English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (11 milliseconds)
English Persian
protohistory تاریخ ماقبل تاریخ
Search result with all words
mammoth فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
mammoths فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
postdate تاریخ ماقبل
postdated تاریخ ماقبل
postdates تاریخ ماقبل
postdating تاریخ ماقبل
prehistory ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
azoic دوران ماقبل تاریخ
prehistoric times ازمنه ماقبل تاریخ
prehistorical پیش تاریخی وابسته به قبل از تاریخ ماقبل تاریخی
A prehistoric fossil. یک سنگواره (فسیل ) ماقبل تاریخ
The prehistoric creatures . موجودات ماقبل تاریخ
prehistory ماقبل تاریخ
broch [ساختار خشکه چینی ماقبل تاریخ]
cist [قبر ماقبل تاریخ مانند جعبه که اغلب همراه با سنگ نشانه بود.]
Other Matches
backdates تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdating تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
antedated cheque چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
martyrology تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedate پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
date تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
hagiology تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
dates تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
as of از تاریخ
appointed day تاریخ
with effect from از تاریخ ...
appointment تاریخ
era تاریخ
coetaneous هم تاریخ
eras تاریخ
dateless بی تاریخ
as from از تاریخ ,
coeval هم تاریخ
date [appointment] تاریخ
undated بی تاریخ
dates تاریخ
dates [appointments] تاریخ ها
date تاریخ
appointments تاریخ ها
no date بی تاریخ
histories تاریخ
history تاریخ
appointed days تاریخ ها
dateable تاریخ گذاردنی
creation date تاریخ ایجاد
datable تاریخ گذاردنی
current date تاریخ جاری
the date was not specified تاریخ ان معلوم
termination date تاریخ پایان
value date تاریخ ارزش
closing date تاریخ انقضاء
creation date تاریخ افرینش
chronogram ماده تاریخ
completion date تاریخ تکمیل
basic date تاریخ ترفیع
historicity تاریخ گرایی
date in issuing تاریخ صدور
date of issuance تاریخ صدور
due date تاریخ تادیه
economic history تاریخ اقتصادی
in chronological order به ترتیب تاریخ
maintenance history تاریخ تعمیرات
effective date تاریخ اجرا
natural historian تاریخ نویس
modern history تاریخ معاصر
expiration date تاریخ انقضا
expiry date تاریخ انقضاء
delivery date تاریخ تحویل
dateline تاریخ گذاری
stale cheque چک تاریخ گذشته
date of acquisition تاریخ خریداری
system date تاریخ سیستم
intellectual history تاریخ اندیشه ها
date of maturity تاریخ سررسید
date of maturity تاریخ انقضاء
julain date تاریخ ژولین
due date تاریخ سررسید
date of shipment تاریخ حمل
literary history تاریخ ادبیات
maturity date تاریخ سررسید
chronological به ترتیب تاریخ
historian تاریخ نویس
historian تاریخ گزار
historians تاریخ نویس
historians تاریخ گزار
epochs مبدا تاریخ
Ancient history تاریخ باستان
date نخل تاریخ
dates نخل تاریخ
dated تاریخ دار
out of date از تاریخ گذشته
natural history تاریخ طبیعی
shelf life تاریخ مصرف
acceptance date تاریخ قبولی
date of birth تاریخ تولد
prehistory پیش تاریخ
epoch مبدا تاریخ
backdating date پیش تاریخ
An Out line of European history . کلیات تاریخ اروپ؟
morphology تاریخ تحولات لغوی
value date تاریخ اجرا والور
letter of even date نامه همین تاریخ
misdate تاریخ غلط گذاشتن
medizeval history تاریخ قرون وسطی
to go down in history در تاریخ ثبت شدن
Date and place of departure. تاریخ ؟ محل حرکت
Death keeps no calendar. <proverb> مرگ تاریخ ندارد.
