Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
English
Persian
crown
تاج گذاری کردن پوشاندن
crowns
تاج گذاری کردن پوشاندن
Other Matches
fuze
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
camouflaged
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
fan
پوشاندن پوشش کردن
coated
پوشاندن روکش کردن
coatings
پوشاندن روکش کردن
suffusing
پوشاندن اشباع کردن
camouflage
مخفی کردن پوشاندن
camouflaging
مخفی کردن پوشاندن
camouflages
مخفی کردن پوشاندن
suffused
پوشاندن اشباع کردن
suffuses
پوشاندن اشباع کردن
coat
پوشاندن روکش کردن
camouflaged
مخفی کردن پوشاندن
coats
پوشاندن روکش کردن
fanning
پوشاندن پوشش کردن
immersing
زیر اب کردن پوشاندن
immerses
زیر اب کردن پوشاندن
sheath
غلافدار کردن پوشاندن
immersed
زیر اب کردن پوشاندن
concealment
پنهان کردن پوشاندن
sheaths
غلافدار کردن پوشاندن
immerse
زیر اب کردن پوشاندن
fanned
پوشاندن پوشش کردن
sheathe
غلافدار کردن پوشاندن
sheathed
غلافدار کردن پوشاندن
sheathes
غلافدار کردن پوشاندن
fans
پوشاندن پوشش کردن
suffuse
پوشاندن اشباع کردن
liquor
با روغن پوشاندن چرب کردن
liquors
با روغن پوشاندن چرب کردن
becloud
با ابر پوشاندن تاریک کردن
carbonize
باذغال پوشاندن یاترکیب کردن
tinplate
با قلع پوشاندن حلبی کردن
papered
یادداشت کردن با کاغذ پوشاندن
papering
یادداشت کردن با کاغذ پوشاندن
papers
یادداشت کردن با کاغذ پوشاندن
paper
یادداشت کردن با کاغذ پوشاندن
ablest
لباس پوشاندن قوی کردن
abler
لباس پوشاندن قوی کردن
able
لباس پوشاندن قوی کردن
armor plate
زره دار کردن پوشاندن بازره
inundating
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
souse
بطور کامل پوشاندن حمله کردن
mats
بوریا پوش کردن باحصیر پوشاندن
mat
بوریا پوش کردن باحصیر پوشاندن
inundates
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundate
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
fuzing
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
overwatch
مراقبت کردن پوشاندن حرکت یکانهای دیگربا اتش
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
pooled
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
loads
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
synthesizing
هم گذاری کردن
synthesize
هم گذاری کردن
synthesizes
هم گذاری کردن
synthesising
هم گذاری کردن
synthesised
هم گذاری کردن
synthesized
هم گذاری کردن
synthesises
هم گذاری کردن
tracklaying
شنی گذاری کردن
load
خرج گذاری کردن
christen
نام گذاری کردن
punctuating
نقطه گذاری کردن
cost
قیمت گذاری کردن
paragraphs
فاصله گذاری کردن
point
نقطه گذاری کردن
load
ذخیره گذاری کردن
investing
سرمایه گذاری کردن
mark
علامت گذاری کردن
invests
سرمایه گذاری کردن
christened
نام گذاری کردن
christens
نام گذاری کردن
marks
علامت گذاری کردن
loads
خرج گذاری کردن
funded
سرمایه گذاری کردن
fund
سرمایه گذاری کردن
primming
چاشنی گذاری کردن
to lay the track
ریل گذاری کردن
invest
سرمایه گذاری کردن
mining
مین گذاری کردن
paragraph
فاصله گذاری کردن
deposits
سرمایه گذاری کردن
invested
سرمایه گذاری کردن
punctuated
نقطه گذاری کردن
loads
ذخیره گذاری کردن
punctuate
نقطه گذاری کردن
to sow mines
مین گذاری کردن
punctuates
نقطه گذاری کردن
paginate
صفحه گذاری کردن
deposit
سرمایه گذاری کردن
charges
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
page
صفحات را نمره گذاری کردن
mark
نمره گذاری کردن علامت
overcapitalize
بیش از حد سرمایه گذاری کردن
marks
نمره گذاری کردن علامت
color codig
علامت گذاری کردن مهمات
loading
خرج گذاری کردن سلاح
wattle
نرده گذاری کردن بستن
recapitalize
سرمایه گذاری مجدد کردن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
paged
صفحات را نمره گذاری کردن
pages
صفحات را نمره گذاری کردن
punctuate
نشان گذاری کردن نقطه دار
discrete
الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
punctuated
نشان گذاری کردن نقطه دار
to lodge a complaint
عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
punctuating
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuates
نشان گذاری کردن نقطه دار
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
milestones
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
To put money into somethings.
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
milestone
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
incrust
با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
to space out letters
[text]
فاصله گذاری
[بین حروف را بیشتر کردن]
[رایانه شناسی ]
[چاپ]
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
bedim
با ابر پوشاندن ابری یا مانند ابر کردن
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
mines
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mine
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mined
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
public
روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
weather board
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
shroud
پوشاندن
coats
پوشاندن
coverings
پوشاندن
covers
پوشاندن
coatings
پوشاندن
coated
پوشاندن
shrouded
پوشاندن
to d. with snow
پوشاندن
sods
پوشاندن
cases
پوشاندن
to cover in
پوشاندن
case
پوشاندن
mask
پوشاندن
obscure
پوشاندن
sheet
پوشاندن
sheets
پوشاندن
to cover up
پوشاندن
cover
پوشاندن
belay
پوشاندن
inwrap
پوشاندن
obscuring
پوشاندن
lines
پوشاندن
dress
پوشاندن
dresses
پوشاندن
curtains
پوشاندن
to go to the shades
پوشاندن
overrunning
پوشاندن
overrun
پوشاندن
overruns
پوشاندن
bestrew
پوشاندن
coat
پوشاندن
deck
پوشاندن
jackets
پوشاندن
batten down
پوشاندن
jacket
پوشاندن
masks
پوشاندن
decked
پوشاندن
decks
پوشاندن
line
پوشاندن
obscures
پوشاندن
incase etc
پوشاندن
submerging
پوشاندن
roof
پوشاندن
revet
پوشاندن
encase
پوشاندن
roofs
پوشاندن
encases
پوشاندن
envelops
پوشاندن
enveloping
پوشاندن
enveloped
پوشاندن
clothe
پوشاندن
encased
پوشاندن
enshroud
پوشاندن
submerge
پوشاندن
shingle
پوشاندن
masking
پوشاندن
submerged
پوشاندن
obscurer
پوشاندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com