English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (77 milliseconds)
English Persian
insalutary تاثیر روحی بد اب و هوا
Other Matches
spiritual روحی
psychiatry طب روحی
intrinsic روحی
inanition بی روحی
spectral روحی
mental روحی
psychic روحی
psychical روحی
verve سبک روحی
to raise a ghost روحی راحاضرکردن
psychotherapy تداوی روحی
gaiety سبک روحی
spiritually معنوی روحی
numinous اسرارامیز روحی
supersensible روحی روانی
psychic force قوه روحی
psychic force نیروی روحی
psychasthenia ضعف روحی
panpsychism روحی نگری
obsession عقده روحی
obsessions عقده روحی
to lay a ghost روحی راناپدیدکردن
emotional and physical روحی وبدنی
anagoge تعالی روحی
anagogy تعالی روحی
inner روحی باطنی
analeptic محرک روحی
invigorate تقویت روحی کردن
to sustain a trauma ضربه روحی خوردن
psycho analysis تجزیه و تجلیل روحی
congenial <adj.> دارای تجانس روحی
congenial دارای تجانس روحی
anagogic وابسته بتعالی روحی
anagogical وابسته بتعالی روحی
psychic واسطه پدیده روحی
psychotherapy ortherapeutics معالجه بوسائل روحی یاهیپنوتیزیم
obsessing ایجاد عقده روحی کردن
obsesses ایجاد عقده روحی کردن
trauma ضربه روحی روان اسیب
obsessed ایجاد عقده روحی کردن
to be shattered [British E] از نظر روحی خرد شدن
obsess ایجاد عقده روحی کردن
to empower somebody به کسی قدرت [روحی] دادن
to be devastated از نظر روحی خرد شدن
to hit rock bottom از نظر روحی خرد شدن
to be dashed to the ground از نظر روحی خرد شدن
traumas ضربه روحی روان اسیب
syupersubstantial مافق وجود یا جوهر مادی روحی
haunts دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunt دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
to haunt به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
orthopsychiatry تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
sensation تاثیر
sensations تاثیر
influence line خط تاثیر
effectiveness تاثیر
influx تاثیر
influxes تاثیر
impressiveness تاثیر
forcibly با تاثیر
influence تاثیر
forcefulness تاثیر
adaphorous بی تاثیر
influences تاثیر
effect تاثیر
effected تاثیر
effecting تاثیر
influenced تاثیر
hanks تاثیر
semplice بی تاثیر
hank تاثیر
efficacy تاثیر
influencing تاثیر
affection تاثیر
structuralism بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
zombies روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombie روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombi روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
field effect با تاثیر میدانی
size effect تاثیر اندازه
impressible تاثیر پذیر
hit-and-run <idiom> تاثیر ناگهانی
touched تحت تاثیر
after-effect تاثیر بعدی
wallydraigle تاثیر پذیر
efficacity درجه تاثیر
efficacity تاثیر سودمندی
influence value ارزش تاثیر
impressionability تاثیر پذیری
impressional تاثیر کننده
concerned [by] <adj.> تحت تاثیر
affected [by] <adj.> تحت تاثیر
influence value ضریب تاثیر
radius of influence شعاع تاثیر
make an impression تاثیر گذاشتن
inductive influence تاثیر القائی
after-effects تاثیر بعدی
afair تاثیر کردن
aerates در تحت تاثیر
influenced تاثیر کردن بر
influences تاثیر کردن بر
aerating در تحت تاثیر
influencing تاثیر کردن بر
impresses تاثیر کردن بر
efficiency درجه تاثیر
efficacy درجه تاثیر
impress تاثیر کردن بر
influence تاثیر کردن بر
effectiveness میزان تاثیر
effectiveness تاثیر بخشی
aerated در تحت تاثیر
aerate در تحت تاثیر
impressed تاثیر کردن بر
coefficient ضریب تاثیر
bears تاثیر داشتن
impressing تاثیر کردن بر
bear تاثیر داشتن
coefficients ضریب تاثیر
shell-shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
impressed : تحت تاثیر قراردادن
alcoholism تاثیر الکل در مزاج
counteracts متقابلا" تاثیر گذاشتن
impressing : تحت تاثیر قراردادن
action تاثیر اثر جنگ
counteract متقابلا" تاثیر گذاشتن
actions تاثیر اثر جنگ
impress : تحت تاثیر قراردادن
counteracting متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted متقابلا" تاثیر گذاشتن
without prejudice بدون تاثیر به اینده
ship influence تاثیر عبور کشتی
impresses : تحت تاثیر قراردادن
edaphic تحت تاثیر خاک
bacterization تحت تاثیر باکتری
cost effectiveness تاثیر بخشی هزینه
import دخل داشتن به تاثیر کردن در
iteraction تاثیر چند چیز بر یکدیگر
affected تحت تاثیر واقع شده
vulcanization تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
cost effectiveness analysis تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
reacting تحت تاثیر واقع شدن
austral تحت تاثیر باد جنوبی
applying تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
imported دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing دخل داشتن به تاثیر کردن در
weather worn تحت تاثیر هوا در امده
infusive دارای قوه نفوذ یا تاثیر
reacted تحت تاثیر واقع شدن
react تحت تاثیر واقع شدن
reacts تحت تاثیر واقع شدن
alcoholize تحت تاثیر الکل دراوردن
like water off a duck's back <idiom> بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
unbiased تحت تاثیر واقع نشده
bacterize تحت تاثیر باکتری قراردادن
photothropism جنبش در تحت تاثیر روشنایی
applies تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
biases تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
bias تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
to impinge on something تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
electrified تحت تاثیر برق قرار دادن
electrify تحت تاثیر برق قرار دادن
electrifies تحت تاثیر برق قرار دادن
photo electric وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
impressibly بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
mountains influnce climate کوه دراب و هوا تاثیر دارد
influence mine مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
consumer appeal تاثیر محصول روی مصرف کننده
impressionability امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
electrifying تحت تاثیر برق قرار دادن
public image تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
actinic دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
proselytism تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
volcanize تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
like hell <idiom> با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
hall effect شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
machine address مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
propagating خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
How do you think the changes will affect you? فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
propagated خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
induce 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
propagates خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagate خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
hydrolyte جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
geotropism رشدو نمو گیاه تحت تاثیر قوه جاذبه زمین
inducing 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
critical engine موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
nunc pro tunc حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد
advection جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
resisted ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisting ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resist ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com