English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
to make r. for a wrong بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
Other Matches
outraged بی عدالتی کردن
outraging بی عدالتی کردن
outrage بی عدالتی کردن
outrages بی عدالتی کردن
offset جبران کردن جبران
offsetting جبران کردن جبران
injustices بی عدالتی
injustice بی عدالتی
iniquitously ازروی بی عدالتی بناحق
you do me injustice در باره من بی عدالتی می کنید
to be up to no good کار بدی [خطایی] کردن
permanent خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
recuperate جبران کردن
recuperated جبران کردن
counterweigh جبران کردن
compensate جبران کردن
recuperates جبران کردن
offset جبران کردن
expiated جبران کردن
countervail جبران کردن
retrieve جبران کردن
satisfies جبران کردن
expiating جبران کردن
satisfy جبران کردن
expiates جبران کردن
offsetting جبران کردن
compensation جبران کردن
make up جبران کردن
retrieves جبران کردن
make good جبران کردن
to make up for جبران کردن
retrieved جبران کردن
recoups جبران کردن
recouping جبران کردن
compensated جبران کردن
expiate جبران کردن
recuperating جبران کردن
compensates جبران کردن
make up for جبران کردن
recoup جبران کردن
recouped جبران کردن
compensations جبران کردن
to make r. جبران کردن
satisfying جبران کردن
requited جبران کردن
requiting جبران کردن
redresses جبران کردن
reciprocated جبران کردن
requites جبران کردن
redressed جبران کردن
reciprocates جبران کردن
atones جبران کردن
requite جبران کردن
redress جبران کردن
atoning جبران کردن
atone جبران کردن
reciprocate جبران کردن
atoned جبران کردن
to make good جبران کردن
pay جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
quittance بازپرداختن جبران کردن
make up for the past جبران مافات کردن
recvperate جبران خسارت کردن
make up a deficit جبران کردن کسری
to make amends for something جبران کردن چیزی
to make good a mistake [ to wipe a disgrace] <idiom> اشتباهی را جبران کردن
to redress danger جبران خسارت کردن
to atone for something جبران کردن چیزی
make up to خسارت کسی را جبران کردن
redress دوباره پوشیدن جبران کردن
to indemnify any one's expense هزینه کسیرا جبران کردن
to recoup oneself هزینه خود را جبران کردن
to recover damages خسارت خودرا جبران کردن
reclamation تقاضای جبران خسارت کردن
redressed دوباره پوشیدن جبران کردن
to recover lost time وقت گمشده را جبران کردن)
redresses دوباره پوشیدن جبران کردن
indemnify بیمه کردن جبران خسارت
to recover from something جبران کردن [مثال از بحرانی]
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired جبران کردن دوباره دایر کردن
repair جبران کردن دوباره دایر کردن
To make amends to someone for an injury. وقت از دست رفته جبران کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
reimburse جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursed جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburses جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursing جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
rectifies برطرف کردن جبران کردن
remedied اصلاح کردن جبران کردن
offsetting جبران کردن خنثی کردن
remedy اصلاح کردن جبران کردن
rectified برطرف کردن جبران کردن
remedies اصلاح کردن جبران کردن
remedying اصلاح کردن جبران کردن
offset جبران کردن خنثی کردن
gratifies مفتخر کردن جبران کردن
gratify مفتخر کردن جبران کردن
countervail برابری کردن با جبران کردن
gratified مفتخر کردن جبران کردن
rectify برطرف کردن جبران کردن
to make up جبران کردن فراهم کردن
inerrancy بی خطایی
bloodstone یشم خطایی
angelica سنبل خطایی
sporadic fault خطایی که تصادفاگ رخ دهد
I haven't done anything wrong. من هیچ خطایی [جرمی] نکردم.
bias error خطایی با علامت و بزرگی ثابت
inherited error خطایی در فرآیند یا عمل قبلی
narrow escape <idiom> بدون هیچ خطایی فرارکردن
to take the fall [American English] مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
corrective maintenance یافتن و تصحیح خطایی که رخ داده است
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
What has he done wrong? [مگر] او [مرد] چه خطایی [جرمی] کرده است؟
frailty نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
frailties نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
fatal error خطایی در برنامه یا وسیله که باعث آسیب سیستم میشود
bug خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
solids خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
solid خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
bugging خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
false اخطار خطا وقتی که هیچ خطایی رخ نداده باشد
check خطا در خواندن داده ناشی از خطایی در رسانه مغناطیسی
bugs خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
checks خطا در خواندن داده ناشی از خطایی در رسانه مغناطیسی
checked خطا در خواندن داده ناشی از خطایی در رسانه مغناطیسی
checking نرم افزاری که در برنامه یا نوشتار داده یا کد آن خطایی را پیدا میکند
propagating خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagated خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagate خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
fault توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faulted توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faults توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
propagates خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
circulars موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
faults سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
fault سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faulted سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
circular موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
halts دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halted دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
safe mode حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
detect خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
halt دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
detected خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
detecting خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
detects خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
jitter خطایی که در آن حرکت سرعت بالا پایین نشانگر روی صفحه وجدو دارد و در یک ارسال فیش
read خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
maintenance بررسی کننده برنامه که اشکال فرعی یا خطایی که به بخشهای اصلی آسیب نمیزند را صحیح میکند
reads خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
framing error خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
quid pro quo جبران
reprisals جبران
reprisal جبران
offsetting جبران
recoupment جبران
amends جبران
remedied جبران
remedies جبران
quid pro quos جبران
remedy جبران
offset جبران
making up جبران
recvery جبران
satisfaction جبران
compensatory amount جبران
reparation جبران
compensation جبران
compensations جبران
recovery جبران
remedying جبران
recoveries جبران
atonement جبران
compensator جبران گر
restitution جبران
glitch یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
glitches یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
irretrievability جبران ناپذیری
dispenser cathode کاتد جبران گر
recoveries وصول جبران
reparation جبران غرامت
compensable قابل جبران
compensator جبران کننده
solatium جبران خسارت
recoupable قابل جبران
recompense جبران عوض
recovery وصول جبران
compensation جبران خسارت
recoveries استرداد جبران
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com