Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
currency depreciation race
تجدید نظر در قیمت پول جاری
Other Matches
paasche price index
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
competitive price
قیمت جاری
current price
قیمت جاری
quotations
قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
quotation
قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
dow jones information service
سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است
kinked demand curve
و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
drivel
اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
rallied
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rallies
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rally
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
reserve price
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
resupply
تجدید اماد تجدید تدارکات
current cost accounting
حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
cost plus pricing
تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
current standard cost
مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
unbundled software
نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
underprice
قیمت پایین تراز قیمت بازار
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
list price
فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
normal price
قیمت عادی قیمت معمولی
last price
اخرین قیمت حداقل قیمت
shadow price
شبه قیمت قیمت ضمنی
quantum valebat
در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
spiral of wages and prices
حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
running key
[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
marginal cost pricing
قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
trover
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
actuals
جاری
currents
جاری
gushing
جاری
current
جاری
groovy
جاری
going
جاری
current cell
سل جاری
running water
اب جاری
running
جاری
interfluous
در هم جاری
interfluent
در هم جاری
volant
جاری
sluicy
جاری
sister in law
جاری
pourer
جاری
present-day
جاری
rules of procedure
روش جاری
standing orders
دستور جاری
oozes
جریان جاری
current liabilities
بدهیهای جاری
current cell indicator
نشانگر سل جاری
current liabilites
بدهیهای جاری
present income
درامد جاری
current date
تاریخ جاری
current income
درامد جاری
current liability
بدهیهای جاری
current loop
حلقه جاری
current files
پروندههای جاری
current liability
بدهی جاری
current instruction
دستورالعمل جاری
current expenditure
هزینه جاری
current asset
دارایی جاری
standing order
دستور جاری
currently
بطور جاری
present consumption
مصرف جاری
routines
خط مشی جاری
routine
خط مشی جاری
perfuse
جاری ساختن
Blood was running .
خون جاری شد
The regulations in force .
مقررات جاری
During (in)the current year.
درسال جاری
routine
روش جاری
ooze
جریان جاری
oozed
جریان جاری
oozing
جریان جاری
routinely
خط مشی جاری
routinely
روش جاری
checking account
حساب جاری
liquid limit
حد جاری شدن
current accounts
حساب جاری
yield
جاری شدن
current budget
بودجه جاری
yielded
جاری شدن
yields
جاری شدن
current assets
دارائیهای جاری
current assets
دارایی جاری
checking accounts
حساب جاری
standing
روش جاری
working capacity
سرمایه جاری
yeild
جاری شدن
yeild point
حد جاری شدن
current account
حساب جاری
routines
روش جاری
disembogue
جاری شدن
currents
جاری و روان
trilled
جاری شدن
trill
جاری شدن
flow
جاری شدن
excurrent
جاری شونده
AC
حساب جاری
account cuurent
حساب جاری
flows
جاری شدن
bank overdraft
حساب جاری
electrodynamics
الکترسیته جاری
current
جاری و روان
flowed
جاری شدن
tidal volume
حجم جاری
current yield
بازده جاری
circulating asset
دارایی جاری
trills
جاری شدن
callendar year
سال جاری
demand deposit
سپرده جاری
current ratio
نسبت جاری
tapping
از شیر اب جاری کردن
flowed
جریان جاری کردن
tap
از شیر اب جاری کردن
instant
مربوط به ماه جاری
instants
مربوط به ماه جاری
tapped
از شیر اب جاری کردن
flows
جریان جاری کردن
the th inst
پنجم بماه جاری
flux
جاری شدن گداختن
snivel
ازبینی جاری شدن
print
پس از اتمام کار جاری
printed
پس از اتمام کار جاری
prints
پس از اتمام کار جاری
outflow
به بیرون جاری شدن
outflows
به بیرون جاری شدن
flow
جریان جاری کردن
jetting
مانندفواره جاری کردن
standing operating procedures
روش جاری مخابرات
active a ccount
حساب متحرک یا جاری
standing operating procedures
روش جاری عملیاتی
snivels
ازبینی جاری شدن
snivelling
ازبینی جاری شدن
snivelled
ازبینی جاری شدن
sniveling
ازبینی جاری شدن
sniveled
ازبینی جاری شدن
daily routine
عادت جاری روزانه
jet
مانندفواره جاری کردن
jets
مانندفواره جاری کردن
at the current rate of exchange
به نرخ جاری ارز
at the current rate of exchange
به نرخ مبادله جاری
blood
خون جاری کردن
pour point
نقطه جاری شدن
balance on current account
مانده حساب جاری
pass book
دفتر حساب جاری
passbook
دفتر حساب جاری
payment on open account
پرداخت در حساب جاری
jetted
مانندفواره جاری کردن
circulate
جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
bleed
خون جاری شدن از
pouring
افشاندن جاری شدن
poured
جاری شدن یا ساختن
poured
افشاندن جاری شدن
current account balance
تراز حساب جاری
pour
جاری شدن یا ساختن
bleeds
خون جاری شدن از
pour
افشاندن جاری شدن
pronounce the formula of a specified
صیغه جاری کردن
checking accounts
حساب جاری بانکی
pours
افشاندن جاری شدن
current rate of growth
نزخ رشد جاری
pouring
جاری شدن یا ساختن
pours
جاری شدن یا ساختن
circumfluent
جاری شونده دراطراف
checking account
حساب جاری بانکی
current directory
دایرکتوری جاری یا فعلی
recrudescence
تجدید
revival
تجدید
refreshes
تجدید
instauration
تجدید
renewal
تجدید
neogenesis
تجدید
refreshed
تجدید
refresh
تجدید
reviewed
تجدید
turnover
تجدید
reviewing
تجدید
revivals
تجدید
anabiosis
تجدید
review
تجدید
renew
تجدید
renewing
تجدید
repetitions
تجدید
renewals
تجدید
renews
تجدید
repetition
تجدید
reviews
تجدید
ancestral file
که فرزند فایل جاری است
Applicants flooded in.
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
newsreel
فیلم اخبار جاری روز
emanated
جاری شدن تجلی کردن
emanate
جاری شدن تجلی کردن
newsreels
فیلم اخبار جاری روز
hangup
توقف ناگهانی برنامه جاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com