Dictiornary-Farsi | تا انجاکه در حدود توانایی من است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
as far as in me lies	تا انجاکه در حدود توانایی من است


Other Matches

mysticism	مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
so far as	تا انجاکه
as far as	تا انجاکه
in so far as	تا انجاکه
intelligence	1-توانایی پاسخ دادن . 2-توانایی وسیله برای اجرای و پردازش برنامه
to all a	تا انجاکه می توان دید فاهرا
upper memory	کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
vicinity	حدود
precincts	حدود
precinct	حدود
confining	حدود
confine	حدود
perambulation	حدود
realm	حدود
realms	حدود
limit	حدود
about	در حدود
in the neighbourhood	در حدود
scope	حدود
definition	حدود
definitions	حدود
modules	حدود
thereabouts	در آن حدود
tethers	حدود
tethering	حدود
tether	حدود
compass	حدود
ranges	حدود
ranged	حدود
range	حدود
ambit	حدود
neighbourhoods	حدود
neighbourhood	حدود
neighborhoods	حدود
tethered	حدود
module	حدود
well nigh	در حدود
delimits	حدود
neiggourhood	حدود
purview	حدود
delimit	حدود
scantling	حدود
delimiting	حدود
delimited	حدود
about <adv.>	حدود
roughly <adv.>	حدود
well-nigh	در حدود
confidence limits	حدود اعتماد
delimitation	تحدید حدود
class interval	حدود طبقه
lines	حدود رویه
line	حدود رویه
range	حدود وسعت
ranged	حدود محدوده
ranged	حدود وسعت
ranges	حدود محدوده
class limits	حدود طبقه
purview	حدود میدان
confidence limits	حدود اطمینان
therabout	دران حدود
outed	خارج از حدود
coextensive	هم حدود وثغور
out-	خارج از حدود
out	خارج از حدود
thereabout	دران حدود
coastal frontier	حدود ساحلی
ranges	حدود وسعت
reached	وسعت حدود
in the neighborhood of	در حدود [ریاضی]
run	ردپا حدود
runs	ردپا حدود
periphery	محیط حدود
thereabouts	در حدود آن وقت
reach	وسعت حدود
within cry	در حدود صد ارس
with in ear shot	در حدود صدا رس
reaches	وسعت حدود
reaching	وسعت حدود
demarcation	تعیین حدود
verges	نزدیکی حدود
verge	نزدیکی حدود
trimester	در حدود سه ماه
yawed	تجاوز از حدود
yaw	تجاوز از حدود
peripheries	محیط حدود
whereabouts	درچه حدود
confinement	تحدید حدود
frontiers	حدود و ثغور
boundaries	حدود یکان
boundary	حدود چیزی
limit check	مقابله حدود
in round numbers 00	در حدود 001 عد د
hereabout	دراین حدود
boundaries	حدود چیزی
gamut	حدود حیطه
limit of fire	حدود اتش
boundary	حدود یکان
graphic limits	حدود گرافیکی
limits of confidence	حدود اطمینان
probability limits	حدود احتمالی
vicinity	در حدود در اطراف
delimitation	تعیین حدود
purview of an occupation	حدود کاری
range	حدود محدوده
energy	توانایی
energies	توانایی
might	توانایی
capability	توانایی
reaching	توانایی
reach	توانایی
ability	توانایی
faculty	توانایی
abilities	توانایی
able-bodied	توانایی
ably	با توانایی
reached	توانایی
reaches	توانایی
authority	توانایی
puissance	توانایی
competence	توانایی
expertise	توانایی
influenced	توانایی
qualification	توانایی
power	توانایی
influences	توانایی
powered	توانایی
influencing	توانایی
credential	توانایی
powering	توانایی
potentiality	توانایی
powers	توانایی
faculties	توانایی
means	توانایی
potently	با توانایی
strenght	توانایی
potence	توانایی
influence	توانایی
potentialities	توانایی
skill	توانایی
pegs	تعیین حدود کردن
ultra vires	تجاوز از حدود اختیارات
limitation clause	ماده تعیین حدود
limitation clause	عبارت تعیین حدود
sphere	مرتبه حدود فعالیت
spheres	مرتبه حدود فعالیت
outre	خارج از حدود معمولی
mark out a ground	تحدید حدود زمین
inbound	محصور در حدود معینی
peg	تعیین حدود کردن
delimit	تعیین کردن حدود
delimit	تحدید حدود کردن
abound	تعیین حدود کردن
demarcating	تعیین حدود کردن
demarcates	تعیین حدود کردن
demarcated	تعیین حدود کردن
demarcate	تعیین حدود کردن
thereabouts	در حدود آن میزان یا تعداد
delimited	تحدید حدود کردن
delimited	تعیین کردن حدود
tolerance	حدود قابل تحمل
compass	حدود وثغور حوزه
tolerances	حدود قابل تحمل
delimiting	تعیین کردن حدود
delimiting	تحدید حدود کردن
format	حدود و مشخصات فرش
scope	میدان و برد و حدود
orbits	دور حدود فعالیت
orbited	دور حدود فعالیت
whereabout	حدود تقریبی مکان
orbit	دور حدود فعالیت
delimits	تحدید حدود کردن
delimits	تعیین کردن حدود
reasoning ability	توانایی استدلال
convertibility	توانایی تغییر
risibility	توانایی خندیدن
mental ability	توانایی ذهنی
ability test	آزمون توانایی
to the best of ones ability	بامنتهای توانایی
sentience	توانایی حسی
special ability	توانایی اختصاصی
if possible	در صورت توانایی
spatial ability	توانایی فضایی
authority	توانایی اجازه
general ability	توانایی عمومی
feasibility	توانایی انجام
numerical ability	توانایی عددی
capability	توانایی مقدورات
capacity	توانایی کار
capacities	توانایی کار
capacities	صلاحیت توانایی
energies	توانایی کار
working capacity	توانایی کار
capacities	توانایی گنجایش
verbal ability	توانایی کلامی
potency	توانایی نیرومندی
energy	توانایی کار
powerlessly	با عدم توانایی
strength	قوه توانایی
strengths	قوه توانایی
have (something) going for one <idiom>	توانایی داشتن