Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 284 (39 milliseconds)
English
Persian
question
تحقیق کردن از
questioned
تحقیق کردن از
questions
تحقیق کردن از
Search result with all words
research
تحقیق تحقیق کردن بررسی کردن
research
تحقیق کردن
researched
تحقیق تحقیق کردن بررسی کردن
researched
تحقیق کردن
researches
تحقیق تحقیق کردن بررسی کردن
researches
تحقیق کردن
researching
تحقیق تحقیق کردن بررسی کردن
researching
تحقیق کردن
queried
تحقیق و باز جویی کردن
queries
تحقیق و باز جویی کردن
query
تحقیق و باز جویی کردن
querying
تحقیق و باز جویی کردن
survey
تحقیق کردن
surveyed
تحقیق کردن
surveys
تحقیق کردن
assay
تحقیق کردن
assay
محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
assays
تحقیق کردن
assays
محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
interrogate
تحقیق کردن باز جویی کردن
interrogated
تحقیق کردن باز جویی کردن
interrogates
تحقیق کردن باز جویی کردن
interrogating
تحقیق کردن باز جویی کردن
enquired
تحقیق کردن امتحان کردن
enquired
تحقیق کردن
enquires
تحقیق کردن امتحان کردن
enquires
تحقیق کردن
inquire
تحقیق کردن امتحان کردن
inquire
تحقیق کردن
inquired
تحقیق کردن امتحان کردن
inquired
تحقیق کردن
inquires
تحقیق کردن امتحان کردن
inquires
تحقیق کردن
question
پرسیدن تحقیق کردن
questioned
پرسیدن تحقیق کردن
questions
پرسیدن تحقیق کردن
investigate
تحقیق کردن
investigate
تحقیق کردن تجسس کردن
investigated
تحقیق کردن
investigated
تحقیق کردن تجسس کردن
investigates
تحقیق کردن
investigates
تحقیق کردن تجسس کردن
investigating
تحقیق کردن
investigating
تحقیق کردن تجسس کردن
verified
تحقیق کردن
verifies
تحقیق کردن
verify
تحقیق کردن
verifying
تحقیق کردن
inspect
تحقیق کردن
inspected
تحقیق کردن
inspecting
تحقیق کردن
inspects
تحقیق کردن
ascertian
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
enquire
تحقیق کردن
indagate
تحقیق کردن
inquisite
تحقیق کردن
see into
تحقیق کردن
to e. into a matter
مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن
to see into
تحقیق کردن معاینه کردن
To investigate something.
درباره چیزی تحقیق کردن
analyse
[British]
تحقیق کردن
analyze
[American]
تحقیق کردن
assay
تحقیق کردن
dissect
[analyse]
تحقیق کردن
study
تحقیق کردن
evaluate
تحقیق کردن
bolt
[examine]
تحقیق کردن
check
تحقیق کردن
determine
تحقیق کردن
enquire into
تحقیق کردن
examine
تحقیق کردن
explore
تحقیق کردن
inspect
تحقیق کردن
investigate
تحقیق کردن
look into
تحقیق کردن
scrutinize
تحقیق کردن
survey
تحقیق کردن
to rummage
تحقیق کردن
to browse through
تحقیق کردن
to search after
تحقیق کردن
Other Matches
quest
تحقیق
rummages
تحقیق
scrutiny
تحقیق
quests
تحقیق
studies
تحقیق
study
تحقیق
studying
تحقیق
verification
تحقیق
checking
تحقیق
rummage
تحقیق
rummaged
تحقیق
scholarship
تحقیق
rummaging
تحقیق
scholarships
تحقیق
indagation
تحقیق
researching
تحقیق
ascertainment
تحقیق
inquirendo
تحقیق
research
تحقیق
researched
تحقیق
investigations
تحقیق
inquiry
تحقیق
inquiries
تحقیق
investigation
تحقیق
researches
تحقیق
scholarism
تحقیق علمی
research method
روش تحقیق
researching
تجسس تحقیق
interrogator
تحقیق کننده
researched
تجسس تحقیق
inspect
تحقیق بازرسی
disquisition
تحقیق جستجو
researches
تجسس تحقیق
interrogator
قاضی تحقیق
interrogators
تحقیق کننده
inquisitors
مامور تحقیق
inspects
تحقیق بازرسی
investigation
تحقیق بررسی
investigators
مامور تحقیق
inspected
تحقیق بازرسی
investigations
تحقیق بررسی
applied research
تحقیق عملی
ascertainable
قابل تحقیق
investigator
مامور تحقیق
research and analysis
تحقیق وبررسی
commission of enquiry
کمیسیون تحقیق
research and development
تحقیق و توسعه
research
تجسس تحقیق
research cost
هزینه تحقیق
interrogators
قاضی تحقیق
inquisitor
مامور تحقیق
quests
تحقیق و رسیدگی
examinating magistrate
قاضی تحقیق
court of inquiry
کمیسیون تحقیق
operation research
تحقیق درعملیات
fact finding body
کمیسیون تحقیق
local investigation
تحقیق محلی
surveying officer
افسر تحقیق
probe
تحقیق نیشتر
probed
تحقیق نیشتر
probes
تحقیق نیشتر
inquirable
قابل تحقیق
fishing expedition
تحقیق استنطاق
courts of inquiry
کمیسیون تحقیق
examing magistrate
قاضی تحقیق
quest
تحقیق و رسیدگی
verifiable
تحقیق پذیر
inspecting
تحقیق بازرسی
verification
تحقیق ممیزی
surveys
تحقیق بررسی
surveyed
تحقیق بررسی
survey
تحقیق بررسی
fact finding body
هیات تحقیق
operational research
تحقیق عملیاتی
judicial interrogator
قاضی تحقیق
operations research
تحقیق در عملیات
certes
خاطر جمعی تحقیق
well-read
اهل مطالعه و تحقیق
research and development
تحقیق و توسعه یا بهبودوسایل
academic freedom
آزادی بحث و تحقیق
investigation of foundation conditions
تحقیق شرایط شالوده
column research council
شورای تحقیق بر ستونها
well read
اهل مطالعه و تحقیق
student
شاگرد اهل تحقیق
purchasing research
تحقیق در خصوص خرید
students
شاگرد اهل تحقیق
supplies research
تحقیق درخصوص مواد
inquests
بازجویی و تحقیق در موردمرگهای مشکوک
To hold an official inquiry.
تحقیق رسمی بعمل آوردن
inquisitional
وابسته به تحقیق یا رسیدگی تحقیقی
inquest
بازجویی و تحقیق در موردمرگهای مشکوک
operational research
تحقیق درخصوص بهره برداری
returned
گزارش نهایی هیات تحقیق
return
گزارش نهایی هیات تحقیق
returning
گزارش نهایی هیات تحقیق
returns
گزارش نهایی هیات تحقیق
bookman
اهل تحقیق وتتبع کتابفروش
consumer research
تحقیق درخصوص احتیاجات و نحوه خریدمصرف کنندگان
We must inquire into this matter.
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
coroners
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroner
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
radiographic inspection
معاینه رادیوگرافی تحقیق و بررسی رادیوگرافی
inquiringly
تحقیق کنان پرسش کنان
Pope, Arthur Upham
آرتور پوپ
[که در ایران به پروفسور پوپ معروف می باشد یک کاشف و منتقد آمریکایی استکه در زمینه های مختلف هنر ایران سال ها تحقیق نموده.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com