English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Other Matches
She was left out in the cold . she was left high and dry . سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side) طرف چپ من نشسته بود
I am left out . I am left out in the cold . کلاهم پ؟ معرکه است
basic course دوره مقدماتی
basic نرم افزاری که اجرای سطح پایین و ابتدایی سخت افزار و مدیریت فایل را کنترل میکند
basic کنترل استاندارد خط وط ارسالی با استفاده از کدهای مخصوص
basic به یک وسیله راه دور
basic مین دستیابی
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic روش ذخیره و بازیابی بلاکهای داده به ترتیب
basic دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basic بخشی از کنترل کننده ارتباطات که توابع ریاضی و منط قی را بررسی میکند
basic حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
basic Symbolic sAll-Purpose"Beginner Instructioncode
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic بیسیک
basic plus نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
basic کد دودویی که مستقیماگ و فقط با استفاده از آدرس ها و مقادیر مطلق در CPU عمل میکند.
basic روش استاندارد ذخیره سازی داده روی دیسک تا سایر کامپیوتر ها هم بتوانند استفاده کنند
basic اساسی مقدماتی
basic اولیه
basic ابتدایی
basic اساسی
basic تهی بنیانی
basic پایهای
basic بنیادی
basic اصلی
basic قلیایی
basic بازی
basic مقدماتی اساسی
basic بنیانی
basic hole سوراخ مقدماتی
basic intent نیت عام
basic language زبان بیسیک
basic lining پوشش یا استر قلیایی
basic linkage پیوند اساسی
basic load بار مبنا
basic load بار مبنای مهمات یا وسایل
basic of issue مبنای توزیع
basic pay اصل حقوق
basic pay حقوق اصلی
basic deficit کسری اساسی
basic gearing چرخ دندههای اصلی
basic gearing گیربکس
basic fortran استاندارد امریکایی و تاییدشده از زبان برنامه نویسی فرترن
basic cover عکسبرداری اولیه هوایی
basic crops جو
basic crops پنبه تنباکو و برنج
basic data عناصر تیر اولیه
basic crops محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
basic data دادههای اولیه عناصر اولیه
basic data اطلاعات اولیه
basic date تاریخ شروع خدمت در هردرجه
basic date تاریخ ترفیع
basic deficit کسری کلی
basic dye رنگینه بازی
basic of issue مبنای واگذارکردن اقلام
basic point نقطه مبداء
basic training اموزش مقدماتی
basic variable متغیر اصلی
basic variable متغیر اساسی
basic verses ایات محکمات
basic ground زمینه و متن اصلی فرش
basic dye رنگ قلیایی
integer basic نوعی زبان BASIC که میتواند تمام اعداد را موردپردازش قرار دهد
basic weaves رگباسلیق
Visual Basic ابزار برنامه نویسی ساخت ماکروسافت که باعث ساخت برنامههای کاربردی ویندوز به آسانی میشود
true basic تروبیسیک
tiny basic یک زبان برنامه سازی سطح بالا که زیرمجموعه BASICاست و برای ریزکامپیوترطراحی شده است
quick basic کوئیک بیسیک
basic training تعلیمات ابتدایی
basic surplus مازاد اساسی
basic ration جیره اصلی
basic ration جیره مقدماتی جیره مبنا
basic research تحقیقات مقدماتی
basic salt نمک بازی
basic sciences علوم پایه
basic shaft محور اصلی
basic shaft محور واحد
basic size اندازه اصلی
basic size اندازه اولیه
basic slag سرباره قلیایی
basic speed سرعت اولیه
basic standard استاندارد اولیه
microsoft basic مدل مشهوری از زبان برنامه نویسی BASIC که روی ریزکامپیوترها بکاربرده میشود
airman basic سرباز ساده و بدون درجه نیروی هوایی
basic price قیمت پایه
basic anxiety اضطراب بنیادی
basic allowance سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
basic allowance شارژ انبار
basic agreement چهارچوب توافق [حقوق]
basic price قیمت مبنا
applesoft basic نوع توسعه یافته زبان برنامه نویسی BASIC که باریزکامپیوتر قابلیت پردازش اعداد اعشاری را هم دارد
basic agreement توافق اولیه
advanced basic بیسیک پیشرفته
basic crops ذرت
basic capacity گنجایش پایه
basic research علم پایه
basic communication گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
basic capacity گنجایش مبنا
basic brick اجر قلیائی
basic circuit مدار ساده
basic research علم بنیادی
basic branch رسته اولیه
basic conflict تعارض بنیادی
