English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (48 milliseconds)
English Persian
It tends to be blue . It is bluish. بیشتر برنگ آبی می زند
Other Matches
silhouettes نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست
silhouette نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست
litmus ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
brassier برنگ برنج
brassiest برنگ برنج
brassy برنگ برنج
rosily برنگ قرمز
pinto رنگ برنگ
bloodred برنگ خون
lightsome برنگ روشن
bloody برنگ خون
crimson برنگ خون
bloodiest برنگ خون
violaceous برنگ بنفشه
strawy برنگ کاه
bloodier برنگ خون
indigo برنگ نیلی
sepal oid برنگ کاسبرگ
bronze برنگ برنز
bronzes برنگ برنز
sanguinity برنگ خون
wheaten برنگ گندم
encrimson برنگ لاکی دراوردن
versicolour رنگ برنگ شده
to change colour رنگ برنگ شدن
chromatographic وابسته برنگ نگاری
cerulean برنگ ابی نیلگون
sanguine قرمز برنگ خون
amaranthine برنگ تاج خروسی
rubiginous برنگ قرمز اجری
iridescence رنگ برنگ شونده
opalline برنگ عین الشمس
color blind فاقد حساسیت نسبت برنگ
incarnate برنگ گوشتی مجسم کردن
rubrication نشان گذاری برنگ قرمز
tan برنگ قهوهای وسبزه دراوردن
marble cake کیک کره دار برنگ روشن
pyrope هر نوع گوهر برنگ قرمز روشن
gummite ئیدرات اورانیم برنگ زردمایل بقرمز
gahnite ماده معدنی برنگ سبزتیره بفرمول 4O 2Al Zn
grisaille نقاشی برجسته نماروی شیشه برنگ خاکستری
euclase بریلیوم و الومینیوم برنگ سبز روشن یا ابی
manila paper یک نوع کاغذ محکم برنگ زرد مایل به قهوهای
odontolite دندانی که تبدیل به سنگ شده و برنگ فیروزه در امده است
scarlet letter حرف A برنگ سرخ که روی سینه زناکاران نصب میشده
white heat درجه حرارت زیادی که ازسرخی گذشته و برنگ سفید دراید
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
furthers بیشتر
furthered بیشتر
large adv بیشتر
as much as possible هر چه بیشتر
more بیشتر
as early aspossible هر چه بیشتر
further بیشتر
it is mostly iron بیشتر
the more بیشتر
more than بیشتر از
the more better the best هر چه بیشتر
principally بیشتر
rather بیشتر
more and more هی بیشتر
mainly بیشتر
furthering بیشتر
mostly بیشتر
for the most part بیشتر
over-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
most of them بیشتر انها
the most that i can do بیشتر انها
most people بیشتر مردم
so many menŠso many minds هر چه اشخاص بیشتر
oddson بیشتر محتمل
so many menŠso many minds عقیده بیشتر
more and more بیشتر ازبیشتر
nine times out ten بیشتر اوقات
no longer نه بیشتر [زمانی]
multichannel با بیشتر از یک کانال
no more نه دیگر [بیشتر]
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
surviver بیشتر عمرکننده
the many بیشتر مردم
to overcomein number بیشتر بودن از
above-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
above average <adj.> بیشتر از حد متوسط
outshine بیشتر درخشیدن
better نیکوتر بیشتر
further information آگاهی بیشتر
outsit بیشتر نشستن از
by superir wisdom با خرد بیشتر
over crowding بیشتر باشد
major بیشتر اعظم
majored بیشتر اعظم
majoring بیشتر اعظم
rather ... than بیشتر ...تا [ترجیحا ... تا]
better part قسمت بیشتر
outshone بیشتر درخشیدن
outshining بیشتر درخشیدن
outshines بیشتر درخشیدن
outstand بیشتر ایستادن
not any more دیگر نه [بیشتر نه]
hypercard یات بیشتر
in the main بیشتر اصلا
platina پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
outstand بیشتر تحمل کردن
outwalk بیشتر راه رفتن از
he makes most noise او از همه بیشتر صدا یا
outwatch بیشتر بیدار ماندن از
read mostly memory حافظه بیشتر خواندنی
full drive باشتاب هرچه بیشتر
as soon as possible بزودی هرچه بیشتر
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
roundabout production تولید با کارائی بیشتر
norther بیشتر بطرف شمال
overlive بیشتر زنده بودن از
it consists mainly بیشتر عبارت است از
outwork بیشتر کار کردن از
extensive cultivation کار وسرمایه بیشتر
outwear بیشتر دوام کردن
outvotes بیشتر رای بردن از
outlive بیشتر دوام اوردن
outlast بیشتر طول کشیدن از
outlasted بیشتر طول کشیدن از
outlasting بیشتر طول کشیدن از
outlasts بیشتر طول کشیدن از
outvote بیشتر رای بردن از
outvoted بیشتر رای بردن از
outlive بیشتر زنده بودن از
outliving بیشتر زنده بودن از
outliving بیشتر دوام اوردن
outlives بیشتر زنده بودن از
outlives بیشتر دوام اوردن
outlived بیشتر زنده بودن از
outlived بیشتر دوام اوردن
outbids بیشتر توپ زدن از
outbidding بیشتر توپ زدن از
more the merrier <idiom> هرچی بیشتر بهتر
ahead دارای امتیاز بیشتر
mares مادیان 4 ساله یا بیشتر
mare مادیان 4 ساله یا بیشتر
like nowhere else <adv.> بیشتر از هر جای دیگر
outbid بیشتر توپ زدن از
I am over 50 years old. من ۵۰ سال بیشتر دارم.
outbidded بیشتر توپ زدن از
put someone's best foot forward <idiom> بیشتر تلاش کردن
outvoting بیشتر رای بردن از
multi در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi- در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
at full speed با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
transuranic دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
It does more harm than good . ضررش از نفعش بیشتر است
semidouble دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
transuranium دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
overload تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
overloaded تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
overloads تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
excess cover treaty قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
Cut a little more off the top. یک کمی بیشتر بالا را کوتاه کنید.
composer آهنگ ساز [بیشتر موسیقی کلاسیک]
overpoise مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
to jackknife truck-trailers تا شدن کامیون در جاده [بیشتر در تصادفات]
compound parry دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
centuries 001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
half century 05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
queues افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
queueing افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
queued افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
i life that better انرا بیشتر از همه دوست دارم
queue افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
man up بازی با یک نفر بیشتر از تعدادافراد حریف
More money is not the answer to this problem. پول بیشتر حل این مسئله نیست.
ness on his part این بیشتر بواسطه کمرویی است
century 001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
loved i nothonour more اگر شرافت را بیشتر دوست نداشتم
riots تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
rioting تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
rioted تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
follow up <idiom> بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
riot تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
operator انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
accuracy هر قدر تعداد بیتها بیشتر باشد
supercharger دستگاه هوا و سوخت رسانی بیشتر
more frequently than ever <adv.> نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
Cut a little more off the back. یک کمی بیشتر عقب را کوتاه کنید.
operators انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
peter penny زکات سالیانه که بیشتر به پاپ میداند
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
outpoint سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
outshoot تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
ventre a terre سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
I would like tovisit ( see, meet ) you more often . می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
She is more culpable than the others. او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
early bird catches the worm <idiom> هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
as if to add insult to injury <idiom> با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
gaze hound تازی که بیشتر با چشم دنبال شکار می رود تا با بو
supercharged موتور دارای دستگاه رساننده هواوسوخت بیشتر
parlour maid کلفتی که کتارش بیشتر درسفره خانه است
catch up تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com