Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
transmutation
تبدیل عنصری بعنصر دیگری
Other Matches
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
slide
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
slides
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
encoder
وسیلهای که داده را از یک فرمت به دیگری تبدیل میکند
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
decoder
برنامه یا وسیلهای که داده را به حالت دیگری تبدیل میکند
fifo
که اولین عنصری که وارد صف میشود. اولین عنصری است که خوانده میشود
morphing
جلوههای ویژه در بازی ها و سیستمهای چندرسانهای که یک تصویر به تدریج به دیگری تبدیل میشود
objected
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
objecting
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
object
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
indirect objects
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
objects
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
elemental
عنصری
triads
سه عنصری
triad
سه عنصری
scalar
ماتریس یک عنصری
tetrad
چهار عنصری
elemental analysis
تجزیه عنصری
elementarism
عنصری نگری
elemental analysis
آنالیز عنصری
[شیمی]
elemental analysis
فراکافت عنصری
[شیمی]
subscripted variable
عنصری در آرایه که با یک همراه معرفی میشود
service element
عنصری از نیروهای مسلح که در عملیات شرکت دارد
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
dyad
اتم یامولکول یا عنصری که از دوواحد تشکیل شده است
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
silicon
عنصری با خصوصیات نیمه هادی , به صورت کریستال برای تولید کنندگان IC
novatio non presumiter
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
unpopulated
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
transiguration
تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
restitution
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
assembler
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
binary to hexadecimal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
binary to octal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
bare board
تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
third
به دیگری
t' other
دیگری
tother
دیگری
another
دیگری
thirds
به دیگری
We have no other way (alternative).
را ه دیگری نداریم
follow suit
<idiom>
از دیگری تقلیدکردن
consecutively
یکی پس از دیگری
heteronomous
پیروقانون دیگری
at second hand
از قول دیگری
other
متفاوت دیگری
others
متفاوت دیگری
at another time
در زمان دیگری
in turn
<idiom>
یکی پس از دیگری
common of pasturage
حق چرادرزمین دیگری
onother's money
پول دیگری
releases
اعراض از حق به نفع دیگری
assumpsit
تقبل دیون دیگری
i had no a
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
eye baby
دیگری که به او نگاه میکند
shuffle off
بدوش دیگری گذاردن
released
اعراض از حق به نفع دیگری
release
اعراض از حق به نفع دیگری
copycat
<idiom>
تقلید از شخص دیگری
through the grapevine
<idiom>
از اشخاص دیگری پرسیدن
to feel for another
برای دیگری متاثرشدن
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
دنبال روی دیگری
one country or another
این یا یک کشور دیگری
another
کسی
[چیز]
دیگری
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
ratios
نسبت یک عدد به دیگری
take the words out of someone's mouth
<idiom>
حرف دیگری راقاپیدن
ratio
نسبت یک عدد به دیگری
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
i had no a
چاره دیگری نداشتم
transplant
درجای دیگری نشاندن
transplanted
درجای دیگری نشاندن
transplanting
درجای دیگری نشاندن
transplants
درجای دیگری نشاندن
subtraction
کم کردن یک عدد از دیگری
pestiferous
فاسدکننده اخلاق دیگری
impersonate
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated
خودرابجای دیگری جا زدن
one after a
یکی درپی دیگری
transports
انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting
انتقال از یک مسیر به دیگری
highbinder
جاسوس یا مراقب دیگری
it is of a different kind
قسم دیگری است
heteronomy
پیروی از قانون دیگری
let a praise thee
بگذارد دیگری تورابستاید
metonymy
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
alternately
تغییر از یکی به دیگری
transport
انتقال از یک مسیر به دیگری
transported
انتقال از یک مسیر به دیگری
impersonates
خودرابجای دیگری جا زدن
detinue
ضبط مال دیگری
personify
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
convert
تغییر چیزی به دیگری
sequentially
یکی پس از دیگری به ترتیب
predecease
مرگ قبل از دیگری
personified
رل دیگری بازی کردن
predecease
قبل از دیگری مردن
converts
تغییر چیزی به دیگری
impersonating
خودرابجای دیگری جا زدن
serially
یکی پس از دیگری یا در سری
converted
تغییر چیزی به دیگری
converting
تغییر چیزی به دیگری
sublease
به مستاجر دیگری اجاره دادن
matches
تنظیم ثبات معادل با دیگری
vicarious authority
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
impersonation
نقش دیگری رابازی کردن
match
تنظیم ثبات معادل با دیگری
ghostwrite
بنام شخص دیگری نوشتن
delays
یچ بسته به دیگری عبور میکند
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
girlfriends
زنی که دوست زن دیگری است
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
girlfriend
زنی که دوست زن دیگری است
augmenter
مقداری که به دیگری اضافه میشود
relocation
انتقال به محل دیگری ازحافظه
he took a different view
نظریه دیگری اتخاذ کرد
delaying
یچ بسته به دیگری عبور میکند
multiplicand
عددی که در دیگری ضرب شود
rights of way
حق عبور از روی ملک دیگری
suffragan
تابع منطقه یاقسمت دیگری
pur autre vie
برای مدت عمر دیگری
personator
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
personifier
مجسم کننده شخصیت دیگری
i have no other place to go
جای دیگری ندارم که بروم
to t.
بحقوق دیگری تجاوز کردن
to shift a burden
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
inherits
وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting
وارث شدن از دیگری گرفتن
common of piscary
حق ماهی گیری درابهای دیگری
transfusable
قابل تزریق در جسم دیگری
passing off
به اسم دیگری معامله کردن
right of way
حق عبور از روی ملک دیگری
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
outdistancing
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistances
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistanced
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
delay
یچ بسته به دیگری عبور میکند
outdistance
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
transfusible
قابل تزریق در جسم دیگری
transmission
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
inherit
وارث شدن از دیگری گرفتن
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
to be moved to another school
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
vests
واگذاری حقی یامالی به دیگری
globally
را با دیگری در متن عوض میکند
global
را با دیگری در متن عوض میکند
vest
واگذاری حقی یامالی به دیگری
to connect with a flight
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
are these a more apples
هیچ سیب دیگری هست
direct objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
new person
<idiom>
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
be a carbon copy
<idiom>
دقیقا مثل دیگری بودن
proxy
بنمایندگی دیگری رای دادن
unless you are otherwise engaged
اگر کار دیگری نداری
overlapped
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
rehousing
به جای دیگری اسکان دادن
overlap
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlaps
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
object
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
drag in
<idiom>
پا فشاری روی موضوع دیگری
transmissions
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
objected
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
throw down the gauntlet
<idiom>
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
vicariousness
خود را به جای دیگری گذاشتن
objecting
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
staged
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
put words in one's mouth
<idiom>
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
interrupts
حرف دیگری را قطع کردن
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
rub off
<idiom>
به شخص دیگری انتقال دادن
interrupting
حرف دیگری را قطع کردن
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
foist
چیزی را بجای دیگری جا زدن
indirect objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
translation
تبدیل
panification
تبدیل
permutation
تبدیل
changes
تبدیل
reducing
تبدیل
reduces
تبدیل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com