Dictiornary-Farsi | تانکر حمل سوخت تانکر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
tank	تانکر حمل سوخت تانکر


Search result with all words

bulk production	تخلیه سوخت از تانکر به مخزن
stratotanker	نوعی هواپیمای تانکر سوخت رسان چهار موتوره هوایی
superfortress	نوعی هواپیمای تانکر سوخت 6 موتوره هوایی
Other Matches

tankers	تانکر
tanker	تانکر
tank vehicle	خودرو تانکر
wet tank	تانکر حمل مایعات
dry tank space	محل بار خشک تانکر
The damaged tanker disgorged thousands of liters of oil into the see.	از تانکر آسیب دیده هزاران لیتر نفت به دریا روان شد.
central refueling provisions	سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
air metering force	نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
combustion starter	مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
bipropellant	سوخت راکت متشکل از دو جزء سوخت و اکسیدکننده
atomisers	سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomizers	سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
charge	جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
atomizer	سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
charges	جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
torch pot	[محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
ullage	فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
tips	باکهای خارجی سوخت باکهای بیرونی سوخت
burner frame	سوخت
fuelling	سوخت
catabolism	سوخت
combustion	سوخت
firing	سوخت
fuels	سوخت
stoker	سوخت
fueled	سوخت
power fuel	سوخت
dissimilation	سوخت
fuel	سوخت
gasoline	سوخت
propellants	سوخت
fuelled	سوخت
propellant	سوخت
refuels	سوخت گیری
rocket fuel	سوخت موشک
metabolical	سوخت وسازی
liquid propellant	سوخت مایع
refuelling	سوخت گیری
solid propellant	سوخت جامد
rocket fuel	سوخت راکت
motor fule	سوخت موتوری
raw fuel	سوخت خام
fueling	سوخت گیری
tank	ماشین سوخت
oil firing	سوخت روغنی
fuel air pump	بوستر سوخت
fossil fuels	سوخت سنگوارهای
fossil fuel	سوخت سنگوارهای
feeder	سوخت رسان
feeders	سوخت رسان
octane	سوخت ماشینی
metabolic	سوخت و سازی
chemical fuel	سوخت شیمیایی
colloidal propeller	سوخت کلوئیدی
fuel injection	سوخت رسانی
fuel grade	درجه سوخت
fuel gas	سوخت گازی
fuel filter	صافی سوخت
fuel engineering	مهندسی سوخت
domestic fuel	سوخت خانگی
fuel economy	اقتصاد سوخت
feed tank	مخزن سوخت
firer	سوخت انداز
fire teazer	سوخت انداز
fuel manifold	چندراهی سوخت
fuel meter	سوخت سنج
fuel pump	پمپ سوخت
liquid fuel	سوخت مایع
avgas	سوخت طیاره
aviation fuel	سوخت هواپیما
it excited my pity	دلم سوخت
ion burn	یون سوخت
gas fuel	سوخت گازی
fule pump	تلمبه سوخت
fule pump	پمپ سوخت
fule injection	تزریق سوخت
fuel tap	شیر سوخت
bulk petroleum	سوخت مخزنی
fuel tank	مخزن سوخت
carburator	سوخت رسان
fuel storage	انبار سوخت
fuel consumption	مصرف سوخت
fuelling	سوخت موتور
atomisers	سوخت افشان
atomisers	سوخت پاش
atomizer	سوخت افشان
atomizers	سوخت افشان
tanker	مخزن سوخت
fuel	سوخت موتور
tankers	مخزن سوخت
stoke	سوخت ریختن در
atomizer	سوخت پاش
stoked	سوخت ریختن در
