Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
hand gallop	تاخت ملایم
Other Matches
cantered	تاخت
galloped	تاخت
attack	تاخت
gallop	تاخت
attacked	تاخت
attacks	تاخت
canter	تاخت
canters	تاخت
cantering	تاخت
gallops	تاخت
invader	تاخت و تازگر
inbreak	تاخت و تاز
inburst	تاخت وتاز
inruption	تاخت وتاز
inroad	تاخت و تاز
irruptive	تاخت وتازکننده
incursion	تاخت و تاز
invaders	تاخت و تازگر
onset	تاخت و تاز
incursions	تاخت و تاز
brattle	تاخت چهارنعل
gallop	تاخت کردن
invasion	تاخت و تاز
invasion	تاخت وتاز
invasions	تاخت و تاز
raids	تاخت و تاز
raiding	تاخت و تاز
invasions	تاخت وتاز
raided	تاخت و تاز
raid	تاخت و تاز
galloped	تاخت کردن
to run across or against	بکسی تاخت
gallops	تاخت کردن
to sweep down on	تاخت کردن
lopes	تاخت حرکت خرامان
attacks	تاخت و تاز یورش
ravaged	تاخت وتاز کردن
invade	تاخت و تاز کردن در
raided	تک سریع تاخت و تاز
attacked	تاخت و تاز یورش
raiding	تک سریع تاخت و تاز
ravage	تاخت و تاز ویرانی
attack	تاخت و تاز یورش
ravage	تاخت وتاز کردن
lope	تاخت حرکت خرامان
loped	تاخت حرکت خرامان
overrunning	تاخت و تاز کردن
overrun	تاخت و تاز کردن
raid	تک سریع تاخت و تاز
ravaged	تاخت و تاز ویرانی
loping	تاخت حرکت خرامان
overruns	تاخت و تاز کردن
ravages	تاخت و تاز ویرانی
ravages	تاخت وتاز کردن
invades	تاخت و تاز کردن در
invasive	تاخت وتاز کننده
invaded	تاخت و تاز کردن در
invading	تاخت و تاز کردن در
foray	تاخت وتاز کردن
raids	تک سریع تاخت و تاز
foray	تاخت و تاز کردن
forays	تاخت وتاز کردن
forays	تاخت و تاز کردن
ravaging	تاخت وتاز کردن
ravaging	تاخت و تاز ویرانی
incursive	تاخت و تاز امیز
lopes	شلنگ انداختن تاخت رفتن
loped	شلنگ انداختن تاخت رفتن
loping	شلنگ انداختن تاخت رفتن
raiding party	قسمت مامور دستبرد یا تاخت
lope	شلنگ انداختن تاخت رفتن
galloper	عراده توپ سبک تاخت کننده
to outflank an army	گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
blander	ملایم
softest	ملایم
softer	ملایم
temperate	ملایم
soft	ملایم
good-natured	ملایم
gentlest	ملایم
gentler	ملایم
sedate	ملایم
sedated	ملایم
good tempered	ملایم
lamblkin	ملایم
lambent	ملایم
lenis	ملایم
lenitive	ملایم
lentamente	ملایم
mild flavoured	ملایم
pigeon livered	ملایم
selfpossessed	ملایم
smoothe	ملایم
sottovoce	ملایم
restrained	ملایم
soft <adj.>	ملایم
good natured	ملایم
fair spoken	ملایم
sedates	ملایم
sedating	ملایم
moderate	ملایم
moderated	ملایم
moderates	ملایم
moderating	ملایم
bland	ملایم
blandest	ملایم
clement	ملایم
debonnaire	ملایم
dolce	ملایم
emolliate	ملایم
smooth <adj.>	ملایم
self-possessed	ملایم
smooth	ملایم
smoothed	ملایم
smoothest	ملایم
easier	ملایم
mild	ملایم
smooths	ملایم
benign	ملایم
breezy	ملایم
benignly	ملایم
equable	ملایم
easy	ملایم
meek	ملایم
mildest	ملایم
good-tempered	ملایم
gentle	ملایم
easiest	ملایم
agreeable	ملایم
milder	ملایم
larghetto	موزیک ملایم
larghetto	اهنگ ملایم
genialize	ملایم کردن
ash tire	اتش ملایم
kindly	دلپذیر ملایم
attemper	ملایم کردن
benedict	خوشحال ملایم
lambently	با تابندگی ملایم
lambencyr	با روشنائی ملایم
cooling off	ملایم شدن
larghetto	حرکت ملایم
kindly climate	اب وهوای ملایم
temper	ملایم کردن
tempers	ملایم کردن
andante	نسبتا ملایم
qualifier	ملایم سازنده
qualifiers	ملایم سازنده
odd	:سوگند ملایم
kindlity	بطور ملایم
glacis	شیب ملایم
glacis	سرازیری ملایم
gentle slope	شیب ملایم
genial heat	گرمای ملایم
gar	سوگند ملایم
odder	:سوگند ملایم
oddest	:سوگند ملایم
fail softly	با خرابی ملایم
fail soft	با خرابی ملایم
tempered	ملایم کردن
approximation	محاسبه ملایم
milden	ملایم کردن
od	سوگند ملایم
peanoforte	اهنگ ملایم
lenient	ملایم باگذشت
temperate climate	اقلیم ملایم
to tone down	ملایم کردن
to tone down	ملایم شدن
soften	ملایم کردن
softens	ملایم کردن
approximations	محاسبه ملایم
light breeze	نسیم ملایم
lento	بطور ملایم
suave	ملایم مودب
downy	ملایم نرم
softened	ملایم کردن
shelving	شیب ملایم
mildly	بطور ملایم
golden horde	سپاهیان مغول که در قرن سیزدهم اروپای شرقی رامورد تاخت و تاز قرار دادند
lentissimo	خیلی ملایم واهسته
tootled	نی یا فلوت ملایم زدن
tootle	نی یا فلوت ملایم زدن
tootling	نی یا فلوت ملایم زدن
lambent	دارای روشنایی ملایم
ruggedly	بطور ناهموار یا ملایم
tootles	نی یا فلوت ملایم زدن
reproof	ملامت توبیخ ملایم
braise	با اتش ملایم پختن
reproofs	ملامت توبیخ ملایم
braised	با اتش ملایم پختن
braises	با اتش ملایم پختن
braising	با اتش ملایم پختن
gentle	اهسته ملایم کردن
gentlest	اهسته ملایم کردن
gentler	اهسته ملایم کردن
benignant	خوش خیم ملایم
recessions	کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
milden	نرم کردن ملایم شدن
recession	کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
basking	باگرمای ملایم گرم کردن
basks	باگرمای ملایم گرم کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com