Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
major
بیشتر اعظم
majored
بیشتر اعظم
majoring
بیشتر اعظم
Other Matches
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
Chief Justices
قاضی اعظم
high priest
کشیش اعظم
high priest
کاهن اعظم
the greater lumen
نیر اعظم
pegasi
فرس اعظم
pegasus
فرس اعظم
Chief Justice
قاضی اعظم
Prime Ministers
صدر اعظم
archbishops
اسقف اعظم
michael
فرشته اعظم
Pope
خلیفه اعظم
Popes
خلیفه اعظم
Prime Minister
صدر اعظم
archbishop
اسقف اعظم
archduchess
همسر دوک اعظم
prelature
قلمرو اسقف اعظم
exarch
نایب السطنه اسقف اعظم
archdiocesan
وابسته بقلمرو اسقف اعظم
primeminister
رئیس الوزرا صدر اعظم
archdiocese
قلمرو مذهبی اسقف اعظم
prelate
اسقف اعظم کشیش ارشد
prelates
اسقف اعظم کشیش ارشد
archdiocese
ناحیهء کلیسایی زیر نفوذاسقف اعظم
Chancellors
صدر اعظم نخست وزیر رئیس اداره
Chancellor
صدر اعظم نخست وزیر رئیس اداره
the sovereign
پاپ اعظم کشیش بخش درکلیسای خاور
vicarate
قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
vicariate
قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
lyddite
ماده منفجره نیرومندی که قسمت اعظم ان مرکب از اسیدپیکریک میباشد
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
the more better the best
هر چه بیشتر
the more
بیشتر
principally
بیشتر
more
بیشتر
furthering
بیشتر
as much as possible
هر چه بیشتر
as early aspossible
هر چه بیشتر
further
بیشتر
furthered
بیشتر
furthers
بیشتر
for the most part
بیشتر
more and more
هی بیشتر
more than
بیشتر از
mostly
بیشتر
mainly
بیشتر
rather
بیشتر
it is mostly iron
بیشتر
large adv
بیشتر
over-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
outshining
بیشتر درخشیدن
outshines
بیشتر درخشیدن
outshine
بیشتر درخشیدن
above-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
above average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
nine times out ten
بیشتر اوقات
no more
نه دیگر
[بیشتر]
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
the most that i can do
بیشتر انها
most of them
بیشتر انها
to overcomein number
بیشتر بودن از
more and more
بیشتر ازبیشتر
multichannel
با بیشتر از یک کانال
the many
بیشتر مردم
outshone
بیشتر درخشیدن
surviver
بیشتر عمرکننده
so many menŠso many minds
عقیده بیشتر
so many menŠso many minds
هر چه اشخاص بیشتر
no longer
نه بیشتر
[زمانی]
outsit
بیشتر نشستن از
over crowding
بیشتر باشد
by superir wisdom
با خرد بیشتر
most people
بیشتر مردم
not any more
دیگر نه
[بیشتر نه]
better part
قسمت بیشتر
outstand
بیشتر ایستادن
better
نیکوتر بیشتر
in the main
بیشتر اصلا
further information
آگاهی بیشتر
rather ... than
بیشتر ...تا
[ترجیحا ... تا]
oddson
بیشتر محتمل
hypercard
یات بیشتر
ahead
دارای امتیاز بیشتر
outwork
بیشتر کار کردن از
mare
مادیان 4 ساله یا بیشتر
outlast
بیشتر طول کشیدن از
overlive
بیشتر زنده بودن از
outwear
بیشتر دوام کردن
mares
مادیان 4 ساله یا بیشتر
it consists mainly
بیشتر عبارت است از
extensive cultivation
کار وسرمایه بیشتر
norther
بیشتر بطرف شمال
as soon as possible
بزودی هرچه بیشتر
he makes most noise
او از همه بیشتر صدا یا
read mostly memory
حافظه بیشتر خواندنی
roundabout production
تولید با کارائی بیشتر
full drive
باشتاب هرچه بیشتر
outwalk
بیشتر راه رفتن از
outstand
بیشتر تحمل کردن
at full pelt
با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
outwatch
بیشتر بیدار ماندن از
I am over 50 years old.
