Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
English
Persian
to be kept at bay
بی نتیجه حمله کردن
Other Matches
toxic epilepsy
حمله در نتیجه مسمومیت
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
velimirovic attack
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
to be a foregone conclusion
<idiom>
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
foregone conclusion
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
rio treaty
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
ond shot
بیک حمله دریک حمله
hysteroid
حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic
حمله تشنجی شبیه حمله
waste one's breath
<idiom>
بی نتیجه صحبت کردن
go to rack and ruin
<idiom>
نتیجه بد حاصل کردن
assailing
حمله کردن
set about
حمله کردن به
thrust
حمله کردن
attacks
حمله کردن
assailed
حمله کردن
attack
[on]
حمله کردن
[بر]
assailed
حمله کردن بر
thrusting
حمله کردن
launch an attack
حمله کردن
attack
حمله کردن
attacked
حمله کردن بر
strike
حمله کردن
assail
حمله کردن
assail
حمله کردن بر
attacked
حمله کردن
to be down up
حمله کردن بر
strikes
حمله کردن
attacks
حمله کردن بر
attack
حمله کردن بر
thrusts
حمله کردن
assailing
حمله کردن بر
to fall on
حمله کردن
to fallirrto a f.
حمله کردن
setting up
حمله کردن
snap at
حمله کردن
sets
حمله کردن
beset
حمله کردن
to set at
حمله کردن به
to makea raid.on
حمله کردن بر
besets
حمله کردن
assails
حمله کردن
make at
حمله کردن
to make a pounce
حمله کردن
set
حمله کردن
to sweep down on
حمله کردن بر
assails
حمله کردن بر
do wonders
<idiom>
نتیجه عالی حاصل کردن
gather
نتیجه گرفتن استباط کردن
to snuff out
در نتیجه گل گیری خاموش کردن
conclude
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
gathered
نتیجه گرفتن استباط کردن
concludes
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
follow out
اخذ نتیجه دنبال کردن
forays
چپاول کردن حمله
to torpedo
با اژدر حمله کردن
pop
حمله کردن ترکاندن
pebbles
باریگ حمله کردن
pebble
باریگ حمله کردن
inveigh
با سخن حمله کردن
popped
حمله کردن ترکاندن
inveighed
با سخن حمله کردن
pops
حمله کردن ترکاندن
foray
چپاول کردن حمله
to take in rear
از پشت سر حمله کردن به
inveighs
با سخن حمله کردن
launches
شروع کردن حمله
launch
شروع کردن حمله
launching
شروع کردن حمله
pitch into
به خوراک حمله کردن
launched
شروع کردن حمله
inveighing
با سخن حمله کردن
to assume the a
اول حمله کردن
submarine
با زیردریایی حمله کردن
submarines
با زیردریایی حمله کردن
counterattack
حمله متقابل کردن
lay (light) into
<idiom>
حمله فیزیکی کردن
to affect something
[cultivate for effect]
کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
to pelt some one with stones
باسنگ بکسی حمله کردن
wade into
<idiom>
ملحق شدن بر،حمله کردن
rushing
حمله کردن هجوم با عجله
to pitch into
زور اوردن به حمله کردن
parry
دفع کردن حمله حریف
parrying
دفع کردن حمله حریف
rush
حمله کردن هجوم با عجله
A-bomb
با بمب اتمی حمله کردن
A-bombs
با بمب اتمی حمله کردن
plow into
<idiom>
باتمام نیرو حمله کردن
to stab at any one
با خنجر به کسی حمله کردن
rushed
حمله کردن هجوم با عجله
triggers
شروع کردن حمله یاکار
To attack someone from the back.
از پشت به کسی حمله کردن
nukes
با سلاح اتمی حمله کردن
maraud
بقصد غارت حمله کردن
nuking
با سلاح اتمی حمله کردن
to hang on the rear
برای حمله دنبال کردن
attack
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
quarterback
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
quarterbacks
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
attacked
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
nuked
با سلاح اتمی حمله کردن
set on
پیش رفتن حمله کردن
triggered
شروع کردن حمله یاکار
rabble
بااراذل و اوباش حمله کردن به
parries
دفع کردن حمله حریف
parried
دفع کردن حمله حریف
trigger
شروع کردن حمله یاکار
nuke
با سلاح اتمی حمله کردن
attacks
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
rounding
خطا در نتیجه به علت گرد کردن عدد
outflanking
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanks
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanked
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflank
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
scuff
بامشت حمله کردن مشت خوردن
assaulted
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
scuffing
بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffed
بامشت حمله کردن مشت خوردن
assaults
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assault
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assault
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaults
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
scuffs
بامشت حمله کردن مشت خوردن
souse
بطور کامل پوشاندن حمله کردن
assaulted
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
break the wind
در نتیجه کنارزدن هوا کارنفر پشت سر را اسان کردن
disengaging
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
flank
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
disengages
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengage
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
feint
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
to pounce upon a bird
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
feinting
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
flanked
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
feinted
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
feints
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
flanking
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
baffling
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffles
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffled
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffle
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
lunged
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunge
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
ceding parry
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
lunging
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lay on
حمله کردن یورش کردن
besets
مزین کردن حمله کردن بر
invading
تهاجم کردن حمله کردن بر
beset
مزین کردن حمله کردن بر
invade
تهاجم کردن حمله کردن بر
impinge
تخطی کردن حمله کردن
invades
تهاجم کردن حمله کردن بر
aggress
نزدیک کردن حمله کردن
invaded
تهاجم کردن حمله کردن بر
impinges
تخطی کردن حمله کردن
impinged
تخطی کردن حمله کردن
break out
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
to pounce on somebody
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
goose
مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
front line
خط حمله خط حمله یادفاع
sack
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacked
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
target date
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
redundancy
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
doubled
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
moralized
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
factorize
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
post attack
بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
decision
نتیجه
outgrwth
نتیجه
growths
نتیجه
growth
نتیجه
inferences
نتیجه
inference
نتیجه
result
نتیجه
resulting
نتیجه
ineffectual
بی نتیجه
resulted
نتیجه
harvest
نتیجه
harvested
نتیجه
of no issue
بی نتیجه
frustrated
بی نتیجه
inconclusive
بی نتیجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com