Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (6 milliseconds)
English
Persian
empiricism
تجربه گرائی
Other Matches
absolutism
مطلق گرائی
commercialism
تجارت گرائی
utilitarianism
فایده گرائی
Marxism
مارکس گرائی
hedonism
لذت گرائی
realism
واقع گرائی
nationalism
ملی گرائی
conservatism
محافظه گرائی
materialism
ماده گرائی
hedonistic principle
اصل لذت گرائی
economic nationalism
ملی گرائی اقتصادی
exhibitionism
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
experiencing
تجربه
immature
بی تجربه
experiences
تجربه
experience
تجربه
unskillful
بی تجربه
naif
بی تجربه
beardless
بی تجربه
the tule of thumb
تجربه
experienced
با تجربه
inexperienced
بی تجربه
greenest
بی تجربه
green
بی تجربه
half baked
بی تجربه
inexpert
بی تجربه
unskilled
<adj.>
کم تجربه
experimenting
تجربه
experimented
تجربه
experiment
تجربه
naive
بی تجربه
unskilled
بی تجربه
backgrounds
تجربه
background
تجربه
practice
تجربه
raw
بی تجربه
experiments
تجربه
seat of the pants
استفاده از تجربه
gunshy
ترسو بی تجربه
scientific experiment
تجربه علمی
reenactment
بازافرینی تجربه
he knows a thing or two
بی تجربه نیست
sour dough
[مکتشف با تجربه]
immediate experience
تجربه بیواسطه
to bring to the proof
به تجربه رساندن
to put to proof
به تجربه رساندن
traumatic experience
تجربه اسیب زا
have been around
<idiom>
تجربه داشتن
without experience
بی تجربه ناازموده
as green as grass
<idiom>
کم تجربه و ناشی
gremie
بی تجربه و ناشی
experimentalist
اهل تجربه
experiencing
تجربه ازمایش
empiricism
اصالت تجربه
ah ah ecperience
تجربه اهان
aha experience
تجربه اهان
experiences
تجربه ازمایش
apriori
مقدم بر تجربه
experience
تجربه ازمایش
veterans
بازیگر با تجربه
veteran
بازیگر با تجربه
aposteriori
موخر بر تجربه
experientially
ازروی تجربه
empiric
مبنی بر تجربه
empircism
تجربه گرایی
shorthorn
ادم بی تجربه
driving experience
تجربه رانندگی
I wasn't born yesterday.
<idiom>
من بی تجربه نیستم !
[اصطلاح]
reliving
دوباره تجربه کردن
experience
تجربه کردن کشیدن
experiences
تجربه کردن کشیدن
relives
دوباره تجربه کردن
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
She is experienced nurse.
پرستار پر تجربه ای است
His failure was a bitter experience.
شکستن تجربه تلخی شد
school of hard knocks
<idiom>
تجربه عادی از زندگی
relived
دوباره تجربه کردن
stumblebum
مشت زن بی تجربه وناشی
day residues
ماندههای تجربه روز
callow
شخص بی تجربه وناشی
verdant
پوشیده از سبزه بی تجربه
empirically
از روی مشاهده و تجربه
experiencing
تجربه کردن کشیدن
a posteriori
مبنی بر تجربه و مشاهده
relive
دوباره تجربه کردن
Experience has shown (proved) that …
تجربه نشان داده است که …
To apply ones experience.
تجربه خود رابکار گرفتن
Hypnagogia
تجربه حالت انتقالی از بیداری تا خواب
cup of coffeen
شرکت کوتاه بازیگر کم تجربه در مسابقه
Scientic experiments show that …
تجربه های علمی نشان می دهد که
tike
ادم خام دست وبی تجربه
We all learn by experience.
ما همه از روی تجربه ( کردن ) می آموزیم
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
advanced
برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
To experience great hardships.
سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.
زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
hack
تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hacked
تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hacks
تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
artspeak
یک زبان برنامه نویسی است برای کمک به استفاده کنندگان کم تجربه طراحی شده است
naive user
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
MIDI Mapper
برنامه پشتیبانی شده با windows که به کاربران MIDI با تجربه امکان تغییر نحوه ارسال نت موسیقی به دستگاههای موسیقی به PC را بیان میکند
microcomputer
کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
micro
کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
micros
کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
experiment
تجربه کردن ازمایش کردن
experimented
تجربه کردن ازمایش کردن
experimenting
تجربه کردن ازمایش کردن
experiments
تجربه کردن ازمایش کردن
restoration
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com