Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
extrorse
بیرون برگشته
Other Matches
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
renegades
از دین برگشته برگشته
renegade
از دین برگشته برگشته
inverse
برگشته
retrousse
برگشته
retroflected
برگشته
reflexed
برگشته
retorted
برگشته
turn down
برگشته
revolute
لب برگشته
inflexed
برگشته
recurvate
برگشته
intoed
پنجه برگشته
turn down
یقه برگشته
foxed
رنگ برگشته
recurvate
برگشته کردن
recurve
برگشته کردن
apostate
از دین برگشته
retroverted
بعقب برگشته
apostates
از دین برگشته
resupine
بعقب برگشته
runagate
از دین برگشته
revers
لبه برگشته
involuted
بحال نخست برگشته
pigeon toed
دارای پنجه برگشته
hook bill
منقار نوک برگشته
calkin
نوک برگشته نعل
chukka
پوتین نوک برگشته
the tide has turned
ورق برگشته است
unlucky
بخت برگشته بدیمن
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
backswept
برگشته بطور مایل واریب
scimitar
شمشیر کارد دسته دراز ونوک برگشته
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
billhook
نوعی کارد بزرگ که دارای نوک برگشته است
the inquisition
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
evolute
بسط منحنی مسطح وابسته به منحنی مسطح بعقب برگشته
from the outside
از بیرون
externals
بیرون
external
بیرون
without
بیرون
efferent
بیرون بر
out
بیرون از
out-
بیرون از
outward bound
بیرون رو
outside appearance
بیرون
bakkat
به بیرون
out door
بیرون
abroad
بیرون
off the track
بیرون
out-of-
بیرون از
outed
بیرون از
out of
بیرون از
without
بیرون از
out
<adv.>
به بیرون
outwith
[Scotish E]
<adv.>
بیرون
[از]
outdoor
بیرون
from out of town
از بیرون
[از]
from outside
از بیرون
[از]
forth of
بیرون از
away
بیرون
out
<adv.>
بیرون
forth
بیرون از
outside
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
outside
بیرون
outsides
بیرون
away
بیرون از
out
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
extra terrestrial
بیرون از
outcrop
سر بیرون کردن
to fire out
بیرون کردن
pull out
بیرون امدن
exsert
بیرون دادن
faubourg
بیرون شهر
expulse
بیرون دادن
outcrops
سر بیرون کردن
exserted
بیرون امده
fire out
بیرون انداختن
protrudent
بیرون افتاده
fire out
بیرون کردن
pull-out
بیرون امدن
extrudes
بیرون کشیدن
extrudes
بیرون امدن
extrudes
بیرون انداختن
extruded
بیرون کشیدن
extruded
بیرون امدن
extruded
بیرون انداختن
push off
بیرون رفتن
extrude
بیرون کشیدن
extrude
بیرون امدن
extrude
بیرون انداختن
expulse
بیرون انداختن
spit
بیرون پراندن
sputtering
بیرون اندازی
pull-outs
بیرون امدن
propulsive
بیرون ریزنده
excrete
بیرون انداختن
subduct
بیرون بردن
emerge
بیرون امدن
emerged
بیرون امدن
emerges
بیرون امدن
emerging
بیرون امدن
spouter
بیرون جهنده
smoke out
بیرون راندن
sleep out
بیرون خوابیدن
extruder
بیرون اور
surfaces
نما بیرون
throw off
بیرون دادن
excreted
بیرون انداختن
excretes
بیرون انداختن
excreting
بیرون انداختن
to charm away
بیرون کردن
to bring out
بیرون اوردن
to break out
بیرون ریختن
to be derailed
از خط بیرون افتادن
throw out
بیرون انداختن
skink
بیرون کشیدن
elicit
بیرون کشیدن
extrusion
بیرون زدن
saleint
بیرون امده
running off
از خط بیرون افتادن
extrusion
بیرون امدن
extra physical
بیرون ازقواعدطبیعی
extrusive
بیرون اندازنده
extra cranial
ازجمجمه بیرون
extra cranial
بیرون ازجمجمه
saleintiant
بیرون امده
saleintiant
بیرون زده
spits
بیرون پراندن
elicited
بیرون کشیدن
eliciting
بیرون کشیدن
elicits
بیرون کشیدن
discharged
بیرون راندن
similitude
بیرون فاهر
ship your oars
پارو بیرون
shift out
انتقال به بیرون
extrauterine
بیرون زهدانی
extra cosmical
بیرون ازگیتی
effuse
بیرون ریختن از
not to point
بیرون از موضوع
get out
بیرون رفتن
of an out size
بیرون از اندازه
bring off
بیرون بردن
off the rails
بیرون ازخط
beyond one's vision
بیرون ازحدبینایی
beyond d.
بیرون از حدوصف
bear out
بیرون دادن
out of ear shot
بیرون از صدا رس
astir
بیرون از بستر
out of the wood
بیرون ازجنگل
clamps
بیرون کشیدن
clamping
بیرون کشیدن
clamped
بیرون کشیدن
clamp
بیرون کشیدن
outgoing
بیرون رونده
mofussil
بیرون شهر
lade
بیرون کشیدن
deferent
بیرون برنده
egestion
بیرون ریزی
ejaculatory
بیرون اندازنده
efferent
رگ بیرون بر وابران
give forth
بیرون دادن
give off
بیرون دادن
give out
بیرون دادن
draw out
بیرون کشیدن از
go off
بیرون رفتن
go out
بیرون رفتن
ejection
بیرون رانی
ejection
بیرون اندازی
extroversion
برگشتگی به بیرون
ejector
بیرون کننده
get the push
بیرون رفتن
ejector
بیرون انداز
eliminable
بیرون کردنی
out of town
بیرون شهر
out with
بیرون انداختن
outfield
بیرون ازمحیط
plugs
بیرون زدن
plugging
بیرون زدن
plug
بیرون زدن
exhalent
بیرون دهنده
to fire out
بیرون انداختن
vents
بیرون دادن
vents
بیرون ریختن
venting
بیرون دادن
venting
بیرون ریختن
vented
بیرون دادن
vented
بیرون ریختن
vent
بیرون دادن
vent
بیرون ریختن
prolapsus
بیرون افتادگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com