Dictiornary-Farsi | تامین تضمین کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (35 milliseconds)

English	Persian
guarantee	تامین تضمین کردن
guaranteed	تامین تضمین کردن
guarantees	تامین تضمین کردن


Other Matches

garnishee	کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
warranty	امرمورد تعهد یا تضمین تضمین
warranties	امرمورد تعهد یا تضمین تضمین
indemnities	تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnity	تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
ensures	تضمین کردن
bond	تضمین کردن
insuring	تضمین کردن
insures	تضمین کردن
ensured	تضمین کردن
warranting	تضمین کردن
warranted	تضمین کردن
ensuring	تضمین کردن
warrants	تضمین کردن
certifies	تضمین کردن
certify	تضمین کردن
certifying	تضمین کردن
ensure	تضمین کردن
warrant	تضمین کردن
to ensure something	تضمین کردن [چیزی]
bail	تضمین ضمانت کردن
guarantee	ضمانت نامه تضمین کردن
avouch	تضمین کردن مستقر ساختن
guaranteed	ضمانت نامه تضمین کردن
guarantees	ضمانت نامه تضمین کردن
guaranty	تضمین ضمانت یا تعهد کردن
remand	اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remands	اخذ تامین مجدد تشدید تامین
garnishment	تامین خواسته حکم تامین مدعابه
remanding	اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanded	اخذ تامین مجدد تشدید تامین
close in security	برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
to pull off something [contract, job etc.]	چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
cover	تامین کردن
covers	تامین کردن
coverings	تامین کردن
supplying	تامین کردن
guarantees	تامین کردن
take care of	تامین کردن
supplied	تامین کردن
supply	تامین کردن
guaranteed	تامین کردن
secure	تامین کردن
ensures	تامین کردن
give security for	تامین کردن
ensured	تامین کردن
ensure	تامین کردن
insures	تامین کردن
ensuring	تامین کردن
secures	تامین کردن
guarantee	تامین کردن
fulfill	تامین کردن
insuring	تامین کردن
make up a deficit	تامین کردن کسری
safety	برقرار کردن تامین
secures	تامین کردن هدف
to ensure something	تامین کردن [چیزی]
levy a sum on a person's property	تامین خواسته کردن
victual	خواربار تامین کردن
secures	مطمئن تامین کردن
secure	تامین کردن هدف
tucker	تامین غذا کردن
secure	مطمئن تامین کردن
to feather ones nest	تامین اتیه کردن
elevation of security	زیاد کردن تامین
safeguard	تامین کردن امن نگهداشتن
protect a bill	وجه براتی را تامین کردن
safeguarded	تامین کردن امن نگهداشتن
safeguarding	تامین کردن امن نگهداشتن
provides	میسر ساختن تامین کردن
provide	میسر ساختن تامین کردن
safeguards	تامین کردن امن نگهداشتن
to safeguard [against]	تامین کردن [علیه] [در برابر]
communication security monitoring	کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
to secure	تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
pre empt	از پیش برای خود تامین کردن
levy a sum on a person's property	به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
to secure a debtby a mortagage	با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
communication security account	میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
PID	متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
collateral	تضمین
assurances	تضمین
guaranty	تضمین
assurance	تضمین
gurantee	تضمین
guaranteed	تضمین
guarantees	تضمین
warranty	تضمین
pledge [archaic] [guaranty]	تضمین
guarantee	تضمین
guaranty	تضمین
guarantee	تضمین
warrants	تضمین حکم
surety bond	تضمین نامه
warranting	تضمین حکم
embodiment	تضمین درج
seals	نشان تضمین
seal	نشان تضمین
back letter	گواهی تضمین
bank note	چک تضمین شده
value as security	ارزش تضمین
under reserve	تحت تضمین
certified check	چک تضمین شده
security	مصونیت تضمین
guarantee period	مدت تضمین
security	گرو تضمین
money back	تضمین پرداخت
bonded	تضمین دار
warrant	تضمین حکم
warranted	تضمین حکم
service obligation	تضمین خدمت
indemnification	تضمین خسارت
in bond	تحت تضمین
bonded	تحت تضمین
guaranteed prices	قیمتهای تضمین شده
voucher	مدرک تضمین کننده
vouchers	مدرک تضمین کننده
indemnity	تاوان تضمین خسارت
warrent	حواله وسیله تضمین
payment under reserve	پرداخت تحت تضمین
gap in coverage	ناکافی بودن تضمین
indemnities	تاوان تضمین خسارت
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
personal	متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
bank paper	چک تضمین شده سفته بانکی
warranted rate of growth	نرخ رشد تضمین شده
bank note	چک تضمین شده سند در وجه حامل
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.	آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
obligated stocks	کالای تضمین شده یا تعهدشده از نظر تدارک
bond	تضمین نامه یاتعهدنامه دائر به پرداخت وجه
This is the only way to guarantee that ...	تنها راه برای تضمین این است که ...
ration credit	تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
ikon	نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
bareboat charter	ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
security	تامین
safety	تامین
water supply	تامین اب
water supplies	تامین اب
securing	تامین
safety limit	حد تامین
covers	تامین
hedging	تامین
securement	تامین
coverings	تامین
cover	تامین
physical security	تامین تاسیسات
insecurity	عدم تامین
troop safety	تامین عده ها
buffer zone	منطقه تامین
buffer zones	منطقه تامین
social security	تامین اجتماعی
financiers	تامین اعتبارکننده
financier	تامین اعتبارکننده
security	تامین مصونیت
funding	تامین وجه
the rule of law	تامین قانونی
cryptosecurity	تامین رمز
safety stakes	دستکهای تامین
transmission security	تامین مخابره
electronic security	تامین الکترونیکی
safety factor	عامل تامین
safety factor	ضریب تامین
transmission security	تامین ارسال
factor of safety	عامل تامین
safety diagram	دیاگرام تامین
local security	تامین محلی
protection	تامین نامه
procurement	تامین اماد
internal security	تامین داخلی
the rule of law	تامین قضایی
supply port	درگاه تامین
preservation of evidence	تامین دلیل
quia timet	حکم تامین
secures	تامین شده
signal security	تامین مخابراتی
provisioning	تامین ذخیره
buffer stock	تامین ذخیره
appropriation reimbur sement	تامین اعتبار
secures	درامان تامین
chemical security	تامین شیمیایی
area security	تامین منطقه
secure	تامین شده
committment	تامین اعتبار
secure	درامان تامین
collective security	تامین اجتماعی
communication security	تامین مخابراتی
supply company	شرکت تامین کننده
social security organization	سازمان تامین اجتماعی
social security benefits	منافع تامین اجتماعی
social security program	برنامه تامین اجتماعی
social security act	قانون تامین اجتماعی
social security system	نظام تامین اجتماعی
finances	تامین هزینه پولی
financed	تامین هزینه پولی
finance	تامین هزینه پولی
security for cost	تامین هزینه دادرسی
security for costs	تامین هزینه دعوی
safety officer	افسر تامین یکان
self protection	برقراری تامین از خود
financing	تامین هزینه پولی