Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
To talk impudently.
تازگیها خیلی زبان درآوردی ( پرروشدی )
Other Matches
You have became cocky lately.
تازگیها خیلی دم درآوردی ( جسور وپروشدی )
He has become very bold lately.
تازگیها خیلی شیر شده
Have you been there recently (lately)
تازگیها آنجا رفته ای ؟
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
translators
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
languages
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly
زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
language
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
host language
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler
که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
rattling
خیلی تند خیلی خوب
snobol
Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targets
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental
زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
author language
زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
modula
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
bal
زبان ساده شده زبان اسمبلی
mealymouthed
ادم چرب زبان شیرین زبان
He is speechless (inarticulate).
سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
professional slang
زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
interpreting
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
Arabic
زبان تازی زبان عربی
interprets
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpreted
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpret
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
glib
چرب زبان زبان دار
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
emergencies
خیلی خیلی فوری
emergency
خیلی خیلی فوری
scottish gaelic
زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
apl
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
oxtongue
گل گاو زبان خانواده گل گاو زبان
far and away
خیلی
dumpiness
خیلی
villainous
خیلی بد
very
خیلی
abysmal
<adj.>
خیلی بد
to a large extent
خیلی
routh
خیلی
in large quantities
خیلی خیلی
for long
خیلی
ten
خیلی
very little
خیلی کم
copious
خیلی
dammit
خیلی
damn
خیلی
many
خیلی
highly
خیلی
not a few
خیلی ها
hand and glove
خیلی نزدیک
many people
خیلی از مردم
parlous
خیلی مهیب
iam in bad
خیلی محتاجم
open-and-shut
خیلی سهل
open and shut
خیلی سهل
giantess
زن خیلی قدبلند
much was said
خیلی حرفهازده شد
whackings
خیلی بزرگ
many persons
خیلی اشخاص
niftier
خیلی خوب
hand and glove
خیلی صمیمی
many people
خیلی اشخاص
hand in glove
خیلی نزدیک
hand in glove
خیلی صمیمی
immensurable
خیلی قدیم
lower most
خیلی پست تر
I spoke my mind.
من خیلی رک گفتم.
extra
بسیار خیلی
precipitated
خیلی سریع
it is very easily done
خیلی به اسانی
precipitates
خیلی سریع
whacking
خیلی بزرگ
exceeding
خیلی زیاد
precipitating
خیلی سریع
level best
خیلی عالی
extra-
بسیار خیلی
much worse
خیلی بدتر
in no time
خیلی زود
lily white
خیلی سفید
level best
خیلی خوب
fortissimo
خیلی بلند
extras
بسیار خیلی
extreme
خیلی زیاد
really wicked
خیلی محشر
pluperfect
خیلی عالی
far
زیاد خیلی
Neanderthal
خیلی کهنه
confidential
خیلی محرمانه
great
<adj.>
خیلی خوب
awesome
<adj.>
خیلی خوب
cool
<adj.>
خیلی خوب
faraway
خیلی دور
piping hot
خیلی داغ
corking
خیلی زیبا
precipitate
خیلی سریع
precise
خیلی دقیق
really sick
خیلی محشر
jolly
بذله گو خیلی
pitch black
خیلی سیاه
pitch-black
خیلی سیاه
sick
[British E]
<adj.>
خیلی خوب
wicked
<adj.>
خیلی خوب
benedicite
خیلی خوب
by leaps and bounds
خیلی تند
once in the blue moon
خیلی بندرت
lots
خیلی زیاد
dead slow
خیلی اهسته
nifty
خیلی خوب
niftiest
خیلی خوب
far and away
خیلی دور
immediate
خیلی فوری
superabundant
خیلی زیاد
before you can say knife
خیلی زود
decrepit
خیلی پیر
oodles
خیلی زیاد
as good as
خیلی خوب
as stiff as a poker
خیلی خشک
whopping
خیلی بزرگ
Many thanks!
خیلی ممنون!
at most
خیلی باشد
far off
خیلی دور
regularly
[often]
<adv.>
خیلی از اوقات
highest
خیلی بزرگ
not so hot
<idiom>
نه خیلی خوب
high
خیلی بزرگ
sappy
خیلی احساساتی
senseful
خیلی حساس
mad as a hornet
<idiom>
خیلی عصبانی
in seventh heaven
<idiom>
خیلی خوشحال
flying high
<idiom>
خیلی شادوشنگول
skinless
خیلی حساس
rotundily
چاقی خیلی
highs
خیلی بزرگ
Nothing more, thanks.
خیلی متشکرم.
raff
خیلی زیاد
To take with a pinch of salt.
خیلی جدی نگرفتن
quaint
خیلی فریف
frequently
خیلی اوقات
very light
خیلی سبک
(go over with a) fine-toothed comb
<idiom>
خیلی بادقت
ritzy
خیلی شیک
stentorian
خیلی بلند
in cold blood
<idiom>
خیلی خونسرد
number one
خیلی خوب
swith
خیلی عظیم
bone dry
خیلی خشک
get up the nerve
<idiom>
خیلی شلوغ
thank you very much
خیلی متشکرم
to spread like wildfire
خیلی زودمنتشرشدن
(as) old as the hills
<idiom>
خیلی قدیمی
toploftiness
خیلی متکبر
ultraconservative
خیلی محتاط
superrabundant
خیلی زیاد
to pieces
<idiom>
خیلی زیاده
skin and bones
<idiom>
خیلی لاغر
span new
خیلی تازه
too bad
<idiom>
خیلی بد ،غم انگیز
She is very pretentious.
خیلی ادعادارد
tickled pink
<idiom>
خیلی شادوخوشحال
costs and arm and a leg
<idiom>
خیلی گرونه
(a) snap
<idiom>
خیلی ساده
subminiature
خیلی کوچک
hit bottom
<idiom>
خیلی پست
too tough
خیلی سفت
wells
خیلی خوب
a lot of times
<adv.>
خیلی از اوقات
goody goody
خیلی خوب
goody-goodies
خیلی خوب
infinitely
خیلی زیاد
goody-goody
خیلی خوب
frequently
<adv.>
خیلی از اوقات
many times
<adv.>
خیلی از اوقات
often
<adv.>
خیلی از اوقات
He is a loose card .
خیلی ول است
pixilated
خیلی حساس
I had an awful time .
به من خیلی بد گذشت
of vital importance
خیلی ضروری
oftentimes
خیلی اوقات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com