Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
ups
تامین برق بی وقفه
Search result with all words
NetShow
سیستم توسعه یافته توسط ماکروسافت برای تامین صوت و تصویر روی اینترنت بدون وقفه یا اختلال در تصاویر
uniterruptable power supply
سیستم تامین برق بی وقفه
Other Matches
garnishee
کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
interrupting
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupts
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
remanding
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
garnishment
تامین خواسته حکم تامین مدعابه
remand
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remands
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanded
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
transparent
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparently
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
communication security monitoring
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
communication security account
میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
arrests
وقفه
interruptions
وقفه
blocking
وقفه
at a stretch
بی وقفه
blocked
وقفه
blocks
وقفه
stound
وقفه
abeyance or adeyancy
وقفه
standstill
وقفه
deadlock
وقفه
stick
وقفه
standstil
وقفه
station
وقفه
stationed
وقفه
stations
وقفه
unabated
<adj.>
بی وقفه
jibbed
وقفه
arrest
وقفه
arrested
وقفه
chasms
وقفه
chasm
وقفه
interrupts
وقفه
gap
وقفه
interrupt
وقفه
pausing
وقفه
cease
وقفه
ceased
وقفه
ceases
وقفه
ceasing
وقفه
hiatus
وقفه
pauses
وقفه
paused
وقفه
gaps
وقفه
interval
وقفه
uninterrupted
بی وقفه
interrupting
وقفه
interruption
وقفه
break
وقفه
breaks
وقفه
jib
وقفه
paralysis
وقفه
suspensions
وقفه
suspension
وقفه
jibbing
وقفه
jibs
وقفه
abeyance
وقفه
pause
وقفه
hoid up
وقفه
hold back
وقفه
down time
وقفه
discontinuance
وقفه
desuetude
وقفه
dead lock
وقفه
block
وقفه
unceasing
بدون وقفه
full stop
وقفه کامل
full stops
وقفه کامل
affect block
وقفه عاطفه
sticking voltage
ولتاژ وقفه
massed learning
یادگیری بی وقفه
interval
ایست وقفه
machine interupption
وقفه ماشین
interrupt driven
وقفه گرا
wind rocked out
وقفه تنفسی
work stoppage
وقفه در کار
system interrupt
وقفه سیستم
interrupt vector
بردار وقفه
interrupt handler
گرداننده وقفه
flashback
وقفه زمانی
uninterrupted duty
کار بی وقفه
vectored interrupt
وقفه برداری
massed practice
تمرین بی وقفه
automatic interrupt
وقفه خودکار
run on
بدون وقفه
external interrupt
وقفه خارجی
nerve block
وقفه عصبی
program interrupt
وقفه برنامه
blocking period
دوره وقفه
betweentimes
درمدت وقفه
priority interrupt
وقفه اولویت
continous cycle
دوره بی وقفه
flashbacks
وقفه زمانی
time out
وقفه فاصله
caesura
وقفه ایست
parabiosis
وقفه رسانش عصبی
interrupting
ناتوان کردن وقفه
interrupts
حرکت دادن وقفه
short time rating
کار کردن با وقفه
arm
خط وط وقفه فعال شده .
machine check interrupt
وقفه مقابله ماشین
scanned interrupt
وقفه پویش شده
interrupts
ناتوان کردن وقفه
interrupt serrice routine
روال سرویس وقفه
interrupt
حرکت دادن وقفه
disarm
ثیرات وقفه شدن
disarmed
ثیرات وقفه شدن
disarms
ثیرات وقفه شدن
insolvency
وقفه در پرداخت دیون
interrupting
حرکت دادن وقفه
machine check interrupt
وقفه بررسی ماشین
interrupt
ناتوان کردن وقفه
fall into abeyance
درحال وقفه افتادن
clock interrupt
وقفه زمان سنجی
tenuis
علامت مکث و وقفه در یونانی
uninterruptable power supply
منبع تغذیه وقفه ناپذیر
interrupting
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt
خط وقفه که فعال شده است
interrupt
ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupting
خط وقفه که فعال شده است
NMI
وقفه غیرقابل چشم پوشی
interrupting
ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupts
ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
continous
متصل متوالی بدون وقفه
shut up
باعث وقفه در تکلم شدن
continous type furnace
کوره نوع بدون وقفه
interrupts
خط وقفه که فعال شده است
interrupts
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
station break
وقفه برنامه فرستنده رادیویی وتلویزیونی
caesura
وقفه یاسکوت شعردرانتهای کلمه یا وتد
interrupting
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupts
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
suspended animation
وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
interrupt
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
cover
تامین
water supplies
تامین اب
coverings
تامین
securing
تامین
security
تامین
covers
تامین
water supply
تامین اب
securement
تامین
safety
تامین
safety limit
حد تامین
hedging
تامین
attentions
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
attention
کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
attention
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
interrupt
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
handlers
یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد دستگذار
handler
یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد دستگذار
bursts
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
attentions
کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
interrupts
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
burst
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
interrupt
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupts
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupting
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupting
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
social security
تامین اجتماعی
communication security
تامین مخابراتی
quia timet
حکم تامین
provisioning
تامین ذخیره
committment
تامین اعتبار
collective security
تامین اجتماعی
physical security
تامین تاسیسات
security
تامین مصونیت
safety diagram
دیاگرام تامین
safety factor
ضریب تامین
safety factor
عامل تامین
take care of
تامین کردن
internal security
تامین داخلی
appropriation reimbur sement
تامین اعتبار
supply port
درگاه تامین
local security
تامین محلی
chemical security
تامین شیمیایی
signal security
تامین مخابراتی
give security for
تامین کردن
cryptosecurity
تامین رمز
area security
تامین منطقه
electronic security
تامین الکترونیکی
factor of safety
عامل تامین
buffer stock
تامین ذخیره
the rule of law
تامین قضایی
the rule of law
تامین قانونی
fulfill
تامین کردن
safety stakes
دستکهای تامین
financiers
تامین اعتبارکننده
guarantees
تامین کردن
secure
تامین کردن
secure
درامان تامین
secures
درامان تامین
supplied
تامین کردن
supplying
تامین کردن
supply
تامین کردن
transmission security
تامین مخابره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com