English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
over بیرونی شفا یافتن
over- بیرونی شفا یافتن
Other Matches
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
dooryard بیرونی
exterior بیرونی
cortical بیرونی
extern بیرونی
bakkat بیرونی
external بیرونی
out door بیرونی
outer بیرونی
exteriors بیرونی
externals بیرونی
outward بیرونی
outdoor بیرونی
out <adv.> بیرونی
extrinsic values ارزشهای بیرونی
base-court حیات بیرونی
physiognomies چهره بیرونی
outer shell electron الکترون بیرونی
physiognomy چهره بیرونی
foreign بیرونی ناجور
bailey باروی بیرونی
outwall دیوار بیرونی
arbor support یاطاقان بیرونی
outside در بیرون بیرونی
outsides در بیرون بیرونی
outworld جهان بیرونی
bailey دیوار بیرونی
extrinsic بیرونی خارجی
the crown of the teeth دندان بیرونی
extrados springing line پاطاق بیرونی
acrotic بیرونی خارجی
external socket پریز بیرونی
external force نیروی بیرونی
base court حیاط بیرونی یاعقبی
externally heated arc قوس گرمیونایی بیرونی
chorion پرده بیرونی جنین
outwards بطرف خارج بیرونی
outgoing traffic جاده به راستای بیرونی
rinds پوسته بیرونی هرچیزی
outer shell electron الکترون لایه بیرونی
scarf skin پوشش یاغلاف بیرونی
outer work function انرژی خروج بیرونی
outside influence نفوذ بیرونی یا خارجی
outpart قسمت بیرونی یا دوردست
rind پوسته بیرونی هرچیزی
out- فاش شدن بیرونی
outed فاش شدن بیرونی
toa قسمت بیرونی سر چوب
horn-work [استحکامات بیرونی با دو سنگر]
outward بطرف خارج بیرونی
out فاش شدن بیرونی
the crown of the teeth قسمت بیرونی دندان
exteriority حالت بیرونی یافاهری دلبستگی به
geophysics علم اوضاع بیرونی و طبیعی زمین
outer ear گوش بیرونی [کالبد شناسی بدن انسان]
external ear گوش بیرونی [کالبد شناسی بدن انسان]
ageum son قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
labrum لب زیرین بند پائیان لبه بیرونی صدف لب
applebus امکان میدهد که به سایرکامپیوترها وصل شده و یک شبکه ایجاد کند تا اطلاعات یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگرانتقال یابدیک دستگاه بیرونی که به ریزکامپیوتر ACINTOSH
discovers یافتن
discovering یافتن
discovered یافتن
find یافتن
discover یافتن
finds یافتن
detect یافتن
detects یافتن
detecting یافتن
detected یافتن
labral وابسته به لب زیرین بندپائیان یا لبه صدف ه لبه بیرونی صدف
meliorate بهبود یافتن
terminate خاتمه یافتن
overcome غلبه یافتن
dominates تفوق یافتن
dominated تفوق یافتن
dominate تفوق یافتن
lay hands on something چیزی را یافتن
look oneself again بهبود یافتن
insuring اطمینان یافتن
pick up health بهبود یافتن
accedes راه یافتن
keep one's head above water رهایی یافتن
acceding دست یافتن
acceding راه یافتن
relax تخفیف یافتن
shrinks کاهش یافتن
shrinking کاهش یافتن
get out رهایی یافتن
shrink کاهش یافتن
hold out بسط یافتن
hunt out با جستجو یافتن
terminates خاتمه یافتن
immix امیزش یافتن
terminated خاتمه یافتن
ends خاتمه یافتن
insures اطمینان یافتن
ensuring اطمینان یافتن
ensures اطمینان یافتن
outreach برتری یافتن
diverge انشعاب یافتن
diverged انشعاب یافتن
diverges انشعاب یافتن
luxuriates شکوه یافتن
luxuriated شکوه یافتن
luxuriate شکوه یافتن
recovers بهبودی یافتن
recover بهبودی یافتن
waning کاهش یافتن
overmaster برتری یافتن بر
wanes کاهش یافتن
overmatch تفوق یافتن
waned کاهش یافتن
overspread بسط یافتن
luxuriating شکوه یافتن
achieve دست یافتن
ensured اطمینان یافتن
ensure اطمینان یافتن
recovering بهبودی یافتن
misalign تغییر یافتن
overcomes غلبه یافتن
overcoming غلبه یافتن
ended خاتمه یافتن
end خاتمه یافتن
achieving دست یافتن
achieves دست یافتن
diminishes تقلیل یافتن
diminishes نقصان یافتن
achieved دست یافتن
diminish تقلیل یافتن
diminish نقصان یافتن
wane کاهش یافتن
accedes دست یافتن
recuperates بهبودی یافتن
center تمرکز یافتن
expands بسط یافتن
expanding بسط یافتن
conquers پیروزی یافتن بر
expand بسط یافتن
attains دست یافتن
attaining دست یافتن
attained دست یافتن
attain دست یافتن
centralisation مرکزیت یافتن
centralization مرکزیت یافتن
circumfuse گسترش یافتن
come off تحقق یافتن
come off وقوع یافتن
bunchout برامدگی یافتن
conquering پیروزی یافتن بر
tensing تشدید یافتن
recuperated بهبودی یافتن
tensest تشدید یافتن
recuperate بهبودی یافتن
recuperating بهبودی یافتن
tenses تشدید یافتن
overpower استیلا یافتن بر
break out شیوع یافتن
overpowered استیلا یافتن بر
overpowers استیلا یافتن بر
prefer ترجیح یافتن
preferring ترجیح یافتن
prefers ترجیح یافتن
specialization تخصص یافتن
lessen تقلیل یافتن
come round شفا یافتن
come through وقوع یافتن
alter تغییر یافتن
altered تغییر یافتن
altering تغییر یافتن
alters تغییر یافتن
accede دست یافتن
accede راه یافتن
acceded دست یافتن
acceded راه یافتن
deploy گسترش یافتن
dwindling تدریجاکاهش یافتن
dwindles تدریجاکاهش یافتن
dwindled تدریجاکاهش یافتن
dwindle تدریجاکاهش یافتن
relaxing تخفیف یافتن
scant تخفیف یافتن
outspread گسترش یافتن
convect انتقال یافتن
tenser تشدید یافتن
lessened تقلیل یافتن
transcends برتری یافتن
transcending برتری یافتن
transcended برتری یافتن
transcend برتری یافتن
conquer پیروزی یافتن بر
deploys گسترش یافتن
tensed تشدید یافتن
deploying گسترش یافتن
lessening تقلیل یافتن
tense تشدید یافتن
lessens تقلیل یافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com