English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (39 milliseconds)
English Persian
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
Other Matches
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
feasability study مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
karyosystematice بخشی از رده بندی موجودات که روابط طبیعی انهارابوسیله مطالعه خصوصیات سلولی موجودات مورد مطالعه قرارمیدهد
trow اندیشه کردن
meditating اندیشه کردن
cogitating اندیشه کردن
cogitates اندیشه کردن
cogitate اندیشه کردن
meditate اندیشه کردن
to set one's affection اندیشه کردن
cogitated اندیشه کردن
bethink اندیشه کردن
ponders اندیشه کردن
meditates اندیشه کردن
pondered اندیشه کردن
muse اندیشه کردن
conspiratress اندیشه کردن در
pondering اندیشه کردن
meditated اندیشه کردن
to bethink oneself اندیشه کردن
ponder اندیشه کردن
muses اندیشه کردن
mused اندیشه کردن
to r.over something درچیزی اندیشه کردن
study مطالعه کردن
assay مطالعه کردن
dissect [analyse] مطالعه کردن
evaluate مطالعه کردن
inspect مطالعه کردن
analyze [American] مطالعه کردن
analyse [British] مطالعه کردن
bolt [examine] مطالعه کردن
check مطالعه کردن
survey مطالعه کردن
explore مطالعه کردن
scrutinize مطالعه کردن
look into مطالعه کردن
investigate مطالعه کردن
examine مطالعه کردن
enquire into مطالعه کردن
determine مطالعه کردن
to contemplate about/on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
ruminated اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminate اندیشه کردن دوباره جویدن
to take counsel of one'spillow شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
to ruminate on something اندیشه کردن [در باره چیزی]
ruminates اندیشه کردن دوباره جویدن
to form a notion اندیشه کردن خیال بستن
ruminating اندیشه کردن دوباره جویدن
to meditate on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
premeditate قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
analysed جزئیات را مطالعه کردن
analyzing جزئیات را مطالعه کردن
analysing جزئیات را مطالعه کردن
analyses جزئیات را مطالعه کردن
analyzed جزئیات را مطالعه کردن
analyse جزئیات را مطالعه کردن
analyzes جزئیات را مطالعه کردن
to consult one's pillow هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
reconsidered مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidering مجددا درامری مطالعه کردن
reconsiders مجددا درامری مطالعه کردن
reconsider مجددا درامری مطالعه کردن
to make a study of something چیزی را بررسی یا مطالعه کردن
to speak one's mind اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
geologize مطالعه علم زمین شناسی کردن
to poreone's eyes out چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
deliberates اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberate اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberating اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated اندیشه کردن کنکاش کردن
conciliated ارام کردن مطالعه کردن
conciliating ارام کردن مطالعه کردن
conciliates ارام کردن مطالعه کردن
conciliate ارام کردن مطالعه کردن
studies تحصیل کردن مطالعه کردن
studying تحصیل کردن مطالعه کردن
study تحصیل کردن مطالعه کردن
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
weaves درست کردن
fix up درست کردن
set in order درست کردن
makes درست کردن
redd درست کردن
fettle درست کردن
gulleys درست کردن
to cleanvp درست کردن
to erect into درست کردن از
cleanest درست کردن
to get up درست کردن
fashion درست کردن
trim درست کردن
trimmest درست کردن
weave درست کردن
gullies درست کردن
gully درست کردن
fabricated درست کردن
indite درست کردن
fashioned درست کردن
fashioning درست کردن
to put in to shape درست کردن
fashions درست کردن
make درست کردن
trims درست کردن
cleans درست کردن
build درست کردن
buildings درست کردن
adapt درست کردن
concocting درست کردن
manufacture درست کردن
concocted درست کردن
fabricating درست کردن
corrects درست کردن
to riven laths یا درست کردن
to put to rights درست کردن
concoct درست کردن
correcting درست کردن
to sct aright درست کردن
fabricates درست کردن
shapes درست کردن
shape درست کردن
correct درست کردن
set right درست کردن
to fix up درست کردن
concocts درست کردن
to set in order درست کردن
manufactured درست کردن
cleaned درست کردن
to set درست کردن
fabricate درست کردن
builds درست کردن
clean درست کردن
make up درست کردن
manufactures درست کردن
to set to rights درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
manipulated با استادی درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
recondition دوباره درست کردن
hedges خاربست درست کردن
to toss up زود درست کردن
image erection درست کردن تصویر
manipulate با استادی درست کردن
manipulate با دست درست کردن
manipulated با دست درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
manipulates با دست درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
re form دوباره درست کردن
frame پاپوش درست کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
blow down بافوت درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
team دسته درست کردن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
scrambling املت درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
hedged خاربست درست کردن
pond حوض درست کردن
ponds حوض درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
teams دسته درست کردن
dowel میخچه درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
exact تحمیل کردن بر درست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com