English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 257 (13 milliseconds)
English Persian
indifferent بی طرف بی تعقیب
Search result with all words
suit خواست دادن تعقیب کردن
suit تعقیب انطباق
suited خواست دادن تعقیب کردن
suited تعقیب انطباق
suits خواست دادن تعقیب کردن
suits تعقیب انطباق
persecution تعقیب
impeachable قابل تعقیب
indictable قابل تعقیب
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
witch hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
blip نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
blips نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
hound باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounded باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounding باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounds باتازی شکار کردن تعقیب کردن
tailing دنباله تعقیب
litigation تعقیب
pursuit تعقیب
pursuit تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits تعقیب
pursuits تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
prosecution تعقیب قانونی پیگرد
prosecution تعقیب کننده
prosecution تعقیب
prosecutions تعقیب قانونی پیگرد
prosecutions تعقیب کننده
prosecutions تعقیب
follow تعقیب کردن فهمیدن
followed تعقیب کردن فهمیدن
follows تعقیب کردن فهمیدن
merged اعلام مسیر تعقیب
course تعقیب کردن شکار از طرف سگ
coursed تعقیب کردن شکار از طرف سگ
courses تعقیب کردن شکار از طرف سگ
trail هدف را تعقیب کنید
trail هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trailed هدف را تعقیب کنید
trailed هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trailing هدف را تعقیب کنید
trailing هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trails هدف را تعقیب کنید
trails هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
chaser تعقیب کننده
chasers تعقیب کننده
tail تعقیب کردن
tailed تعقیب کردن
tails تعقیب کردن
hunting حرکت سریع لوله تانک به بالا و پایین دراثر تعقیب خودکار با رادار
action جریان حقوقی تعقیب
actions جریان حقوقی تعقیب
following تعقیب
pursuer تعقیب کننده
pursuers تعقیب کننده
practicing تعقیب کردن
practise تعقیب کردن
practises تعقیب کردن
practising تعقیب کردن
bloodhound بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
bloodhounds بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
prosecute تعقیب قانونی کردن
prosecute تعقیب کردن
prosecuted تعقیب قانونی کردن
prosecuted تعقیب کردن
prosecutes تعقیب قانونی کردن
prosecutes تعقیب کردن
prosecuting تعقیب قانونی کردن
prosecuting تعقیب کردن
sue تعقیب قانونی کردن
sue تعقیب کردن
sued تعقیب قانونی کردن
sued تعقیب کردن
sues تعقیب قانونی کردن
sues تعقیب کردن
suing تعقیب قانونی کردن
suing تعقیب کردن
chivied تعقیب کردن
chivies تعقیب کردن
chivvied تعقیب کردن
chivvies تعقیب کردن
chivvy تعقیب کردن
chivvying تعقیب کردن
chivying تعقیب کردن
chase تعقیب کردن
chase تعقیب
chased تعقیب کردن
chased تعقیب
chases تعقیب کردن
chases تعقیب
chasing تعقیب کردن
chasing تعقیب
ensue تعقیب کردن
ensued تعقیب کردن
ensues تعقیب کردن
pursue تعقیب کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
Other Matches
neutralize track هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
elevation tracking دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
chace تعقیب
follow-ups تعقیب
follow-up تعقیب
continuation تعقیب
pursuance تعقیب
in pursuance of در تعقیب
in continuation of در تعقیب
further to در تعقیب
right to sue حق تعقیب
pursuant to در تعقیب
venery تعقیب
clampdown تعقیب
clampdowns تعقیب
pursues تعقیب کردن
pursuing تعقیب کردن
traced تعقیب کردن
trace تعقیب کردن
pursued تعقیب کردن
traces تعقیب کردن
manhunt تعقیب جنایتکاران
manhunts تعقیب جنایتکاران
hue and cry تعقیب قاتل
indictor تعقیب کننده
lay by the heels تعقیب کردن
lay fast by the heels تعقیب کردن
legal suit تعقیب قضایی
liable to prosecution مورد تعقیب
nolle proseequi منع تعقیب
nonsuit عدم تعقیب
prosecutable قابل تعقیب
pursuable قابل تعقیب
pursuit course مسیر تعقیب
suability قابلیت تعقیب
to follow up تعقیب کردن
traceable قابل تعقیب
follow up تعقیب کردن
drop track تعقیب موقوف
indicter تعقیب کننده
trailer تعقیب کننده
trailers تعقیب کننده
track تعقیب کردن
tracked تعقیب کردن
tracks تعقیب کردن
prosecutor تعقیب قانونی
prosecutors تعقیب قانونی
automatic aiming تعقیب خودکار
automatic tracking تعقیب خودکار
autotrack تعقیب خودکار
chace تعقیب کردن
chive تعقیب کردن
criminal prosecution تعقیب جزایی
nonsequitur عدم تعقیب
astro tracker تعقیب کننده نجومی
arraignment احضار به محکمه تعقیب
follwer مقلد تعقیب کننده
actionable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
drop track تعقیب را قطع کنید
snooper scope دوربین تعقیب و دیدبانی
verdict for staying the proceeding قرار منع تعقیب
culpable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
chargeable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
track mode روش تعقیب هدف
