English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
strings attached <idiom> تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
Other Matches
controlling کنترل کردن مهار کردن
control کنترل کردن مهار کردن
controls کنترل کردن مهار کردن
pucks یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
puck یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
device فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
devices فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicates اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lays قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicate اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicating اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
locates 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locating 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
located 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locate 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
engarland درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
mounts ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mount ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
cache فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
treated تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
treats تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
condemning مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
treat تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
condemns مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
condemn مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
ret در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
cache memory فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
caches فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
ties متصل کردن مهار کردن مهار
tie متصل کردن مهار کردن مهار
utilising مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
hold down <idiom> تحت کنترل قرار داشتن
comment ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commenting ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
underpin پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
to ingratite oneself خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
underpins پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
commented ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
underpinned پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
declare معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
handover تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
addresses قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
fumbles از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
communism کمونیسم نظام اقتصادی مبتنی براندیشههای مارکسیستی که مالکیت و ابزار تولید عمومی و در کنترل دولت قرار دارد
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
cls در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
chuck مهار کردن
chucked مهار کردن
chucks مهار کردن
clamped مهار کردن
clamps مهار کردن
clamping مهار کردن
clamp مهار کردن
chucking مهار کردن
restraining نگهداشتن مهار کردن
restrains نگهداشتن مهار کردن
restrain نگهداشتن مهار کردن
chucking automatic مهار کردن خودکار
cascade control چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
locate قرار دادن
parked قرار دادن
sets قرار دادن
lodge قرار دادن
lodged قرار دادن
settle قرار دادن
relative location قرار دادن
set قرار دادن
park قرار دادن
put قرار دادن
pack قرار دادن
individuate تک قرار دادن
make قرار دادن
setting up قرار دادن
packs قرار دادن
makes قرار دادن
underexpose قرار دادن
puts قرار دادن
settles قرار دادن
lodges قرار دادن
row قرار دادن
located قرار دادن
superpose قرار دادن
parks قرار دادن
locates قرار دادن
lay قرار دادن
rows قرار دادن
putting قرار دادن
posit قرار دادن
placements قرار دادن
rowed قرار دادن
locating قرار دادن
placement قرار دادن
lays قرار دادن
ground tackle وسیله مهار کردن قایق
bolster plate صفحه برای مهار کردن
immurement در دیوار قرار دادن
modelled نمونه قرار دادن
laminate رویهم قرار دادن
modeled نمونه قرار دادن
meddled در وسط قرار دادن
set of the sails قرار دادن بادبانها
impact زیرفشار قرار دادن
model نمونه قرار دادن
lead by the nose الت قرار دادن
boxed قرار دادن در یک جعبه
mans قرار دادن سرنشین
obligate در محظور قرار دادن
meddles در وسط قرار دادن
meddle در وسط قرار دادن
put in قرار دادن چیزی در
doubted موردتردید قرار دادن
includes قرار دادن شمردن
purgatory در برزخ قرار دادن
doubt موردتردید قرار دادن
lapped رویهم قرار دادن
lap رویهم قرار دادن
sandwiches در تنگنا قرار دادن
sandwiched در تنگنا قرار دادن
sandwich در تنگنا قرار دادن
inprocess درجریان قرار دادن
collimate موازی قرار دادن
pile up <idiom> روی هم قرار دادن
impacts زیرفشار قرار دادن
range در طبقه قرار دادن
doubting موردتردید قرار دادن
ranged در طبقه قرار دادن
ranges در طبقه قرار دادن
colocate درمجاورت هم قرار دادن
colocate در مجاور هم قرار دادن
to lead by the nose الت قرار دادن
doubts موردتردید قرار دادن
include قرار دادن شمردن
utilised در دسترس قرار دادن
oppressing درمضیقه قرار دادن
encapsulating در محفظهای قرار دادن
oppresses درمضیقه قرار دادن
oppress درمضیقه قرار دادن
utilises در دسترس قرار دادن
subjects در معرض قرار دادن
compacts تنگ هم قرار دادن
utilising مورداستفاده قرار دادن
placing قرار دادن گماردن
places قرار دادن گماردن
compacted تنگ هم قرار دادن
place قرار دادن گماردن
utilising در دسترس قرار دادن
couch درلفافه قرار دادن
couched درلفافه قرار دادن
couches درلفافه قرار دادن
subjected در معرض قرار دادن
to put down پایین قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com