من ۵۰ سال بیشتر دارم.
outlasts
بیشتر طول کشیدن از
outliving
بیشتر زنده بودن از
outliving
بیشتر دوام اوردن
outlives
بیشتر زنده بودن از
outlives
بیشتر دوام اوردن
outlived
بیشتر زنده بودن از
outlived
بیشتر دوام اوردن
outlive
بیشتر زنده بودن از
outvoted
بیشتر رای بردن از
put someone's best foot forward
<idiom>
بیشتر تلاش کردن
outvotes
بیشتر رای بردن از
outlive
بیشتر دوام اوردن
outvoting
بیشتر رای بردن از
outlasting
بیشتر طول کشیدن از
outlasted
بیشتر طول کشیدن از
like nowhere else
<adv.>
بیشتر از هر جای دیگر
outvote
بیشتر رای بردن از
more the merrier
<idiom>
هرچی بیشتر بهتر
outbid
بیشتر توپ زدن از
outbidded
بیشتر توپ زدن از
outbids
بیشتر توپ زدن از
outbidding
بیشتر توپ زدن از
overloads
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
at full speed
با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
multi-
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
overloaded
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
It does more harm than good .
ضررش از نفعش بیشتر است
transuranic
دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
full pelt
با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
overload
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
transuranium
دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
semidouble
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
ness on his part
این بیشتر بواسطه کمرویی است
loved i nothonour more
اگر شرافت را بیشتر دوست نداشتم
overpoise
مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
composer
آهنگ ساز
[بیشتر موسیقی کلاسیک]
compound parry
دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
to jackknife truck-trailers
تا شدن کامیون در جاده
[بیشتر در تصادفات]
century
001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
centuries
001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
excess cover treaty
قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
queues
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
queueing
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
more frequently than ever
<adv.>
نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
half century
05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
queued
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
queue
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
i life that better
انرا بیشتر از همه دوست دارم
More money is not the answer to this problem.
پول بیشتر حل این مسئله نیست.
peter penny
زکات سالیانه که بیشتر به پاپ میداند
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
riots
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
supercharger
دستگاه هوا و سوخت رسانی بیشتر
riot
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
operator
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
accuracy
هر قدر تعداد بیتها بیشتر باشد
rioted
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
Cut a little more off the back.
یک کمی بیشتر عقب را کوتاه کنید.
Cut a little more off the top.
یک کمی بیشتر بالا را کوتاه کنید.
man up
بازی با یک نفر بیشتر از تعدادافراد حریف
rioting
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
operators
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
gaze hound
تازی که بیشتر با چشم دنبال شکار می رود تا با بو
supercharged
موتور دارای دستگاه رساننده هواوسوخت بیشتر
as if to add insult to injury
<idiom>
با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
like hell
<idiom>
با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
larceny petty
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
outpoint
سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
early bird catches the worm
<idiom>
هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
extra-
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
ventre a terre
سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
outshoot
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
parlour maid
کلفتی که کتارش بیشتر درسفره خانه است
I would like tovisit ( see, meet ) you more often .
می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
extra
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extras
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
catch up
تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
She is forty if a day .
چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد )
mary maximus
ان مریم که از همنام های خود بیشتر سال دارد
high goal polo
چوگان بین تیمهای دارنده 91امتیاز تعادلی یا بیشتر
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
roundest
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
multitudinist
کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
multi user system
سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
long life itemes
اقلامی که عمر قانونی انها 5سال یا بیشتر باشد
bodies
نوشتار و اندازه پیش فرض برای بیشتر متن ها
multi statement line
خط ی از برنامه کامپیوتری که حاوی بیشتر از یک دستور یا عبارت است
most significant character
رقم سمت چپ عدد که ارزش بیشتر را در پایه دارد.
most significant digit
رقم سمت چپ عدد که ارزش بیشتر را در پایه دارد.
body
نوشتار و اندازه پیش فرض برای بیشتر متن ها
non-circulating materials
اجناسی که قرض داده نمی شوند
[بیشتر در کتابخانه]
pantalets
زیرشلواری یا نیم شلواری بلند که بیشتر زنها می پوشیدند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com