Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
Other Matches
to have one's work cut out
[for one]
<idiom>
کار خیلی زیاد و سخت داشتن
overmoke
زیاد دود داشتن
to have a thing at heart
بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
speculate
انتظار سودو زیاد داشتن
speculated
انتظار سودو زیاد داشتن
speculating
انتظار سودو زیاد داشتن
set store on (by)
<idiom>
خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
speculates
انتظار سودو زیاد داشتن
abounded
زیاد بودن وفور داشتن
abounding
زیاد بودن وفور داشتن
abounds
زیاد بودن وفور داشتن
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
stand (someone) in good stead
<idiom>
سود زیاد برای شخص داشتن
get away with murder
<idiom>
انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
highs
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highest
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
overstock
زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
high
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to strain at anything
در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
exceeding
خیلی زیاد
lots
خیلی زیاد
infinitely
خیلی زیاد
far
زیاد خیلی
superrabundant
خیلی زیاد
oodles
خیلی زیاد
raff
خیلی زیاد
superabundant
خیلی زیاد
extreme
خیلی زیاد
abject poverty
فقر خیلی زیاد
barrelful
مقدار خیلی زیاد
oodlins
خیلی زیاد توده
very high frequency
فرکانس خیلی زیاد
an arm and a leg
<idiom>
پول خیلی زیاد
very long
برد خیلی زیاد
very many book
کتابهای خیلی زیاد
like crazy
<idiom>
خیلی سریع با انرژی زیاد
to the full
<idiom>
خیلی زیاد ،به طور کامل
have one's heart set on something
<idiom>
چیزی را خیلی زیاد خواستن
spate
تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
slashed
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slash
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
no end to (of)
<idiom>
خیلی زیاد،بهنظر تمام شده
What brazen cheek ! Ilike your impudence .
بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
to be on the razzle
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a binge
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
blockbusters
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbuster
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
bears
داشتن
bear
در بر داشتن
bear
داشتن
to hold
داشتن
lacks
کم داشتن
lacked
کم داشتن
owns
داشتن
possessing
داشتن
lack
کم داشتن
bears
در بر داشتن
intercommon
داشتن
to go hot
تب داشتن
doubt
شک داشتن
possess
داشتن
wanted
کم داشتن
owned
داشتن
to hold a meeting
داشتن
own
داشتن
owning
داشتن
monogyny
داشتن یک زن
want
کم داشتن
relieving
داشتن
to be feverish
تب داشتن
to have possession of
داشتن
have
داشتن
to possess
داشتن
doubts
شک داشتن
having
داشتن
to be in a f.
تب داشتن
possesses
داشتن
lackvt
کم داشتن
doubting
شک داشتن
redolence
بو داشتن
to have f.
تب داشتن
doubted
شک داشتن
to have
داشتن
relieve
داشتن
relieves
داشتن
intend
قصد داشتن
represent
نمایندگی داشتن
nettles
رنجه داشتن
intends
در نظر داشتن
intending
در نظر داشتن
refers
منسوب داشتن
represents
نمایندگی داشتن
hungers
اشتیاق داشتن
represented
نمایندگی داشتن
encumbered
باز داشتن
encumbering
باز داشتن
required
لازم داشتن
intends
قصد داشتن
crave
اشتیاق داشتن
intend
در نظر داشتن
refer
منسوب داشتن
requiring
لازم داشتن
encumber
باز داشتن
intending
قصد داشتن
craved
اشتیاق داشتن
requires
لازم داشتن
craves
اشتیاق داشتن
cravings
اشتیاق داشتن
nettle
رنجه داشتن
referred
منسوب داشتن
rolls
تلاطم داشتن
quaver
ارتعاش داشتن
get a break
<idiom>
فرصت داشتن
undulated
نوسان داشتن
hungered
اشتیاق داشتن
confides
اعتماد داشتن به
undulates
نوسان داشتن
bode
دلالت داشتن
quavered
ارتعاش داشتن
quavering
ارتعاش داشتن
loathes
نفرت داشتن از
rolled
تلاطم داشتن
hunger
اشتیاق داشتن
stand off
<idiom>
دورنگه داشتن
to continue
دنباله داشتن
roll
تلاطم داشتن
undulate
نوسان داشتن
quavers
ارتعاش داشتن
flinch
دریع داشتن
bode
شگون داشتن
hungering
اشتیاق داشتن
fizzed
گاز داشتن
affects
تمایل داشتن
fizz
گاز داشتن
flinches
دریع داشتن
require
لازم داشتن
fizzes
گاز داشتن
encumbers
باز داشتن
affects
دوست داشتن
confided
اعتماد داشتن به
affect
دوست داشتن
flinched
دریع داشتن
confide
اعتماد داشتن به
tones
اهنگ داشتن
fizzing
گاز داشتن
affect
تمایل داشتن
tone
اهنگ داشتن
flinching
دریع داشتن
excelled
برتری داشتن بر
excel
برتری داشتن بر
overlap
اشتراک داشتن
overlapped
اصطکاک داشتن
specializing
تخصص داشتن
specializes
تخصص داشتن
specialize
تخصص داشتن
specialising
تخصص داشتن
specialises
تخصص داشتن
excelling
برتری داشتن بر
excels
برتری داشتن بر
says
افهار داشتن
say
افهار داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com