English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
afrocentric <adj.> تاکید بر ایده ها، سبک و ارزش های آفریقایی
Other Matches
African آفریقایی
Affenpinscher سگ ترییر آفریقایی
African American نژاد آفریقایی آمریکایی
Afro-American نژاد آفریقایی آمریکایی [عبارت قدیمی]
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
afro نوعی مدل مو در میان آفریقایی آمریکایی های دهه هفتاد میلادی که مو در آن به شکل دایره بزرگی اصلاح می شود.
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ended با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carrying با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
pan african games بازی های ملت های آفریقایی
emphases تاکید
accent تاکید
emphasis تاکید
affirmations تاکید
affirmation تاکید
assertion تاکید
accenting تاکید
accented تاکید
underscores تاکید
corroboration تاکید
underscore تاکید
accentuation تاکید
underscored تاکید
accents تاکید
underscoring تاکید
currency devaluation کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
enforcing تاکید کردن
enforces تاکید کردن
accent تاکید کردن
accent تاکید تشدید
enforced تاکید کردن
accents تاکید تشدید
accented تاکید تشدید
emphatic تاکید شده
accentual دارای تاکید
accented تاکید کردن
accenting تاکید تشدید
accenting تاکید کردن
accents تاکید کردن
enforce تاکید کردن
play up تاکید کردن
stress اهمیت تاکید
stresses اهمیت تاکید
stresses تاکید کردن
stressing اهمیت تاکید
stressing تاکید کردن
stress تاکید کردن
tolay street on تاکید کردن
overemphasis تاکید بیش از حد
overemphases تاکید بیش از حد
ideas ایده
ideals ایده ال
ideass ایده ها
conceptss ایده ها
ideal ایده ال
concepts ایده
overemphasizing بیش از حد تاکید کردن
potsdom agreement تاکید وتشریح کردند
overemphasizes بیش از حد تاکید کردن
overemphasized بیش از حد تاکید کردن
punctuation نشان گذاری تاکید
dual intensity تاکید علائم خاص
overemphasize بیش از حد تاکید کردن
overemphasising بیش از حد تاکید کردن
overemphasises بیش از حد تاکید کردن
ascensive موکد تاکید کننده
overemphasised بیش از حد تاکید کردن
ingeminate تکرار و تاکید کردن
optimum point نقطه ایده ال
ideal position پوزیسیون ایده ال
ideal efficiency بازده ایده ال
ideal efficiency راندمان ایده ال
ideal fluid سیال ایده ال
ideologically ایده ئولوژیک
ideological ایده ئولوژیک
ideal galvanic cell باطری ایده ال
ideal gas گاز ایده ال
ideal solenoid پیچک ایده ال
ideal position وضعیت ایده ال
ideal rectifier یکسوکننده ایده ال
ideal rocket راکت ایده ال
ideal solenoid سولنئید ایده ال
ideal dielectric دی الکتریک ایده ال
ideal crystal کریستال ایده ال
ideal solenoid سولنوئید ایده ال
idealist ایده الیست
ideal solution محلول ایده ال
ideologue ایده ئولوگ
ideal capacitor خازن ایده ال
take it <idiom> ایده گرفتن
ideal conductor هادی ایده ال
egoideal ایده ال نفسانی
merit goods کالاهای ایده ال
optimal distribution توزیع ایده ال
to emphasize تاکید کردن [زبان شناسی]
accentuated تکیه دادن تاکید کردن
accentuates تکیه دادن تاکید کردن
accentuating تکیه دادن تاکید کردن
accentuate تکیه دادن تاکید کردن
ideal galvanic cell سلول گالوانیکی ایده ال
ideal no load d.c. voltage ولتاژ "دی .سی " بی باری ایده ال
nonideal gas گاز غیر ایده ال
ideal no load voltage ولتاژ بی باری ایده ال
ideal paralleling مدار موازی ایده ال
ideologue سازنده ایده ئولوژی
ideal rectangular pulse پالس مربعی ایده ال
ideological relations روابط ایده ئولوژیک
ideal electron gas گاز االکترون ایده ال
idealist معتقد به ایده الیسم
best thing since sliced bread <idiom> [یک ایده یا نقشه خوب]
ideal conductivity قابلیت هدایت ایده ال
inward looking development policies درکشورهای در حال توسعه تاکید دارد
dialectical idealism مکتب جدلی ایده الی
platonism فلسفه ایده الی شدن
ideal magnetization curve منحنی مغناطیس کنندگی ایده ال
mathematical نمایش سیستم با ایده ها و فرمولهای ریاضی
Utopia دولت یا کشور کامل و ایده الی
Utopias دولت یا کشور کامل و ایده الی
representationalist معتقد بفلسفه ایده هاو افکار
platonize پیرو فلسفه ایده الی شدن
She wasn't any too pleased about his idea. او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
idealized بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealize بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizing بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealised بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealises بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizes بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
ideologist ایده ئولوگ کسی که در مورد افکار وعقاید مطالعه میکند
reversing حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reversed حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverse حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverses حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
It was an enjoyable performance, if less than ideal. این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
idealism روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
chrles' law در گازهای کامل یا ایده ال در فشار ثابت دما و حجم نسبت مستقیم دارند
Biomimicry تقلید از الگوهای طبیعی برای حل مشکلات بشر، مانند گرفتن ایده هواپیما از پرندگان و غیره.
yalta conference م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
neoclassical school مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
virtual مشخصات ترمینال ایده آل که به عنوان مدل ترمینال واقعی به کارمی رود
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
late-Modern architecture [معماری که تصویرها و ایده ها و نقش و نگار آن گرفته شده از جنبش معماری مدرن بود.]
ideal index شاخص کمال مطلوب شاخص ایده ال
dialectical idealism دیالکتیک هگلی دیالکتیک ایده الیسم
treasure با ارزش
low grade کم ارزش
price ارزش
low level کم ارزش
shotten بی ارزش
worthless بی ارزش
worthiness ارزش
trivalency سه ارزش
naught بی ارزش
market value ارزش
prices ارزش
valueless بی ارزش
trivalence سه ارزش
good for nothing بی ارزش
rubbish بی ارزش
punks بی ارزش
punk بی ارزش
unvalued بی ارزش
rewarding پر ارزش
brummagem کم ارزش
brummagem بی ارزش
avail ارزش
small change کم ارزش
big ticket با ارزش
fustian بی ارزش
worm eaten بی ارزش
junky بی ارزش
raffish بی ارزش
worth با ارزش
picayubnish بی ارزش
valuing ارزش
worth ارزش
values ارزش
picayune بی ارزش
no par بی ارزش
cost ارزش
regardant با ارزش
value ارزش
numerical value ارزش عددی
truth value ارزش درستی
valence توان ارزش
depreciation کم ارزش شمردن
undervaluation کم ارزش گذاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com