English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English Persian
nonresident تحصیل مکاتباتی
Other Matches
subcourse جزوه درس مکاتباتی ماده درس مکاتباتی
subcourse جزوه مکاتباتی
schooling تحصیل
obtaining تحصیل
study تحصیل
achievements تحصیل
acquisitions تحصیل
studying تحصیل
acquirement تحصیل
acquistion تحصیل
achievement تحصیل
studies تحصیل
securement تحصیل
acquisition تحصیل
earns تحصیل کردن
earn تحصیل کردن
earned تحصیل کردن
s.for study ذوق تحصیل
s.for study میل به تحصیل
educated تحصیل کرده
graduation فراغت از تحصیل
achieve تحصیل کردن
impetration تحصیل بدرخواست
he applied him self to study مشغول تحصیل شد
securer تحصیل کننده
self taught تحصیل کرده
get تحصیل شده
school age سالهای تحصیل
gets تحصیل شده
getting تحصیل شده
schools تحصیل در مدرسه
recoveries تحصیل چیزی
recovery تحصیل چیزی
schoolfellow تعلیم تحصیل
school تحصیل در مدرسه
school age سن آغاز تحصیل
clerisy طبقه تحصیل کرده
earned income درامد تحصیل شده
studiousness عشق بخواندن یا تحصیل
ineducable غیر قابل تحصیل
procuration تحصیل چیزی خرید
to leave school ترک تحصیل کردن
to obtain permission تحصیل اجازه کردن
toi mug at سخت تحصیل کردن
scoolable مشغول تحصیل اجباری
to study for the bar تحصیل حقوق کردن
schoolable مشمول تحصیل اجباری
school drop out ترک تحصیل کرده
procuance تحصیل چیزی خرید
cultured مهذب تحصیل کرده
degrees دیپلم یا درجه تحصیل
degree دیپلم یا درجه تحصیل
serendipity تحصیل نعمت غیرمترقبه
availability سهولت و امکان تحصیل اعتبار
grafts از راه نادرستی تحصیل کردن
grafted از راه نادرستی تحصیل کردن
to study persian زبان فارسی تحصیل کردن
graft از راه نادرستی تحصیل کردن
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
gains حصول تحصیل منفعت کردن
gained حصول تحصیل منفعت کردن
gain حصول تحصیل منفعت کردن
win بدست اوردن تحصیل کردن
wins بدست اوردن تحصیل کردن
dropout کسی که ترک تحصیل میکند
etymologize تحصیل علم اشتقاق کردن
convocation جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
To neglect ones studies . از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
my unwillingness to study بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
school and college ability test آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
homecomings عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecoming عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
minor در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
alumni پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
graft پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
co-ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-eds دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
achieved تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieving تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
studies تحصیل کردن مطالعه کردن
studying تحصیل کردن مطالعه کردن
study تحصیل کردن مطالعه کردن
get حاصل کردن تحصیل کردن
gets حاصل کردن تحصیل کردن
getting حاصل کردن تحصیل کردن
procured تحصیل کردن جاکشی کردن
procures تحصیل کردن جاکشی کردن
procuring تحصیل کردن جاکشی کردن
procure تحصیل کردن جاکشی کردن
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com