up to now تا کنون تا این تاریخ
the Classical World [the Ancient World] جهان باستانی [تاریخ]
Antiquity جهان باستانی [تاریخ]
early German history تاریخ ابتدایی آلمان
post date پیش تاریخ کردن
post date تاریخ اینده گذاشتن
the christian era مبدا تاریخ میلادی
What is todays date ? تاریخ امروز چیست ؟
of even date دارای همان تاریخ
historical determinism اعتقاد به جبر تاریخ
chronologically به ترتیب زمان یا تاریخ
effective date تاریخ شروداجرای دستورالعمل
era اغاز تاریخ عصر
economic interpretation of history تفسیر اقتصادی تاریخ
chronological دارای تسلسل تاریخ
historic معروف مبنی بر تاریخ
even دارای همان تاریخ
cryptodate کلید تاریخ رمز
eras اغاز تاریخ عصر
historians تاریخ دان مورخ
datable قابل تعیین تاریخ
landmarks نقطه تحول تاریخ
dateline محل تاریخ گذاری
date of change of acountability تاریخ تسویه حساب
completion date تاریخ انجام کار
date time group گروه تاریخ و زمان
hagiologist نویسنده تاریخ اولیاوپیغمبران
dateable قابل تعیین تاریخ
historically بشکل تاریخ دراوردن
from the date on wards از این تاریخ به بعد
back dated پیش تاریخ شده
expiry date of the credit تاریخ انقضای اعتبار
historian تاریخ دان مورخ
landmark نقطه تحول تاریخ
Date of departure . Departure date. تاریخ عزیمت (روز حرکت )
In chronological order. بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
accommodation date تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
data break تاریخ تعویض کلید رمز
cryptodate تاریخ استفاده از کلید رمز
basic date تاریخ شروع خدمت در هردرجه
to cast [throw] somebody into the dungeon به زندان انداختن کسی [تاریخ]
From the historic times. اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
to dungeon somebody به زندان انداختن کسی [تاریخ]
History is the best testimony. تاریخ بهترین شاهد است
phylogeny تاریخ نژادی جانور یا گیاه
write up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
erenow پیش ازاین تااین تاریخ
mythologically از روی افسانه یا تاریخ اساطیر
write-ups به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
post dating an instrument تاریخ مقدمی را در سند قیدکردن
write-up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
international date line خط بین المللی تغییر تاریخ
naturalistic وابسته به تاریخ علوم طبیعی
exergue جای تاریخ سکه یا مدال
afterdate تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
date تاریخ روز و ماه و سال
dates تاریخ روز و ماه و سال
to dungeon somebody به سیاه چال انداختن کسی [تاریخ]
The rental agreement has exprired. تاریخ قرارداد اجاره سر آمده است
chronicles شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
assyriologist متخصص در زبان و تاریخ وهنر اشور
chronicled شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicling شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
to cast [throw] somebody into the dungeon به سیاه چال انداختن کسی [تاریخ]
minimum durability date [MDD] تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
best-before date [BBD] تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
assyriology مطالعهء زبان و هنر و تاریخ اشور
The date of the meeting has been advanced. تاریخ جلسه جلو افتاده است
chronicle شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
historify مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
bill falls due on تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
best-by date تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
hagiography شرح زندگی اولیاء ومقدسین تاریخ انبیاء
headings تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
heading تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
parachronism اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاریخ یک رویداد
prehistorian مورخی که اثار ما قبل تاریخ را خوب میداند
diachronic تحمولات زبانی یک ملت درادوار مختلف تاریخ
chronological order ترتیب رکوردها و فایل ها با توجه به تاریخ آنها
up to d. تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
sailing date تاریخ شروع سفر دریایی زمان حرکت
generations مرحله یا تاریخ فناوری استفاده شده در طراحی یک سیستم
supplements اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
generation مرحله یا تاریخ فناوری استفاده شده در طراحی یک سیستم
deferred dividened سود اعلام شده و قابل پرداخت در تاریخ معین
supplementing اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
chronologize بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
chronology شرح وقایع بترتیب زمانی علم ترتیب تاریخ
christian era مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
chronology تاریخ شماری جدول یا شرح وقایع یاتاریخهای وابسته بانها
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
Best before: تا این تاریخ مصرف شود : [برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
diachrony تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
weighting مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
franking machine دستگاهی که تاریخ و هزینه پست را روی کاغ چاپ میکند نقش تمبر
isagogics گفتار در تاریخ ادبی کتاب مقدس و شرح گرداوری یاالهام شدن موادان
personal امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
the German issue مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
the German question مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
garbage داده یا اطلاعی که دیگر لازم نیست چون خارج از تاریخ است یا غلط دارد
His presentation was actually just a recital of names, places, and dates. مطالب ارایه شده او [مرد] در واقع فقط شمارشی از نام، مکان، و تاریخ بود.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com