English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (42 milliseconds)
English Persian
reconsider تجدیدنظر کردن
reconsidered تجدیدنظر کردن
reconsidering تجدیدنظر کردن
reconsiders تجدیدنظر کردن
Other Matches
reviewal تجدیدنظر
reconsideration تجدیدنظر
repleader درخواست تجدیدنظر استیناف
nomothetes کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
lubricates چرب کردن لیز کردن نرم کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
endorsing فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
evaporating تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricate چرب کردن لیز کردن نرم کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judge حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
expending مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
expend مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorse فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
expends مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
endorses فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
screen دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
screened دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
to enrol somebody کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
denounce علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
desert کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
swerved عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerving عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerve عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerves عدول کردن منحرف کردن کج کردن
deforests درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforesting درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforest درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforested درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
to chip [to chop off] لپ پریده شدن [کردن] [با ضربه جدا کردن] [تکه تکه یا ریز ریز کردن]
clearest پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
schematize بصورت برنامه دراوردن طرح یا نقشهای تهیه کردن ابتکار کردن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
harder که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
bull گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
hardest که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
bulls گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
to register [with a body] اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
shoot زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
warrant اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com