track production شروع تعقیب هدف
violation will be prosecuted متخلفین تعقیب خواهند شد
suable قابل تعقیب قانونی
indictable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
nolle prosequi قرار موقوفی تعقیب
not liable to prosecution غیر قابل تعقیب
pointer chasing تعقیب اشاره گرها
punishable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
penal <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
give chase <idiom> تعقیب چیزی یا کسی
tracks تعقیب مسیر کردن
tracked تعقیب مسیر کردن
track تعقیب مسیر کردن
indicts تعقیب قانونی کردن
indict تعقیب قانونی کردن
indicting تعقیب قانونی کردن
indicted تعقیب قانونی کردن
absolution منع تعقیب کیفری
actionable قابل تعقیب قانونی
litigating تعقیب قانونی کردن
litigates تعقیب قانونی کردن
litigated تعقیب قانونی کردن
actionable قابل تعقیب در دادگاه
litigate تعقیب قانونی کردن
culpable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
subchaser تعقیب کننده زیر دریایی
punishable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
practise or tice توط ئه دیدن تعقیب کردن
actionable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
punishable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
culpable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
indictable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
penal <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
indictable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
penal <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
chargeable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
contact lost هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
actionable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
chargeable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
snooper هواپیمایی که در حال تعقیب یا دیدبانی است
law قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
push along on راه خود را باعجله تعقیب کردن
track mode روش تعقیب زمینی هواپیما به طورخودکار
tracking index فهرست شماره ترتیب مسیرهای تعقیب
whipper تعقیب کننده شخص موثر و مهم
To shadow someone. مثل سایه کسی را تعقیب کردن
submarine chaser قایق مامور تعقیب زیر دریایی
push along forward راه خود را باعجله تعقیب کردن
lock on باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
laws قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
cease engagement درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
non indictable offence جرایمی که بدون صدورادعانامه تعقیب می شوند
push along راه خود را باعجله تعقیب کردن
trailer خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف
trailers خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف
process جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
estreat ازدفاتراستخراج کردن وبرای تعقیب بدادگاه دادن
processes جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
carry light نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
sue somebody for damages کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
still hunting روش شکار با تعقیب اهسته بدون کمک سگ
check port/starboard جهت تعقیب رادار به سمت دماغه کشتی یا دم هواپیما
revivor تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
indicts تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indict تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicted تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
cognizance ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
indicting تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
burladero دیوار چوبی محافظ هنگام تعقیب شدن گاوباز بوسیله گاو
follow up تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
beacon double اسم رمز برای انتخاب روش تعقیب هدف با استفاده از دونوع موج رادار
prize fighting درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
groupie دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
groupies دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
snake mode روش تعقیب مارپیچی درپدافند هوایی روش پروازمارپیچی هواپیما
lock on قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
invisible hand فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
theft bote استرداد مال مسروقه ازسارق به این شرط که مال باخته از تعقیب سارق منصرف شود
arraign احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
track telling ارتباط و مخابرات بین هواپیمای شناسایی و سیستم کنترل و ردگیری زمینی مبادله اخبار و اطلاعات ردگیری و تعقیب هدف
track off انحراف از مسیر تعقیب هدف رد شدن نقطه نشانی از روی هدف در نشانه روی
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
guide on me فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
aided tracking سیستم ردیابی خودکار سیستم تعقیب خودکار هدفها
radar tracking تعقیب به وسیله رادار ردیابی هدفها به وسیله رادار
hostile track تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com