stokes	سوخت ریختن در
fueled	سوخت دادن
fueled	سوخت موتور
fuelling	سوخت دادن
The house burned down .	خانه سوخت
fuels	سوخت دادن
fuelled	سوخت موتور
atomizers	سوخت پاش
fuelled	سوخت دادن
solid fuel	سوخت جامد
burner	سوخت پاش
thickened fuel	سوخت جامد
burners	سوخت پاش
stoking	سوخت ریختن در
metabolism	سوخت وساز
firemen	سوخت انداز
firemen	سوخت گیر
fuels	سوخت موتور
jetting	سوخت پاش
refuel	سوخت گیری
stoker	سوخت انداز
refueled	سوخت گیری
jetted	سوخت پاش
jets	سوخت پاش
refueling	سوخت گیری
jet	سوخت پاش
refuelled	سوخت گیری
fireman	سوخت گیر
metabolisms	سوخت وساز
metabolism	سوخت و ساز
fuel	سوخت دادن
chokes	دریچه سوخت
metabolisms	سوخت و ساز
choked	دریچه سوخت
fireman	سوخت انداز
choke	دریچه سوخت
fuel endurance	میزان تکافوی سوخت
fuel control unit	واحد کنترل سوخت
fuel endurance	قدرت پایداری سوخت
fuel injection system	سیستم تزریق سوخت
One must suffer in silence.	باید سوخت وساخت
Her face was sun-burnt.	صورتش درآفتاب سوخت
fuel oil mixture	مخلوط روغن و سوخت
fuel reserve tank	مخزن ذخیره سوخت
liquid rocket	راکت سوخت مایع
metabolic reaction	واکنش سوخت و سازی
natural gas firing	سوخت گاز طبیعی
specific fuel consumption	مصرف سوخت ویژه
oilking	متصدی سوخت و اب کشتی
overfeed	زیاد سوخت رساندن به
What can't be cured must be endured. <idiom>	باید سوخت و ساخت.
powdered coal firing	سوخت خاک ذغال
regenerative gas firing	سوخت گازی رژنراتیو
stoker	متصدی سوخت کوره
stokehold	محل سوخت ریزی
liquid propellant	سوخت مایع موشک
injector pump	پمپ تزریق سوخت
injector nozzle	نازل سوخت پاش
unusable fuel	سوخت غیرقابل استفاده
fuel supply line	لوله سوخت رسانی
fuel supply pump	پمپ سوخت رسانی
i fell pity for him	دلم برایش سوخت
fuel tank vent	هواکش تانک سوخت
to mend the fire	سوخت به اتش رساندن
thickened fuel	سوخت تغلیظ شده
gasoline gels	سوخت تغلیظ شده
hypergolic fuel	سوخت فوق حساس
peptized fuel	سوخت تغلیظ شده
i felt sorry for him	دلم برایش سوخت
spray carburetor	کاربراتور سوخت پاش
basal metabolism	سوخت و ساز پایه
refueled	سوخت گیری کردن
bunkering	دخیره سوخت در کشتی
fueled	سوخت گیری کردن
bunker adjustment factor	ضریب تعدیل سوخت
fuelling	سوخت گیری کردن
breeder rocket	راکت سوخت ساز
air/fuel ratio	نسبت هوا به سوخت
refueled	تجدید سوخت کردن
throttled	دستگاه کنترل سوخت
fuelled	سوخت گیری کردن
refuel	سوخت گیری کردن
refuel	تجدید سوخت کردن
firing	عمل سوخت دادن
fuels	سوخت گیری کردن
baf	ضریب تعدیل سوخت
burner nozzle	نازل سوخت پاش
refuelled	تجدید سوخت کردن
feeder vessel	کشتی سوخت رسان
feed pump	پمپ سوخت رسانی
throttle	دستگاه کنترل سوخت
fuel	سوخت گیری کردن
refuelling	سوخت گیری کردن
diergolic	سوخت مایع ثابت
throttles	دستگاه کنترل سوخت
refuelling	تجدید سوخت کردن
throttling	دستگاه کنترل سوخت
refuelled	سوخت گیری کردن
refuels	تجدید سوخت کردن
refuels	سوخت گیری کردن
refueling	سوخت گیری کردن
refueling	تجدید سوخت کردن
restrictor	لایهای از سوخت جامد فاقداکسیدان
jet b	نوعی سوخت تقطیر شده
fuels	سوخت ماده قابل اشتعال
reviving	وصول مطالبات سوخت شده
afterburning	عملیات بعد از احتراق سوخت

tank