English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
outstay بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
Other Matches
long game بازی با لزوم ضربههای طولانی
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
embassies سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassy سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
to become a necessity لزوم پیدا کردن
remained اقامت کردن
remain اقامت کردن
sojourn موقتا" اقامت کردن
sojoiurn موقتا اقامت کردن
sojourns موقتا" اقامت کردن
superaddition بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
superadd بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
excess stock ذخایر اضافی ذخیره کردن بیش از حد لزوم
elongation طولانی کردن
prolongs طولانی کردن
prolonging طولانی کردن
extending طولانی تر کردن
prolong طولانی کردن
extend طولانی تر کردن
extends طولانی تر کردن
lengthened طولانی کردن کشیدن
prolongation طولانی کردن تطویل
lengthening طولانی کردن کشیدن
lengthen طولانی کردن کشیدن
lengthens طولانی کردن کشیدن
To live a long life . عمر طولانی (زیاد ) کردن
macrobiotics دانش طولانی کردن عمر
prolongate طولانی کردن امتداد دادن
extensions طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
extension طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
skip breathing حبس نفس برای طولانی کردن مدت غواصی
stalling ماندن ممانعت کردن
stall ماندن ممانعت کردن
fibre که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fiber که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fibres که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
aborts سقط کردن نارس ماندن
aborting سقط کردن نارس ماندن
aborted سقط کردن نارس ماندن
overstays بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
overstayed بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
occasion لزوم
necessity لزوم
occasions لزوم
needing لزوم
irrevocability لزوم
occasioning لزوم
requisteness لزوم
needfulness لزوم
need لزوم
occasioned لزوم
needed لزوم
exigency لزوم
requisiteness لزوم
exigencies لزوم
incumbency وفیفه لزوم
supplied موجودی لزوم
if necessary در صورت لزوم
unnecessarily بیش از حد لزوم
supplying موجودی لزوم
needs بر حسب لزوم
unnecessary بیش از حد لزوم
inherence or rency لزوم ذاتی
supply موجودی لزوم
inhesion لزوم ذاتی
inherence لزوم ذاتی
on occasion هنگام لزوم
inherency لزوم ذاتی
too بیش از حد لزوم
needlessness عدم لزوم
staying اقامت
residing اقامت
inhabitancy اقامت
commorant اقامت
inhabitation اقامت
inhabitance اقامت
tarriance اقامت
overdose داروی بیش از حد لزوم
overcompensation جبران بیش از حد لزوم
overdoses داروی بیش از حد لزوم
supererogatory زائد بیش از حد لزوم
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
residence permit جواز اقامت
permission to reside پروانه اقامت
residency محل اقامت
permit of residence پروانه اقامت
sojourns اقامت موقتی
residence permit پروانه اقامت
resides اقامت داشتن
residence محل اقامت
seats محل اقامت
resided اقامت داشتن
residential مربوط به اقامت
sojourn اقامت موقتی
reside اقامت داشتن
dwell اقامت گزیدن
sojoiurn اقامت موقتی
dwelled اقامت گزیدن
dwells اقامت گزیدن
permission to stay پروانه اقامت
seat محل اقامت
home اقامت گاه
permission to reside جواز اقامت
passport of residence گذرنامه اقامت
domicil محل اقامت
seated محل اقامت
residences محل اقامت
domiciliate محل اقامت
permit of residence جواز اقامت
permission to stay جواز اقامت
domicile محل اقامت
homes اقامت گاه
domiciles محل اقامت
overstuff بیش ازحد لزوم انباشتن
service at domicile ابلاغ در محل اقامت
permanent residence permit جواز اقامت دائمی
indefinite leave to remain [British E] جواز اقامت دائمی
franchise du quartier مصونیت محل اقامت
abodes رحل اقامت افکندن
abode رحل اقامت افکندن
student residence permit جواز اقامت دانشجوئی
hypertrophy بزرگ شدن عضوی بیش از حد لزوم
fattest ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
factionalism اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
fatter ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fat ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fats ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
nonresidency عدم اقامت غیر مقیم
residential وابسته به اقامت قابل سکنی
interne یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
nonresidence عدم اقامت غیر مقیم
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
residentship اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
tyrannicide اعتقاد به لزوم قتل و ترور زمامداران ستمگر
referee in case of need داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
deaneries سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
squatters اقامت گزین درزمین غیر معمور
franchisede i'hotel مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
squatter اقامت گزین درزمین غیر معمور
deanery سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
protracted طولانی
longsome طولانی
long طولانی
longed طولانی
shortest طولانی نه
agelong طولانی
prolonging طولانی
short طولانی نه
longer طولانی
great طولانی
shorter طولانی نه
prolong طولانی
great- طولانی
of long standing طولانی
prolix طولانی
greatest طولانی
prolongs طولانی
longs طولانی
longest طولانی
long- طولانی
residency محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
vicarages محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
residency اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
vicarage محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vice presidency مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
dynamically حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
dynamic حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
longs طولانی طویل
periphrastically بطور طولانی
longed طولانی طویل
longest طولانی طویل
long طولانی طویل
long- طولانی طویل
blue moon مدت طولانی
longer طولانی طویل
telephones در یک مسافت طولانی
telephoning در یک مسافت طولانی
hold over <idiom> طولانی نگهداشتن
telephoned در یک مسافت طولانی
telephone در یک مسافت طولانی
gangling طولانی و دراز
as long as بمدت طولانی
long play صفحه طولانی
constitutionalism اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
defense emergency مواد مورد لزوم وحیاتی پدافندی وضعیت اضطراری دفاعی یا نظامی
marathon جلسه گروهی طولانی
slotting سوراخ طولانی و باریک
marathons جلسه گروهی طولانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com