basic relay post پایگاه مقدماتی تحویل و تحول بیماران
basic requisition number درخواست اولیه
basic building materials مواداولیهساختمان
basic operation of arithmetic چهار عمل اصلی [ریاضی]
basic requisition number درخواست ابتدایی
basic standard cost قیمت استاندارد
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
basic calculating operation چهار عمل اصلی [ریاضی]
the four basic arithmetic operations چهار عمل اصلی [ریاضی]
ground basic slag سرباره توماس
ground basic slag ارد توماس
floating point basic نوعی زبان BASIC که اجازه استفاده از اعداد اعشاری رامیدهد
basic unit training اموزش مقدماتی یکان اموزش مقدماتی واحد
basic tactical unit یکان مبنای تاکتیکی
basic standard cost قیمت پایه
basic source of food منابعاولیهغذا
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
basic end item اقلام اولیه اماد
basic bessemer converter مبدل مقدماتی بسمر
basic bessemer steel فولاد مقدماتی بسمر
basic circuit arrangement ترتیب مدار ساده
basic allowance for subsistence جیره نقدی
basic allowance for subsistence حق معاش
basic issue list اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
basic converter steel فولاد توماس
basic construction unit واحد ساختمانی
basic end item تجهیزات ووسایل اولیه
basic combat training اموزش رزم مقدماتی
basic planning guide راهنمای اولیه طرح ریزی
basic pig iron اهن خام قلیایی
basic pig iron اهن توماس
basic bessemer process فرایندقلیایی بسمر
basic access method روش دستیابی اصلی
basic machine unit واحد دستگاه مقدماتی
basic allowance for quarters حق مسکن
basic bessemer process فرایند مقدماتی بسمر
basic converter pig iron اهن خام توماس
one of the [basic] fundamental tenets of democracy یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
basic input output system سیستم ورودی و خروجی پایه
basic unit assembly group گروه ساختمانی
basic bessemer pig iron اهن خام مقدماتی توماس
ambulance basic relay post پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
iowa tests of basic skills ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
basic partitioned access method روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
basic open hearth furnace کوره باز قلیایی
basic sequential access method روش دستیابی ترتیبی اساسی
basic direct access method روش دستیابی مستقیم اساسی
basic telecommunications access method روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
She just left ( went ) . off she went . گذاشت ورفت
right and left ازهرسوبهرسو
keep to the left دست چپ بروید
My name has been left out . اسم من از قلم افتاده است
nothing was left over چیزی زیادنیامد
to be left ماندن
left inner بازیکنمهاجمچپ
left over باقی مانده
KEEP LEFT از سمت چپ حرکت کنید.
left over زیاد امده
to be left زیاد امدن
left جناح چپ
left d. نظام به چپ
outside left گوش چپ
left : چپ درطرف چپ
left <adv.> سمت چپ
left : زمان ماضی فعل leave
left ضربه چپ
on the left <adv.> سمت چپ
to the left <adv.> سمت چپ
nothing was left over چیزی باقی نماند
on the left در سمت چپ
left$ تابع $LEFT در زبان BASIC
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
from right and left از هر سو
from right and left از چپ وراست
basic type single tier formwork قالب بندی نیمه لغزان با پایههای معادل ارتفاع قالب
basic type double tier formwork قالب بندی بالارونده با تختههای مشابه
basic indexed sequential acess method روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
left channel بلندگویسمتچپ
left cornerback مهرهگوشهعقبچپ
left defence دفاعچپ
ragged left چپ ناهموار
left fielder دفاعچپزمین
left halfback هافبکچپ
left half نیمهچپ
left guard محافظچپ
not a scrap is left ذرهای باقی نمانده است
soon after he left for paris چندی
left forward فورواردچپ
left field سمتچپزمین
to be left in disbelief <idiom> قابل فهم نبودن
straight left چپ مستقیم در بوکس
we left a card on him کارتی در خانه اش گذاشتیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com