Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
lixiviate
تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
Other Matches
osmose
نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
electrolyze
تجزیه کردن بوسیله جریان برق
psychanalyze
بوسیله تجزیه وتحلیل روانی معالجه کردن
leaching
تصفیه بوسیله شستشو
decomposing
تجزیه کردن و جدا کردن عناصر اصلی یک ماده مرکب
abstergent
شستشو دهنده ماده پاک کننده
hydrolysis
تجزیه بوسیله اب
hydrolyze
بوسیله اب تجزیه شدن
electroanalysis
تجزیه شیمیایی بوسیله جریان برق
electrolysis
تجزیه جسمی بوسیله جریان برق
analyte
ماده مورد تجزیه
lyse
بوسیله " لیزین " تجزیه سلولی بعمل اوردن
hydrolyte
جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
qualitative analysis
تجزیه جهت تشخیص اجزا متشکله ماده یا مخلوطی
plenums
فضای اشغال شده بوسیله ماده
plenum
فضای اشغال شده بوسیله ماده
gunk
حلالی برای روغنها و گریسها
thinner
حلالی برای کاهش ویسکوزیته رنگها
wash out
شستشو کردن
to take a bath
شستشو کردن
imbathe
شستشو کردن
bathes
استحمام کردن شستشو
wash off
با شستشو پاک کردن
wash away
با شستشو پاک کردن
bathe
استحمام کردن شستشو
wash out
محو کردن شستشو
rinses
با اب پاک کردن شستشو
lave
چکیدن شستشو کردن
rinsed
با اب پاک کردن شستشو
rinse
با اب پاک کردن شستشو
absterge
تمیز کردن شستشو دادن
disassemble
تجزیه کردن
analyzing
تجزیه کردن
examine
تجزیه کردن
enquire into
تجزیه کردن
analyze
تجزیه کردن
parsing
تجزیه کردن
determine
تجزیه کردن
check
تجزیه کردن
bolt
[examine]
تجزیه کردن
explore
تجزیه کردن
inspect
تجزیه کردن
analyzes
تجزیه کردن
analyzed
تجزیه کردن
disembody
تجزیه کردن
analyses
تجزیه کردن
survey
تجزیه کردن
scrutinize
تجزیه کردن
dialyze
تجزیه کردن
investigate
تجزیه کردن
look into
تجزیه کردن
analyse
[British]
تجزیه کردن
prescind
تجزیه کردن
dismembering
تجزیه کردن
dismembered
تجزیه کردن
analysing
تجزیه کردن
decomposes
تجزیه کردن
liberate
تجزیه کردن
dismember
تجزیه کردن
disintegrate
تجزیه کردن
assay
تجزیه کردن
disintegrating
تجزیه کردن
liberates
تجزیه کردن
analyse
تجزیه کردن
disintegrates
تجزیه کردن
analyze
[American]
تجزیه کردن
liberating
تجزیه کردن
dismembers
تجزیه کردن
analysed
تجزیه کردن
parses
تجزیه کردن
parsed
تجزیه کردن
study
تجزیه کردن
evaluate
تجزیه کردن
decompose
تجزیه کردن
parse
تجزیه کردن
dissect
[analyse]
تجزیه کردن
syllabicate
ازروی هجا تجزیه کردن هجابندی کردن
separates
سواکردن تجزیه کردن
abstracting
جداکردن تجزیه کردن
abstract
جداکردن تجزیه کردن
separate
سواکردن تجزیه کردن
separated
سواکردن تجزیه کردن
analyzes
با تجزیه ازمایش کردن
ionize
به یون تجزیه کردن
analyzing
با تجزیه ازمایش کردن
analyzed
با تجزیه ازمایش کردن
analysing
با تجزیه ازمایش کردن
analyses
با تجزیه ازمایش کردن
analysed
با تجزیه ازمایش کردن
analyse
با تجزیه ازمایش کردن
abstracts
جداکردن تجزیه کردن
resolve
تجزیه کردن یا شدن
resolves
تجزیه کردن یا شدن
thermite
ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset
ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
photoresist
ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
materialism
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
decompose
تجزیه کردن متلاشی شدن
decomposes
تجزیه کردن متلاشی شدن
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
to scrape down
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
break down
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
detach
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaching
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaches
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
ratten
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
fractionate
تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
quick count
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
wipes
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiping
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiped
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipe
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
hacks
تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
hacked
تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
hack
تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
coolants
ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolant
ماده سرماساز ماده خنک کننده
dope
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
gunk
ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
female connector
دوشاخه ماده متصل کننده ماده
dopes
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
baptising
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizes
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizing
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptised
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptize
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptized
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptises
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
hyphenate
بوسیله خط دارای فاصله کردن
semaphore
بوسیله پرچم مخابره کردن
latches
بوسیله کلون محکم کردن
shield
بوسیله سپر حفظ کردن
electrotype
بوسیله برق چاپ کردن
chafe
بوسیله اصطکاک گرم کردن
latch
بوسیله کلون محکم کردن
instantiate
معرفی کردن بوسیله کنسرت
shields
بوسیله سپر حفظ کردن
chafes
بوسیله اصطکاک گرم کردن
chafing
بوسیله اصطکاک گرم کردن
step down
کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور
wet down
بوسیله اب پاشی خیس کردن
sequestrate
جدا کردن تجزیه کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
latensify
بوسیله مواد شیمیایی تقویت کردن
to proclaim meetings
بوسیله اگهی اجتماعات راقدغن کردن
gravitate
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
police
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
gravitated
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
roentgenize
بوسیله اشعه مجهول معالجه کردن
gravitates
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
polices
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
vector
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
policed
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
gravitating
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
vectorial
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
thermostats
:بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
thermostat
:بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
postcard
بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
postcards
بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
to file a petition
بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
faradize
بوسیله القای برق معالجه کردن
whet
عمل تیز کردن بوسیله مالش
to shield
بوسیله سپر
[پوشش]
حفظ کردن
vectors
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
photoengrave
بوسیله عکاسی گراور سازی کردن
talk out
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
labiovelar
تلفظ شده بوسیله گرد کردن لبها
to file an application to somebody
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
percutaneous perspiration
عرق کردن بوسیله پوست تعرق جلدی
scalded cream
سر شیری که بوسیله گرم کردن شیر بگیرند
pigments
ماده رنگی ماده ملونه
fuelling
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled
ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel
ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment
ماده رنگی ماده ملونه
fuels
ماده انرژی زا ماده کارساز
seams
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
pyrogravure
نقشهای که بوسیله داغ کردن چوب روی ان می اندازند
seam
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
washed
شستشو
washing
شستشو
washes
شستشو
lotions
شستشو
lixiviation
شستشو
lotion
شستشو
cleaning
شستشو
launder
شستشو
elution
شستشو
leaching
شستشو
lavation
شستشو
laundering
شستشو
launders
شستشو
purification
شستشو
bathed
شستشو
laundered
شستشو
bath
شستشو
embrocation
شستشو
embrocations
شستشو
ablution
شستشو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com