English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
new fledged تازه پر در اورده
Other Matches
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed تازه داماد تازه عروس
waterborne اب اورده
begot اورده
supplementary هم اورده
drift ice یخ اب اورده
capital stock اورده
supplementary تکمیلی پس اورده
interjectory در میان اورده
brought اورده شده
flotsam کالای اب اورده
wind borne باد اورده
pit run gravel هم اورده شنی
driftwood چوب اب اورده
the story goes اورده اند
pit run earth خاک هم اورده
pit run material خاک هم اورده
quarry run rockfill هم اورده سنگریز
the veins and arteries اورده وشرایین
drifting توده باد اورده
drifted توده باد اورده
drifts توده باد اورده
drift توده باد اورده
spindrift برف یا غبارباد اورده
unearned income درامد باد اورده
loess خاک باد اورده
windfall income درامد باد اورده
crusher run material هم اورده سنگ شکن
windfall loss زیان باد اورده
windfall gains منافع باد اورده
driftage چیزباداورده یا اب اورده راندگی
windfall profits سود باد اورده
granulet گوشت نوبالا اورده
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
waveson اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
the people pressed in مردم زور اورده داخل شدند
tempered steel فولادی که درگرما عمل اورده شده باشد
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
he rode me off on a side issue نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
galantine خوراک سرد گوشت گوساله وجوجه و دیگر جانوران که استخوان ان را در اورده باشند
capital stock سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
acquest مال بدست اورده ازدسترنج یا بخشش مال غیرموروثی
cadenzas اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
cadenza اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
delivered duty paid یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
kinked demand curve و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
the new world تازه
up-to-date تازه
up to date تازه
new تازه
new fashioned تازه
new fallen تازه
renewed تازه
dewier تازه
dewiest تازه
dewy تازه
new born تازه
brand new تر و تازه
mint a mint condition تازه تازه
green تازه
newfangled مد تازه
new- تازه
newer تازه
newest تازه
red hot تازه
new laid تازه
new-laid تازه
post glacial تازه
greenest تازه
newfashioned تازه
inchoative تازه
fresh تازه
modern تازه
scion تازه
freshest تازه
scions تازه
fresh- تازه
recent تازه
younger تازه
young تازه
recuperation رمق تازه
refreshingly تازه کننده
new come تازه رسیده
new comer تازه وارد
newmade تازه ساخت
novices تازه کار
newish نسبه تازه
new jerusalem اورشلیم تازه
late تازه گذشته
regeneration تولد تازه
novice تازه کار
noviciate تازه کار
new employees کارمندان تازه
recuperation نیروی تازه
new fallen snow برف تازه
renewals تازه سازی
renewal تازه سازی
new laid تازه گذاشته
recension چاپ تازه
recent development بسط تازه
converts تازه کیش
refreshes تازه کردن
converting تازه کیش
new-laid تازه گذاشته
beginners تازه کار
beginner تازه کار
novitiate تازه کار
ordinee شماش تازه
convert تازه کیش
fresh- تازه کردن
converted تازه کیش
refreshing تازه کننده
nascence تازه پیداشدگی
nascency تازه پیداشدگی
neo christianity مسیحیت تازه
carechumen تازه وارد
neocortex قشر تازه مخ
bran new بکلی نو یا تازه
fresh تازه کردن
green old wound زخم تازه
green crop علف تازه
green concrete بتن تازه
jackleg تازه کار
grcen wine شراب تازه
juvenescent تازه جوان
rebirth تولد تازه
birdegroom تازه داماد
neoteric جدید تازه
neoteric نویسنده تازه
reprints چاپ تازه
reprinting چاپ تازه
reprinted چاپ تازه
reprint چاپ تازه
brand-new بکلی نو یا تازه
new buit تازه ساخت
new clown تازه شکفته
new buit تازه ساز
new built تازه ساز
settler مهاجر تازه
reappraisals ارزیابی تازه
reappraisal ارزیابی تازه
new arrived تازه رسیده
new blown تازه شگفته
freshest تازه کردن
new built تازه ساخت
new come تازه امده
junior زودتر تازه تر
recruits تازه سرباز
recruits کارمند تازه
turn over a new leaf <idiom> شروعی تازه
tenderfoot تازه کار
recruiting تازه سرباز
sup.latest or last تازه گذشته
greener تازه کار
span new کاملا تازه
freshen تازه کردن
freshened تازه کردن
freshening تازه کردن
freshens تازه کردن
span new خیلی تازه
settlor مهاجر تازه
recruiting کارمند تازه
recruited کارمند تازه
juniors زودتر تازه تر
far out تازه و غیرسنتی
young ice یخ تازه بسته
settlers مهاجر تازه
immigrants تازه وارد
immigrant تازه وارد
verdured تازه سرسبز
ultramodern بسیار تازه
to innovate in تازه اوردن
to bring in تازه اوردن
recruit تازه سرباز
recruit کارمند تازه
recruited تازه سرباز
scarc ely جخت تازه
refresh تازه کردن
freshwater تازه کار
sucking تازه کار
rookies تازه کار
rookie تازه کار
regeneracy تولد تازه
breezy خنک تازه
brides تازه عروس
bride تازه عروس
newcomers تازه وارد
refresher تازه کننده
refreshment تازه سازی
refreshments تازه سازی
refreshed تازه کردن
newcomer تازه وارد
revised edition چاپ تازه
What is new? What is cooking ? تازه چه خبر ؟
light come light g باد اورده را باد
neoteric تازه بدنیا امده
The night is stI'll young. تازه اول شب است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com