Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 142 (7 milliseconds)
English	Persian
functional fixedness	تثبیت کارکردی
Other Matches
automatic pilots	وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilot	وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
voltage stabilizer	تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
stabilisers	تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
stabilizer	تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
monetarists	طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
appropriate [for an occasion] <adj.>	کارکردی
useful <adj.>	کارکردی
functional <adj.>	کارکردی
utilitarian [useful] <adj.>	کارکردی
convenient <adj.>	کارکردی
functional	کارکردی
purposeful <adj.>	کارکردی
purpose-built <adj.>	کارکردی
purposive <adj.>	کارکردی
suitable <adj.>	کارکردی
proper <adj.>	کارکردی
practical <adj.>	کارکردی
practicable <adj.>	کارکردی
functional psychology	روانشناسی کارکردی
aphemia	لالی کارکردی
functional validation	اعتباریابی کارکردی
functional blindness	نابینایی کارکردی
functional disorders	اختلالهای کارکردی
bradylogia	کندگویی کارکردی
functional defect	نقص کارکردی
functional deafness	ناشنوایی کارکردی
function types	سنخهای کارکردی
functional maps	نقشههای کارکردی
functional psychosis	روان پریشی کارکردی
functional autonomy	خود مختاری کارکردی
stabilize	تثبیت
stabilization	تثبیت
stabilised	تثبیت
stabilized	تثبیت
confirmation	تثبیت
stabilizes	تثبیت
fixations	تثبیت
fixation	تثبیت
fixing	تثبیت
stabilises	تثبیت
consolidation	تثبیت
corroboration	تثبیت
stabilising	تثبیت
stabilisation	تثبیت
anchor cell	سل تثبیت
fixity	تثبیت
fixedness	تثبیت شدگی
economic stabilization	تثبیت اقتصادی
father fixation	تثبیت پدری
avouch	تثبیت کردن
course stabilizer	تثبیت کننده
fixation point	نقطه تثبیت
fixing agent	عامل تثبیت
stop go policy	سیاست تثبیت
price stabilization	تثبیت قیمت
price stability	تثبیت قیمت
price freezing	تثبیت قیمت
price freeze	تثبیت قیمت ها
voltage stabilization	تثبیت ولتاژ
nitrogen fixation	تثبیت نیتروژن
mechanical stabilization	تثبیت مکانیکی
maintenance level	سطح تثبیت
holding attack	تک تثبیت کننده
wage stabilization	تثبیت مزد
price ceilings	تثبیت قیمت
heat setting	تثبیت گرمائی
fixation process	فرایند تثبیت
fixation of affect	تثبیت عاطفی
fixate	تثبیت کردن
visual fixation	تثبیت دیداری
patent	حق تثبیت اختراع
stabilises	تثبیت کردن
stabilising	تثبیت کردن
stabilize	تثبیت کردن
patented	حق تثبیت اختراع
patenting	حق تثبیت اختراع
patents	حق تثبیت اختراع
stabilization	پابرجاسازی تثبیت
positioning	تثبیت موقعیت
stabilizers	تثبیت کننده ها
confirmation	تثبیت استقرار
reinstatement	تثبیت در مقام
stabilisers	تثبیت کننده
stabilizer	تثبیت کننده
stabilised	تثبیت کردن
stabilized	تثبیت کردن
reinstates	تثبیت کردن
reinstated	تثبیت کردن
reinstate	تثبیت کردن
reinstating	تثبیت کردن
stabilizes	تثبیت کردن
fix	تثبیت محل ناو
stabilized layer	لایه تثبیت شده
stabilizing sleeve	غلاف تثبیت کننده
emulsion stabilizer	تثبیت کننده امولسیونی
verge	شانه تثبیت نشده
viscosity stabilizer	تثبیت کننده گرانروی
verges	شانه تثبیت نشده
voltage stabilization	تثبیت فشار الکتریکی
course stabilizer	تثبیت کننده مسیر
stabilizer	ثابت تثبیت کننده
stabilisers	ثابت تثبیت کننده
built in stabilizers	تثبیت کنندههای خودکار
well fixed	خوب تثبیت شده
hard shoulder	شانه تثبیت شده
stabilized layer	قشر تثبیت شده
stabilization policy	سیاست تثبیت اقتصادی
automatic stabilizer	تثبیت کننده خودکار
fixes	تثبیت محل ناو
holding force	نیروی تثبیت کننده
course stabilizer	دستگاه تثبیت مسیر
exchanged stabilization fund	صندوق تثبیت ارز
routes	به خاک نشاندن تثبیت کردن
zener diode stabilization	تثبیت کنندگی دیود زنر
mains voltage stabilizer	تثبیت کننده ولتاژ شبکه
voltage stabilizer	تثبیت کننده اختلاف سطح
commodity agreement	تثبیت مشترک قیمت فروش
self stabilizing dynamo	دینام خود تثبیت کننده
route	به خاک نشاندن تثبیت کردن
stabilized	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilizes	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilising	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
pegging	تثبیت قیمت اوراق بهادار وارز
stabilize	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilised	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilises	به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
high frequency stabilized arc	قوس نوری تثبیت شده ی فرکانس بالا
adjustable stabilizer	تثبیت کننده افقی قابل تنظیم هواپیما
functional finance	سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
price support	تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
stop bath	ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
setting time	[مدت زمان لازم جهت تثبیت و پایدار شدن رنگ در رنگرزی]
fair trade laws	قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
positioning band	حلقه تثبیت حلقه ثبات گلوله روی پوکه
declaratory judgment	حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
confirm	تصدیق کردن تثبیت کردن
confirms	تصدیق کردن تثبیت کردن
holding point	نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
fix	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com