Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English
Persian
afforest
تبدیل به جنگل کردن جنگلکاری کردن
Other Matches
deforest
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforested
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforesting
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforests
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
forests
تبدیل به جنگل کردن
forest
تبدیل به جنگل کردن
reforests
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
impark
در پارک یا جنگل محصور کردن
afforestation
جنگلکاری
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
fraction
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
totalitarianize
تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
purlieu
زمینی که وقتی جزو جنگل بوده و هنوزمشمول قانون جنگل ها میباشد
fluidify
تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
disafforest
ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
disforest
ازحال جنگلی بیرون امدن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
char
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
charring
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
chars
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
ammoniate
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
sextuplicate
شش برابر کردن تبدیل به شش کردن
cash in
<idiom>
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
commutes
تبدیل کردن
commuting
تبدیل کردن
transact
تبدیل کردن
reducing
تبدیل کردن
transforms
تبدیل کردن
transmuting
تبدیل کردن
transmutes
تبدیل کردن
transmuted
تبدیل کردن
transmute
تبدیل کردن
transformed
تبدیل کردن
transform
تبدیل کردن
turn
تبدیل کردن
transforming
تبدیل کردن
toggles
تبدیل کردن
toggle
تبدیل کردن
redeploy
[staff]
تبدیل کردن
turns
تبدیل کردن
to turn something into something
تبدیل کردن به
to convert something into something
تبدیل کردن به
gear level
تبدیل کردن
scorify
تبدیل به کف کردن
convert
تبدیل کردن
converts
تبدیل کردن
transrorm
تبدیل کردن
reduce
تبدیل کردن
convert
تبدیل کردن
commute
تبدیل کردن
reduces
تبدیل کردن
reset
تبدیل کردن
commuted
تبدیل کردن
converting
تبدیل کردن
converted
تبدیل کردن
to transform
[into]
تبدیل کردن
[به]
agrosylvopastoral system
سیستم کشت و جنگل و مرتع سازگان کشت و چرا و جنگل
lignify
تبدیل به چوب کردن
levers
تبدیل به اهرم کردن
acetify
تبدیل به سرکه کردن
surrendered
پس گرفتن و تبدیل کردن
lever
تبدیل به اهرم کردن
phosphatize
تبدیل به فسفات کردن
surrender
پس گرفتن و تبدیل کردن
saponify
تبدیل بصابون کردن
scorify
تبدیل به تفاله کردن
surrenders
پس گرفتن و تبدیل کردن
capitalised
تبدیل بسرمایه کردن
aerify
تبدیل به هوا کردن
capitalises
تبدیل بسرمایه کردن
peptonize
تبدیل به پپتن کردن
liquation
تبدیل باب کردن
capitalising
تبدیل بسرمایه کردن
compartmentalised
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalises
تبدیل به اجزا کردن
lapidify
تبدیل به سنگ کردن
interchange energy
تبدیل کردن انرژی
charr
تبدیل به زغال کردن
compartmentalize
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalized
تبدیل به اجزا کردن
etherify
تبدیل به اتر کردن
compartmentalizes
تبدیل به اجزا کردن
pustulate
تبدیل به کورک کردن
provincialize
تبدیل باستان کردن
prosify
تبدیل به نثر کردن
gasification
تبدیل کردن بگاز
compartmentalising
تبدیل به اجزا کردن
capitalize
تبدیل بسرمایه کردن
porcelainize
تبدیل بچینی کردن
salify
تبدیل به نمک کردن
saccharify
تبدیل به قند کردن
agglutinate
تبدیل به چسب کردن
fluidize
تبدیل به مایع کردن
compartmentalizing
تبدیل به اجزا کردن
gorgonize
تبدیل بسنگ کردن
ozonize
تبدیل به ازن کردن
capitalizing
تبدیل بسرمایه کردن
capitalizes
تبدیل بسرمایه کردن
versify
تبدیل بنظم کردن
capitalized
تبدیل بسرمایه کردن
ionize
تبدیل به یون کردن
incineration
تبدیل بخاکستر کردن
realizing
تبدیل به پول کردن
nebulize
تبدیل به ذرات کردن
nitrates
به نیترات تبدیل کردن
nitrate
به نیترات تبدیل کردن
sugar
تبدیل به شکر کردن
to change to the better
تبدیل به احسن کردن
vitriolize
تبدیل به زاج کردن
sugars
تبدیل به شکر کردن
realizes
تبدیل به پول کردن
realized
تبدیل به پول کردن
realize
تبدیل به پول کردن
realising
تبدیل به پول کردن
realises
تبدیل به پول کردن
realised
تبدیل به پول کردن
hypostatize
تبدیل بماده کردن
marmarize
تبدیل بمرمر کردن
verbalised
تبدیل به فعل کردن
cokes
تبدیل به زغال کردن
reify
تبدیل بماده کردن
verbalises
تبدیل به فعل کردن
nitrogenize
تبدیل به ازت کردن
verbalizing
تبدیل به فعل کردن
verbalize
تبدیل به فعل کردن
coke
تبدیل به زغال کردن
verbalizes
تبدیل به فعل کردن
verbalized
تبدیل به فعل کردن
stencilize
تبدیل به استنسیل کردن
structuralize
تبدیل به ساختمان کردن
verbalising
تبدیل به فعل کردن
harden
تبدیل به جسم جامد کردن
negotiates
به پول نقد تبدیل کردن
nitrify
تبدیل به نمک شوره کردن
actualization
تبدیل به ارزش حال کردن
liquefying
گداختن تبدیل به مایع کردن
decimalize
تبدیل کردن به سیستم دهدهی
negotiating
به پول نقد تبدیل کردن
negotiate
به پول نقد تبدیل کردن
kaolinize
تبدیل به خاک چینی کردن
mineralize
تبدیل بسنگ معدن کردن
hardens
تبدیل به جسم جامد کردن
negotiated
به پول نقد تبدیل کردن
gasify
تبدیل به گاز کردن بخارکردن
liquefies
گداختن تبدیل به مایع کردن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
liquefied
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefy
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquify
گداختن تبدیل به مایع کردن
sward
سطح چمنزار تبدیل به مرغزار کردن
silicify
تبدیل به سنگ چخماق یا درکوهی کردن
transposes
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
commercialization
تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
transposing
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transpose
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
arterialize
تبدیل کردن خون شریانی به وریدی
resinify
تبدیل به صمغ یا رزین کردن صمغی شدن
ghettoize
تبدیل کردن به محله اقلیت هاو فقرا
feudalization
عمل ملوک الطوایفی کردن تبدیل به تیول
atomize
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomised
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomises
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomising
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomizing
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
flan
تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
hepatize
تبدیل بماده جگری کردن مانندجگرسفت وبی هواساختن
flans
تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
atomizes
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomized
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
pooler
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
preparation
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparations
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
denationalization
تبدیل مجدد مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی بازگشت به وضع قبل از ملی کردن
inverts
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
gelatinize
تبدیل به دلمه یا ژلاتین کردن ژلاتین زدن به
clamper
مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
novatio non presumiter
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
capitalization
تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
quintuple
تبدیل به پنج کردن پنج تایی
slurry
تبدیل به محلول ابکی کردن ابکی
service
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
serviced
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
conversions
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
conversion scale
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
transiguration
تبدیل صورت تبدیل هیئت
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com