English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
English Persian
outstand بیشتر تحمل کردن
Search result with all words
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
Other Matches
too much of a good thing غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
sustains تحمل کردن
undergo تحمل کردن
undergoes تحمل کردن
vasbyt تحمل کردن
undergoing تحمل کردن
endures تحمل کردن
undergone تحمل کردن
tolerates تحمل کردن
abhide تحمل کردن
bide تحمل کردن
withstanding تحمل کردن
dure تحمل کردن
tolerated تحمل کردن
sustained تحمل کردن
sustain تحمل کردن
dree تحمل کردن
endure تحمل کردن
to bear out تحمل کردن
keep up تحمل کردن
endured تحمل کردن
withstand تحمل کردن
tolerate تحمل کردن
to give support to تحمل کردن
sit down under تحمل کردن
withstood تحمل کردن
put up with تحمل کردن
lie down under تحمل کردن
suffer تحمل کردن
suffered تحمل کردن
suffers تحمل کردن
tolerating تحمل کردن
experiencing تحمل کردن
support تحمل کردن
withstands تحمل کردن
stand تحمل کردن
experience تحمل کردن
experiences تحمل کردن
thole تحمل کردن
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
stomach اشتها تحمل کردن
stomaching اشتها تحمل کردن
stomachs اشتها تحمل کردن
to live through something چیزی را تحمل کردن
stomached اشتها تحمل کردن
forcing قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
comports جور بودن تحمل کردن
stick پیچ درکار تحمل کردن
to sustain a loss ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to champ the bit چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comporting جور بودن تحمل کردن
forborne دست برداشتن تحمل کردن
bears تاب اوردن تحمل کردن
to suffer a loss ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
comport جور بودن تحمل کردن
comported جور بودن تحمل کردن
bear تاب اوردن تحمل کردن
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
add insult to the injury <idiom> [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
brooking تحمل کردن سازش کردن
bear تقبل کردن تحمل کردن
brooks تحمل کردن سازش کردن
bears تقبل کردن تحمل کردن
brook تحمل کردن سازش کردن
brooked تحمل کردن سازش کردن
outwear بیشتر دوام کردن
outwork بیشتر کار کردن از
put someone's best foot forward <idiom> بیشتر تلاش کردن
follow up <idiom> بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
wheel load فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
fan بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
as if to add insult to injury <idiom> با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
to space out letters [text] فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
filling out [پر کردن زمینه فرش با گل ها و یا اشکال مختلف جهت تزئین بیشتر متن]
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
keypad مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
longanimity تحمل
enduringness تحمل
endurance تحمل
passiveness تحمل
tolerance تحمل
good humor تحمل
tolerances تحمل
toleration تحمل
insufferable تحمل ناپذیر
intolerableness تحمل نا پذیری
impossible [colloquial] <adj.> تحمل ناپذیر
impassibility تحمل ناپذیری
good humouredly با صبر و تحمل
frustration tolerance تحمل ناکامی
take it <idiom> تحمل مشکلات
forbore تحمل کرد
insupportable تحمل ناپذیر
intolerability تحمل ناپذیری
intolerancy عدم تحمل
abiding تحمل کننده
tolerable قابل تحمل
supportable قابل تحمل
tolerator تحمل کننده
weather تحمل یابرگزارکردن
endurable تحمل پذیر
bearable تحمل پذیر
forbearance تحمل امساک
sufferable تحمل پذیر
intolerance عدم تحمل
beyond bearing تحمل ناپذیر
unbearable تحمل ناپذیر
tolerable تحمل پذیر
tolls تحمل خسارت
unbearably تحمل ناپذیر
defrayal تحمل هزینه
sustainable قابل تحمل
weathers تحمل یابرگزارکردن
fault tolerance تحمل نقص
intolerable تحمل ناپذیر
toll تحمل خسارت
weathered تحمل یابرگزارکردن
beyond bearing غیرقابل تحمل
tolling تحمل خسارت
expected time زمان تحمل
bearing capacity قدرت تحمل
bearing capacity فرفیت تحمل
bearing capacity گنجایش تحمل
insufferably بطور تحمل ناپذیر
intolerably بطور تحمل ناپذیر
unsustainable <adj.> غیر قابل تحمل
fault tolerance قدرت تحمل نقص
breaking load حداکثر تحمل بار
insupportably بطور تحمل ناپذیر
intolerable غیر قابل تحمل
gameness طاقت تحمل مصائب
stress tolerance تحمل فشار روانی
bearingly از روی تحمل و بردباری
tolerance حدود قابل تحمل
taxpaying capacity تحمل کل بار مالیات
tolerances حدود قابل تحمل
intolerantly بدون تحمل متعصبانه
tolerably بطور قابل تحمل
borne تحمل کرده یاشده
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
smooth something over <idiom> بهتریا قابل تحمل تر شدن
ties عضو تحمل کننده کشش
tie عضو تحمل کننده کشش
tail boom پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
bete noire ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
i am out of p with it دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
at the top of one's bent تا انجا که می توان تحمل کرد
bearing قسمت تحمل کننده بار
insufferable تن در ندادنی غیر قابل تحمل
transients وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
unbearably غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
scaleweight وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
tolerances قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
transient وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
broad shoulders نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
unbearable غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
on line fault tolerant system سیستم تحمل خرابی درون خطی
overweight تحمل وزن اضافه از طرف اسب
tolerance قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
The nerves can only take so much . اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to see what [mettle] he is made of <idiom> تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
scale of weights جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
penance تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
prima facie evidence مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
reed شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
to gild the pill چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
eurytopic دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
for the most part بیشتر
as much as possible هر چه بیشتر
principally بیشتر
mostly بیشتر
more بیشتر
the more better the best هر چه بیشتر
large adv بیشتر
the more بیشتر
mainly بیشتر
as early aspossible هر چه بیشتر
furthered بیشتر
more and more هی بیشتر
rather بیشتر
further بیشتر
it is mostly iron بیشتر
furthering بیشتر
furthers بیشتر
more than بیشتر از
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com