Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
without question
بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
Other Matches
indisputably
بدون چون وچرا
indubitable
بدون تردید
no doubt
بدون تردید
undoubted
بدون تردید
incontestably
محققا"
afortiori
محققا
unquestionably
محققا"
sicker
محققا
incontrovertibly
محققا"
to be sure
محققا
surely
محققا
i did go
محققا` رفتم
positively
محققا" بطور مثبت
incontestably
بی چون وچرا
dispute
چون وچرا
peremptory
بی چون وچرا
questionless
بی چون وچرا
disputed
چون وچرا
disputes
چون وچرا
disputing
چون وچرا
argumentation
چون وچرا
peremptoriness
بی چون وچرا
apodictical
بی چون وچرا
imperative
دستور بی چون وچرا
imperatives
دستور بی چون وچرا
uncontested
بی چون وچرا مسلما بطورغیرقابل بحث
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
dubiosity
تردید
indecision
تردید
acatalepsy
تردید
dubitate
تردید
dubiety
تردید
qualm
تردید
doubting
تردید
hertzprung russel diagram
تردید
doubt
تردید
incertiude
شک تردید
indecisiveness
تردید
doubts
تردید
doubted
تردید
dubitation
تردید
qualms
تردید
vibratility
تردید
query
تردید
unerring
بی تردید
queries
تردید
queried
تردید
doubtless
بی تردید
vibration
تردید
waveringly
با تردید
skepticism
تردید
stickle
تردید
swither
تردید
vibrational
تردید
querying
تردید
hesitation
تردید
uncertainty
تردید
questionless
بی تردید
uncertainties
تردید
unassailable
بی تردید
scruple
تردید
shilly shally
تردید
irresolution
تردید
indubious
تردید ناپذیر
questionable
قابل تردید
hesitantly
از روی تردید
hesitatively
از روی تردید
hesitancy
دودلی تردید
hesitater
تردید کننده
scruple
تردید داشتن
To be hesitating. To vacI'llate between.
تردید داشتن
irresolutely
دودلانه با تردید
hesitance
دودلی تردید
dubitation
تردید داشتن
irresolution
تردید رای
doubtfully
از روی تردید
diffidently
با ترس یا تردید
impeachable
قاب تردید
hang
تردید تمایل
questions
تردید کردن در
queries
تردید کردن
hangs
تردید تمایل
demur
تردید رای
demurred
تردید رای
questioned
تردید پرسش
questioned
تردید کردن در
query
تردید کردن
querying
تردید کردن
suspicion
[about somebody]
تردید
[به کسی]
question
تردید پرسش
demurring
تردید رای
question
تردید کردن در
doubting
تردید کردن
doubted
تردید کردن
queried
تردید کردن
doubt
تردید کردن
call in question
تردید کردن در
totter
تردید کردن
doubtfulness
حالت تردید
doubts
تردید کردن
fishy
مورد تردید
tottered
تردید کردن
demurs
تردید رای
questions
تردید پرسش
totters
تردید کردن
indecision
تردید رای
dubitable
قابل تردید
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
suspicion
تردید مظنون بودن
vacillate
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
دل دل کردن تردید داشتن
unquestionable
غیر قابل تردید
with a grain of salt
بقیداحتیاط بااندک تردید
yea and nay
تردید رای داشتن
There is no room for doubt.
جای تردید نیست
suspicions
تردید مظنون بودن
questionably
بطور قابل تردید
vacillates
دل دل کردن تردید داشتن
indubitably
بطور غیرقابل تردید
indubious
غیر قابل تردید بی شبهه
contests
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
there is no place for doubt
جای هیچگونه تردید نیست
contested
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contest
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
doubtful
ترکش مشکوک مورد تردید
to exclude doubt
جای تردید باقی نگذاشتن
To give way to doubt. To waver.
بخود تردید راه دادن
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
unmistakably
خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
unmistakable
خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
impeaching
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeach
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeached
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
He accepted the job, albeit with some hesitation.
هرچند که با تردید، او
[مرد ]
این کار را پذیرفت.
impeaches
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
From your lips to God's ears!
<idiom>
امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
impeaching
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeached
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaches
عیب جویی کردن تردید کردن در
i'll warrant
بدون شک
doubtlessly
بدون شک
acheilous
بدون لب
acheilos
بدون لب
goalless
بدون گل
ex-
بدون
sans
بدون
indubitable
بدون شک
not nearctic
بدون
obtrusively
بدون حق
wanting
بدون
ex
بدون
undoubtedly
بدون شک
but
بدون
and no mistake
بدون شک
bottomless
بدون ته
to a certainty
بدون شک
unstressed
بدون مد
without
بدون
undoubted
بدون شک
barrier-free
بدون حائل
acold
بدون احساسات
bareheaded
بدون کلاه
cordless
<adj.>
بدون سیم
awless
بدون بیم
avirulent
بدون شدت
asymptomatic
بدون علامت
acid free
بدون اسید
off hand
بدون آمادگی
cordless
بدون سیم
achromic
بدون ترخیم
achromatic
بدون ترخیم
achlamydeous
بدون پوشش
by rote
بدون فکر
bloodlessly
بدون خونریزی
free from error
<adj.>
بدون مشکل
sound
<adj.>
بدون مشکل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com