English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (7 milliseconds)
English Persian
It is unque . It is matchless. بی لنگه است (بی نظیر )
Other Matches
These gloves do not match . این دستکشها لنگه به لنگه است
You have got odd socks on . جورابهایت را لنگه به لنگه پوشیده ای
Bijection نگاشت یک به یک یا نظیر به نظیر
pendants لنگه
two leafs door در دو لنگه
door leaf لنگه در
conpanion لنگه
pendant لنگه
bale لنگه
leaf of door لنگه در
bales لنگه
mated لنگه
winging لنگه
mate لنگه
mates لنگه
wing لنگه
matches لنگه همسر
solid door لنگه در توپر
opening leaf لنگه واشو
match لنگه همسر
three panes window پنجره سه لنگه
rafters لنگه خرپا
rafter لنگه خرپا
upper chord لنگه خرپا
window leaf لنگه پنجره
leaf لنگه ورقه
rib گچی لنگه باریکه
coach fellow یک لنگه اسب کالسکه
an odd slipper یک لنگه کفش سر پایی
doublets نوعی یل یا نیم تنه لنگه
doublet نوعی یل یا نیم تنه لنگه
Please give the other foot . لنگه دیگه این کفش را بدهید.
Where is the mate ( companion ) of this glove ? لنگه دیگه این دستکش کجاست ؟
analog نظیر
corresponding نظیر به نظیر
homolog نظیر
make نظیر
unexampled بی نظیر
unequaled بی نظیر
synoptic هم نظیر
nonpareil بی نظیر
inapproachable بی نظیر
homologue نظیر
unrivaled بی نظیر
unparalleled بی نظیر
one of a kind <adj.> بی نظیر
world beater بی نظیر
exemplars نظیر
exemplar نظیر
makes نظیر
match نظیر
matches نظیر
unprecedented بی نظیر
inimitable بی نظیر
correlative نظیر
incomparable بی نظیر
comparable نظیر
unprecedentedly بی نظیر
tallies نظیر
tally نظیر
tallying نظیر
analogue نظیر
analogues نظیر
unbeatable بی نظیر
tallied نظیر
mesterpiece کار بی نظیر
nonesuch چیز بی نظیر
without comparison بی مانند بی نظیر
without a rival بی مانند بی نظیر
unrivalled بی مانند بی نظیر
without parallel بی مانند بی نظیر
unique بیمانند بی نظیر
uniquely بیمانند بی نظیر
without example بی مانند بی نظیر
rivaling نظیر شبیه
rivalled نظیر شبیه
rivalling نظیر شبیه
rivals نظیر شبیه
likes نظیر همانند
rivaled نظیر شبیه
liked نظیر بودن
likes نظیر بودن
like نظیر همانند
rival نظیر شبیه
like نظیر بودن
liked نظیر همانند
ensample مانند نظیر
parallel نظیر مطابق بودن با
paralleled نظیر مطابق بودن با
paralleling نظیر مطابق بودن با
symmetry مراعات نظیر تشابه
parallelled نظیر مطابق بودن با
parallelling نظیر مطابق بودن با
parallels نظیر مطابق بودن با
correlative بهم پیوسته جفت نظیر
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
She is a nonpareil in poetry او [زن] در هنر شاعری بی نظیر است.
uniue بی مانند بی نظیر یکتا یگانه فرد
green manure گیاهانی نظیر شبدرکه جهت تقویت زمین کشت میشوند
dialectic روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
hollow ware چینی یاشیشهای که بصورت استوانهای شکل ویا نظیر ان قالب گیری شده است
academe فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
companion part لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
characteristic diagram for the concrete دیاگرام مشخصه بتن دیاگرامی که تغییر شکلهای بتن را بر حسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
characteristic diagram for the steel دیاگرام مشخصه فولاد دیاگرامی که تغییر شکلهای فولاد را برحسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
occupational disease امراض شغلی [نظیر بیماری های برونشیت در رنگرزان و بافندگان، پوکی استخوان، خمیدگی ستون مهره ها در بافندگان، ضعف چشم و غیره]
rag rug قالیچه چهل تکه [در بعضی از کشورها نظیر مصر و مکزیک ابتدا نوارهای باریکی به عرض دو یا سه سانتی متر بافته شده و سپس لبه های آن به یکدیگر دوخته می شود که حالت فرش راه راه به آن می بخشد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com