرم پر نشده بیوگرافی افراد
posses دسته افراد پلیس جماعت
posse دسته افراد پلیس جماعت
intransit strenth افراد در حال حرکت یا انتقال
biographical intelligence اطلاعات مربوط به بیوگرافی افراد
personal salute تیر سلام برای افراد
Certain notorious ( dubious ) characters . عده افراد معلوم الحال
people sniffer رادار کشف افراد دشمن
Do not admit any outsiders. افراد غیره را راه ندهید
aptitude area حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
rotation تعویض نوبتی یکانها یا افراد
assembly محل بسیج افراد احتیاط
chartered بین افراد دلالت کند
huddle ازدحام اجتماع افراد یک تیم
personal salute مراسم سلام افراد برجسته
huddled ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddles ازدحام اجتماع افراد یک تیم
charters بین افراد دلالت کند
huddling ازدحام اجتماع افراد یک تیم
chartering بین افراد دلالت کند
human machine interface حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
character guidance راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
atomistic evalution ارزیابی نظرات افراد در موردتبلیغات یک محصول
intermarriage ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
oral trade test ازمون شفاهی از اطلاعات عمومی افراد
CSE آزمونیدر بریتانیا کهاز افراد 51 یا 61 سالهبعملمیاید
lunatic fringe افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
preference blank دستگاه کشف علایق وسرگرمیهای افراد
army standard score نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
queues صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
buzzword کلمهای که بین گروهی از افراد معروف است
queue صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
an infinite verb فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
enlisted داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
oligrachy حکومتی که قدرت ان در دست افراد معدود باشد
oligopoly تولید کالا توسط افراد یا شرکتهای معدودی
pit crew افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
conference ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
zouave یکی از افراد پیاده نظام فرانسوی در الجزایر
conferences ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
longtour area منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
queued صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queueing صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com