English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
electrolyze تجزیه کردن بوسیله جریان برق
Other Matches
electroanalysis تجزیه شیمیایی بوسیله جریان برق
electrolysis تجزیه جسمی بوسیله جریان برق
osmose نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
psychanalyze بوسیله تجزیه وتحلیل روانی معالجه کردن
lixiviate تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
hydrolysis تجزیه بوسیله اب
hydrolyze بوسیله اب تجزیه شدن
lyse بوسیله " لیزین " تجزیه سلولی بعمل اوردن
hydrolyte جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
continuous flow analyser تجزیه گر جریان پیوسته
system analysis روش تجزیه وتحلیل جریان کار
electromagnetism پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
orifice meter روزنهای که مقدار جریان اب بوسیله ان اندازه گرفته میشود
accretion هر تجمع لای شن ماسه و غیره که بوسیله جریان آب ایجاد شود
electromagnet اهنی که بوسیله جریان برق خاصیت مغناطیسی پیدا میکند اهن ربای الکتریکی مغناطیس برقی
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
decomposing تجزیه کردن و جدا کردن عناصر اصلی یک ماده مرکب
liberates تجزیه کردن
parse تجزیه کردن
look into تجزیه کردن
dismembers تجزیه کردن
survey تجزیه کردن
analyzing تجزیه کردن
prescind تجزیه کردن
liberating تجزیه کردن
scrutinize تجزیه کردن
parses تجزیه کردن
parsed تجزیه کردن
investigate تجزیه کردن
inspect تجزیه کردن
enquire into تجزیه کردن
assay تجزیه کردن
dissect [analyse] تجزیه کردن
determine تجزیه کردن
study تجزیه کردن
check تجزیه کردن
bolt [examine] تجزیه کردن
evaluate تجزیه کردن
analyze تجزیه کردن
disassemble تجزیه کردن
analyze [American] تجزیه کردن
analyse [British] تجزیه کردن
explore تجزیه کردن
examine تجزیه کردن
dismembering تجزیه کردن
dismembered تجزیه کردن
parsing تجزیه کردن
liberate تجزیه کردن
dismember تجزیه کردن
disintegrating تجزیه کردن
disintegrates تجزیه کردن
disintegrate تجزیه کردن
disembody تجزیه کردن
decomposes تجزیه کردن
analysed تجزیه کردن
analyses تجزیه کردن
decompose تجزیه کردن
analyzes تجزیه کردن
analyzed تجزیه کردن
dialyze تجزیه کردن
analyse تجزیه کردن
analysing تجزیه کردن
syllabicate ازروی هجا تجزیه کردن هجابندی کردن
resolves تجزیه کردن یا شدن
analyse با تجزیه ازمایش کردن
separated سواکردن تجزیه کردن
separate سواکردن تجزیه کردن
analyzed با تجزیه ازمایش کردن
analysed با تجزیه ازمایش کردن
abstract جداکردن تجزیه کردن
analyses با تجزیه ازمایش کردن
analysing با تجزیه ازمایش کردن
separates سواکردن تجزیه کردن
abstracts جداکردن تجزیه کردن
analyzing با تجزیه ازمایش کردن
abstracting جداکردن تجزیه کردن
analyzes با تجزیه ازمایش کردن
resolve تجزیه کردن یا شدن
ionize به یون تجزیه کردن
decompose تجزیه کردن متلاشی شدن
decomposes تجزیه کردن متلاشی شدن
to scrape down تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
lyophilization خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
ratten بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
fractionate تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
quick count کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
wipe خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiping خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipes خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiped خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
hacked تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
hack تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
hacks تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
baptizing بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptising بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptized بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizes بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptises بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptised بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptize بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
electrotype بوسیله برق چاپ کردن
instantiate معرفی کردن بوسیله کنسرت
semaphore بوسیله پرچم مخابره کردن
latches بوسیله کلون محکم کردن
hyphenate بوسیله خط دارای فاصله کردن
chafes بوسیله اصطکاک گرم کردن
wet down بوسیله اب پاشی خیس کردن
shields بوسیله سپر حفظ کردن
chafing بوسیله اصطکاک گرم کردن
shield بوسیله سپر حفظ کردن
step down کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور
chafe بوسیله اصطکاک گرم کردن
latch بوسیله کلون محکم کردن
sequestrate جدا کردن تجزیه کردن
thermostat :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
roentgenize بوسیله اشعه مجهول معالجه کردن
thermostats :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
photoengrave بوسیله عکاسی گراور سازی کردن
to proclaim meetings بوسیله اگهی اجتماعات راقدغن کردن
latensify بوسیله مواد شیمیایی تقویت کردن
postcard بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
whet عمل تیز کردن بوسیله مالش
to file a petition بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
policed بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
polices بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
faradize بوسیله القای برق معالجه کردن
police بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
gravitating بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
to shield بوسیله سپر [پوشش] حفظ کردن
gravitate بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
gravitated بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
vectors شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vector شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vectorial شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
gravitates بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
postcards بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
to file an application to somebody از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
labiovelar تلفظ شده بوسیله گرد کردن لبها
scalded cream سر شیری که بوسیله گرم کردن شیر بگیرند
talk out بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
percutaneous perspiration عرق کردن بوسیله پوست تعرق جلدی
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
seams درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
seam درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
pyrogravure نقشهای که بوسیله داغ کردن چوب روی ان می اندازند
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
maieutics فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
barff's precess حفافت اهن در مقابل زنگ زدن بوسیله اکسیده کردن
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
manual عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
analysis staff ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
lifemanship متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
sifting روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
switched جریان را عوض کردن
switch جریان را عوض کردن
switches جریان را عوض کردن
flowed جریان جاری کردن
flows جریان جاری کردن
flow جریان جاری کردن
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
current flow سیلان جریان فلوی جریان
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
flumming تنگ کردن مقطع جریان اب
grid current limiting محدود کردن جریان شبکه
To swim against the current. بر خلاف جریان آب شنا کردن
reflow فروکش کردن جریان مجدد
spectrophotometry اسپکتروفتومتر [در این روش با تجزیه رنگ ها و مقایسه آن نمونه های مرجع، نوع رنگینه بکار رفته مشخص می شود. این روش خصوصا در تجزیه رنگ های فرش های قدیمی و شناخت رنگینه های آن مورد استفاده قرار می گیرد.]
damper الت میزان کردن جریان هوا
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
to buck the trend <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to swim against the tide <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
throttle جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
process جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
processes جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com