English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
technological unemployment بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
Other Matches
natural rate hypothesis فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
okuns law براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
idleness بیکاری
unemployment بیکاری
sloth بیکاری
idly به بیکاری
vacations بیکاری
vacation بیکاری
inoccupation بیکاری
idless بیکاری
marginal unemployment بیکاری نهائی
jobless وابسته به بیکاری
mass unemployment بیکاری انبوه
unemployment insurance بیمه بیکاری
residual unemployment بیکاری باقیمانده
structural unemployment بیکاری ساختاری
structural unemployment بیکاری بنیادی
technological unemployment بیکاری فنی
unemployment rate نرخ بیکاری
rate of unemployment نرخ بیکاری
seasonal unemployment بیکاری فصلی
unemployment inflation dilemma معمای بیکاری
In ones spare time . دروقت بیکاری
an off day روز بیکاری
off hours ساعات بیکاری
hidden unemployment بیکاری پنهان
frictional unemployment بیکاری اصطکاکی
down time زمان بیکاری
disguised unemployment بیکاری نامرئی
cyclical unemployment بیکاری دورانی
cyclical unemployment بیکاری ادواری
chronic unemployment بیکاری مزمن
idle hours ساعتهای بیکاری
voluntary unemployment بیکاری ارادی
latency زمان بیکاری
disguised unemployment بیکاری پنهان
intellectual unemployment بیکاری تحصیلکرده ها
kief بنگ کیف بیکاری
involuntary unemployment بیکاری غیر ارادی
idlesse بیکاری تنبلی بطالت
quantity of leisure مقدار ساعات بیکاری
dole حق بیمه ایام بیکاری
vacant hours ساعات بیکاری یا فراغت
natural unemployment rate نرخ بیکاری طبیعی
inactively از روی بیکاری بطورغیرفعال
unemployment fund صندوق تامین بیکاری
idleness بیکاری تنبلی بطالت
unemployment benefit کمک دریافتی در دوران بیکاری
lay off فصل کم کاری دوره بیکاری
idle time دوره فترت زمان بیکاری
inflationary gap بیکاری مطلقا" وجودنداشته باشد
Time hangs heavily on my hands. از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
trade off between inflation and رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
I am obsessed by fear of unemployment . تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
man a bout town ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
mondayish بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
frictional unemployment بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
phillips curve شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
begger my neighbour policy سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
muffs ناشی
dilettanti ناشی
Due to ناشی از
ills ناشی
ill- ناشی
dilettantes ناشی
dilettante ناشی
amateurish ناشی
descended ناشی
due ناشی از
resulted ناشی
resulting ناشی
even tual ناشی
gauche ناشی کج
emergent ناشی
ill ناشی
on account of somebody [something] ناشی از
muffing ناشی
muffed ناشی
muff ناشی
therefrom ناشی از ان
maladroit ناشی
resultant ناشی
mala filde ناشی
result ناشی
skilless ناشی
skill less ناشی
new deal برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
rhapsodical ناشی از احساسات
privative ناشی از محرومیت
guttural ناشی از گلو
novice ادم ناشی
novices ادم ناشی
abnerval ناشی از عصب
tisy ناشی از مستی
unfortunate ناشی ازبدبختی
awkwardness ناشی گری
sequent منتج ناشی
toxic ناشی از زهراگینی
adipic ناشی ازچربی
premune ناشی از جلوگیری
irritative ناشی از تحریک
jackleg ناشی نادرست
variorum ناشی ازچندمنبع
hypostatic ناشی از ته نشینی
unskil ناشی بی مهارت
unperfect ناشی نابلد
gremie بی تجربه و ناشی
gaucherie ناشی گری
due to an accident ناشی از یک حادثه
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
awkward age سن خامکار [ناشی]
awkward بی لطافت ناشی
emanating ناشی شدن
internal ناشی ازدرون
emanated ناشی شدن
emanates ناشی شدن
rises ناشی شدن از
emanate ناشی شدن
issues ناشی شدن
issued ناشی شدن
issue ناشی شدن
rise ناشی شدن
rises ناشی شدن
negligent ناشی از بی مبالاتی
rise ناشی شدن از
stingy ناشی از خست
shear failure گسیختگی ناشی از برش
arising رخ دادن ناشی شدن
inexpertness ناشی گری بی تخصصی
diastrophic ناشی ازتغییرات ارضی
despiteous ناشی ازکینه یالج
scorbutic ناشی از کمبود ویتامین C
shear crack ترک ناشی از برش
short sighted ناشی از کوته نظری
shear stress تنش ناشی از برش
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
arises رخ دادن ناشی شدن
rube ادم دهاتی ناشی
arise رخ دادن ناشی شدن
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
left handed واقع در سمت چپ ناشی
proceed ناشی شدن از عایدات
ingenious با هوش ناشی از زیرکی
proceeded ناشی شدن از عایدات
inexpertly ازروی ناشی گری
impiteous ناشی از سخت دلی
intuitional ناشی از درک مستقیم
occupation disease امراض ناشی از کار
perjurious ناشی از پیمان شکنی
royalistic ناشی از شاه پرستی
internal باطنی ناشی ازدرون
renunciatory ناشی از انکار نفس
renunciative ناشی از انکار نفس
ebb current جریان ناشی از افت اب
ravening حریص ناشی از حرص
profits a prendre حقوق ناشی از مزارعه
pot valour دلپری ناشی از مستی
interoceptive ناشی از امعاء واحشاء
toxic psychosis روان پریشی ناشی از سم
wind wave موج ناشی از باد
well-intentioned ناشی از نیت خوب
well-meaning ناشی از قصد خوب
flows ناشی شدن فلو
flowed ناشی شدن فلو
flow ناشی شدن فلو
indiscriminate ناشی از عدم تبعیض
come رخ دادن ناشی شدن
comes رخ دادن ناشی شدن
kinetic energy نیروی ناشی ازحرکت
resulting ناشی شدن نتیجه
absorption losses تلفات ناشی از جذب
resulted ناشی شدن نتیجه
thoughtless لاقید ناشی از بی فکری
associative facilitation سهولت ناشی از تداعی
associative inhibition بازداری ناشی از تداعی
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
transmissions خطای ناشی از اختلال در خط
transmission خطای ناشی از اختلال در خط
wind wave خیز اب ناشی از باد
sentiment ضعف ناشی ازاحساسات
use inheritance وراثت ناشی از کاربرد
well meaning ناشی از قصد خوب
result ناشی شدن نتیجه
vinculo matrimonii ناشی از علقه زوجیت
war risks خطرات ناشی از جنگ
occupation authority اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
property income درامد ناشی از املاک ومستغلات
derive ناشی شدن از منتج کردن
derives ناشی شدن از منتج کردن
lummox ادم ناشی وخام دست
deriving ناشی شدن از منتج کردن
hunger osteopathy بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
awesome حاکی از ترس ناشی از بیم
machined خطای ناشی از خرابی قطعه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com