Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
lock out
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
Other Matches
underprivileged
محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
fringe benefits
مزایای شغلی غیر نقدی مزایای فرعی
To wear down someones resitance.
تاب وتوان رااز کسی سلب کردن
rattening
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing .
دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
prohibiting
تحریم کردن
blackballs
تحریم کردن
bans
تحریم کردن
boycotts
تحریم کردن
banning
تحریم کردن
ban
تحریم کردن
boycotting
تحریم کردن
blackballing
تحریم کردن
blackball
تحریم کردن
prohibit
تحریم کردن
boycott
تحریم کردن
blackballed
تحریم کردن
prohibits
تحریم کردن
boycotted
تحریم کردن
prohibit
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits
ممنوع کردن تحریم کردن
lock out
حبس کردن تحریم کردن
prohibiting
ممنوع کردن تحریم کردن
dispossessed
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
to boycott goods
تحریم کردن کالا
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
deprives
محروم کردن معزول کردن
curtailing
محروم کردن قطع کردن
foreclosing
محروم کردن سلب کردن
foreclosed
محروم کردن سلب کردن
divests
محروم کردن عاری کردن
evacuates
ترک کردن محروم کردن
disappoint
ناکام کردن محروم کردن
curtails
محروم کردن قطع کردن
evacuate
ترک کردن محروم کردن
interdict
قدغن کردن محروم کردن
cut off
قطع کردن محروم کردن
evacuated
ترک کردن محروم کردن
forecloses
محروم کردن سلب کردن
foreclose
محروم کردن سلب کردن
divest
محروم کردن عاری کردن
divesting
محروم کردن عاری کردن
deprive
محروم کردن معزول کردن
divested
محروم کردن عاری کردن
curtail
محروم کردن قطع کردن
curtailed
محروم کردن قطع کردن
disappoints
ناکام کردن محروم کردن
depriving
محروم کردن معزول کردن
evacuating
ترک کردن محروم کردن
geld
بی تخمدان کردن محروم کردن
abdicates
محروم کردن
excludes
محروم کردن
cut off
محروم کردن
depriving
محروم کردن
abdicated
محروم کردن
abdicating
محروم کردن
exclude
محروم کردن
to cut off
محروم کردن
deprive
محروم کردن
dis-
محروم کردن
bereave
محروم کردن
devest
محروم کردن
abdicate
محروم کردن
deprives
محروم کردن
strip
محروم کردن از
denationalized
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
unsight
از دیدن محروم کردن
dispossessed
از تصرف محروم کردن
dispossessing
محروم کردن دورکردن
dispossessing
از تصرف محروم کردن
dispossess
از تصرف محروم کردن
disinherits
از ارث محروم کردن
dispossess
محروم کردن دورکردن
dispossessed
محروم کردن دورکردن
unvoice
محروم از صدا کردن
disinherit
از ارث محروم کردن
dispossesses
محروم کردن دورکردن
dispossesses
از تصرف محروم کردن
cut off with a shilling
از ارث محروم کردن
disinheriting
از ارث محروم کردن
disestablished
کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracize
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising
از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablish
کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracizes
از حقوق اجتماعی محروم کردن
deprive the heirs of inheritance
وراث را از ارث محروم کردن
disbar
از شغل وکالت محروم کردن
unseated
محروم کردن نماینده از کرسی
disendow
از عطیه محروم کردن نبخشیدن
To cut somebody out of a wI'll.
کسی را از ارث محروم کردن
ostracism
محروم کردن از حقوق اجتماعی
disestablishing
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disfranchise
از حق رای یا انتخاب محروم کردن
ostracized
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizing
از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablishes
کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseat
محروم کردن نماینده از کرسی
unsex
از خواص جنسی محروم کردن
unseats
محروم کردن نماینده از کرسی
ostracises
از حقوق اجتماعی محروم کردن
unseating
محروم کردن نماینده از کرسی
attaint
مقصر دانستن محروم کردن
ostracised
از حقوق اجتماعی محروم کردن
mayhen
ازوسیله دفاع محروم کردن
ostracizes
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass
کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracized
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
disincorporate
ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalizes
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
theft
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
households
مستخدمین خانه
household
مستخدمین خانه
personnel
استخدامی
personnel psychology
روانشناسی استخدامی
employment tests
ازمونهای استخدامی
employment practice
شیوه استخدامی
inductee
استخدامی پذیرفته شده
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
welfare benefits
مزایای رفاهی
fringe benefit
مزایای شغلی
advantages accruning from
مزایای حاصله
authorized allowance
مزایا مزایای قانونی
royalty
حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
royalties
حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
benefits payable to surviving dependents
مزایای قابل پرداخت به وابستگان بازمانده
suspending
تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspend
تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspends
تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
alderman
نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
aldermen
نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
university extension
تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
unbonnet
کلاه رااز سربرداشتن
erases
اثارچیزی رااز بین بردن
erase
اثارچیزی رااز بین بردن
erased
اثارچیزی رااز بین بردن
cook one's goose
<idiom>
شانس کسی رااز اوگرفتن
separate the good ones from the bad ones.
خوبها رااز بدها جداکردن
erasing
اثارچیزی رااز بین بردن
to lose patience
تاب و توان رااز دست دادن
i made him my proxy
او رااز جانب خود وکیل کردم
bobble
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
He has read the book from cover to cover .
کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
nephrotomy
چیزی که شخص رااز پیشرفت باز میدارد
He forced his way thru the crowd .
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
bobbles
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
crowbar
مداری که سیستم کامپیوتر رااز جریانات ولتاژ بالامحافظت میکند
crowbars
مداری که سیستم کامپیوتر رااز جریانات ولتاژ بالامحافظت میکند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
third party lease
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
boycott
تحریم
embargoes
تحریم
boycotted
تحریم
boycotts
تحریم
embargo
تحریم
interdict
تحریم
divestiture
تحریم
incitement
تحریم
lockouts
تحریم
declaring as unlawful
تحریم
prohibition
تحریم
boycotting
تحریم
lockout
تحریم
pilloried
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillories
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillory
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillorying
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
boycotts
تحریم معاملات
boycotting
تحریم معاملات
taboos
حکم تحریم
injunctions
تحریم معاملات
embargoes
تحریم ممنوعیت
prohibition
تحریم ممانعت
embargo
تحریم ممنوعیت
taboo
حکم تحریم
injunction
تحریم معاملات
boycott
تحریم معاملات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com