Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
English
Persian
violate
بی حرمت ساختن مختل کردن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
Other Matches
outrages
بی حرمت ساختن
outraged
بی حرمت ساختن
outraging
بی حرمت ساختن
outrage
بی حرمت ساختن
queer
مختل کردن
queerer
مختل کردن
disorganised
مختل کردن
disturbs
مختل کردن
disorganizing
مختل کردن
disturb
مختل کردن
disorganizes
مختل کردن
disorganises
مختل کردن
disorganize
مختل کردن
discombobulate
مختل کردن
disorganising
مختل کردن
queerest
مختل کردن
revere
حرمت کردن
to hold in reverence
حرمت کردن
reveres
حرمت کردن
revering
حرمت کردن
desecrate
بی حرمت کردن
to regard with reverence
حرمت کردن
revered
حرمت کردن
desecrated
بی حرمت کردن
desecrating
بی حرمت کردن
desecrates
بی حرمت کردن
profance
بی حرمت کردن
disrupts
مختل کردن کار
disrupting
مختل کردن کار
disrupt
مختل کردن کار
disorganizes
مختل کردن نظم
disorganize
مختل کردن نظم
disorganising
مختل کردن نظم
disorganised
مختل کردن نظم
disorganizing
مختل کردن نظم
disorganises
مختل کردن نظم
disorder
برهم زدن مختل کردن
disorders
برهم زدن مختل کردن
hampering
مانع شدن مختل کردن
hampers
مانع شدن مختل کردن
hampered
مانع شدن مختل کردن
hamper
مانع شدن مختل کردن
rain on someone's parade
<idiom>
برنامه های دیگران را مختل کردن
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
disarrange
بی ترتیب کردن مختل کردن
unhinge
مختل کردن باز کردن
unhinging
مختل کردن باز کردن
disarranging
بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranges
بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranged
بی ترتیب کردن مختل کردن
unhinges
مختل کردن باز کردن
defiles
بی حرمت کردن بی عفت کردن
defiling
بی حرمت کردن بی عفت کردن
defiled
بی حرمت کردن بی عفت کردن
defile
بی حرمت کردن بی عفت کردن
teched
مختل
deranged
مختل
distempered
مختل
disturbed
مختل
tetched
مختل
reverence
حرمت
prohibition
حرمت
observancy
حرمت
unlawfulness
حرمت
observantly
با حرمت
unsettled
اشفته مختل
off the rails
مختل درهم
disordered
مختل شده
mentally abnormal
مختل المشاعر
upsetter
مختل کننده
undisturbed
غیر مختل
perturbate
مختل مضطرب
kelter
بی ترتیب مختل
disturbed
مختل شده
undisturbed
مختل نشده
disorderly
نامنظم مختل
out of kelter
خراب مختل
permanent prohibition
حرمت ابدی
outrage
هتک حرمت
permanent bar
حرمت موبد
irreverence
هتک حرمت
permanent bar
حرمت ابدی
self-respect
حرمت نفس
outraged
هتک حرمت
desecration
هتک حرمت
inviolacy
بی حرمت نشدگی
devoir
حرمت گزاری
outraging
هتک حرمت
deferentially
از روی حرمت
inviolable
صاحب حرمت
outrages
هتک حرمت
right of support
حرمت ملک
to go out of gear
مختل شدن ازکارافتادن
awesome
مایه هیبت یا حرمت
inshrine
با حرمت نگاه داشتن
revere
احترام گذارندن حرمت
forcible entry
هتک حرمت منازل
reveres
احترام گذارندن حرمت
revered
احترام گذارندن حرمت
sanctity
حرمت علو مقام
forceble entry and detainer
هتک حرمت منازل
revering
احترام گذارندن حرمت
sanctity of an oath
حرمت سوگند یا قسم
private nuisance
هتک حرمت منازل و املاک
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
observingly
از روی ملاحظه حرمت گرارانه
critical altitude
ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
courtliness
نزاکت- اراستگی- چاپلوسی- حرمت گذاری
polarity
وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
polarities
وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
get
مجاب کردن ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
horizontal
دراز کشیدن به صورت تخت یا حرمت از طرفی به طرف دیگر و نه از بالا به پایین
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
provides
میسر ساختن تامین کردن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
provide
میسر ساختن تامین کردن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
internalised
باطنی ساختن داخلی کردن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
retards
کند ساختن معوق کردن
retarding
کند ساختن معوق کردن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
retard
کند ساختن معوق کردن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
internalises
باطنی ساختن داخلی کردن
internalize
باطنی ساختن داخلی کردن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
internalizing
باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
frank
باطل کردن مصون ساختن
franked
باطل کردن مصون ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
franking
باطل کردن مصون ساختن
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
franks
باطل کردن مصون ساختن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com