Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
(can't) stand
<idiom>
تحمل نکردن،دوست نداشتن
Other Matches
dislike
دوست نداشتن
disliked
دوست نداشتن
dislikes
دوست نداشتن
disliking
دوست نداشتن
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to dislike somebody
[something]
دوست نداشتن کسی
[چیزی]
dud probability
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
too much of a good thing
غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
A friend in need is a friend indeed..
<proverb>
دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.
من دوست دارم با تو دوست باشم.
lacked
نداشتن
want
نداشتن
lackvt
نداشتن
lack
نداشتن
lacks
نداشتن
wanted
نداشتن
I am
[have]
finished with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
sit out
شرکت نداشتن در
to be in the wrong
حق نداشتن زورگفتن
miss
نداشتن فاقدبودن
missed
نداشتن فاقدبودن
stone-broke
<idiom>
آه دربساط نداشتن
misses
نداشتن فاقدبودن
clean record
نداشتن پیشینه بد
To know no bounds.
حد وحصر نداشتن
powerlessly
با نداشتن نیرو
errorless
نداشتن خطا
to sit out
شرکت نداشتن در
disinterest
علاقه نداشتن
freedom from evil record
نداشتن پیشینه بد
to be at a loss for an answer
پاسخی نداشتن
diffidently
با نداشتن اعتماد بخود
make no bones about something
<idiom>
هیچ رازی نداشتن
to paddle one's own canoe
کار بکسی نداشتن
distrusted
سوء فن اعتماد نداشتن
distrusting
سوء فن اعتماد نداشتن
distrusts
سوء فن اعتماد نداشتن
not a leg to stand on
<idiom>
مدرک کافی نداشتن
distrust
سوء فن اعتماد نداشتن
inapprehension
نداشتن بیم یا نگرانی
disconnection
قطع نداشتن رابطه
inefficiently
با نداشتن قابلیت بیفایده
inertness
نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
to not feel hungry
[to not like having anything]
اصلا اشتها نداشتن
not have a penny to one's name
<idiom>
آهی در بساط نداشتن
not have two pennies to rub together
<idiom>
دیناری در بساط نداشتن
intestacy
نداشتن وصیت نامه
want
نیازمند بودن به نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea.
راه پس وپیش نداشتن
to get the key of the street
جای شب ماندن نداشتن
to make no doubt
مطمئن بودن شک نداشتن
out of favor with someone
<idiom>
حسن نیت نداشتن
out of step
<idiom>
هم آهنگ وتوازن نداشتن
to foel
حال درستی نداشتن
wanted
نیازمند بودن به نداشتن
thriftessness
نداشتن عقل معاش
Nothing to declare
همراه نداشتن کالاهای گمرکی
to act independently of others
کاری به کار دیگران نداشتن
to play a poor game
ناشی بودن مهارت نداشتن
loses
نداشتن چیزی دیگر پس از این
not have a bean
<idiom>
حتی یک شاهی هم پول نداشتن
in the dark
<idiom>
هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
lose
نداشتن چیزی دیگر پس از این
strapped for cash
<idiom>
هیچ پولی دربساط نداشتن
forlackof shoes
بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
out of tune
<idiom>
باهم خوب وسازش نداشتن
to have no prospects
هیچ چشم داشتی
[امیدی ]
نداشتن
to knock about
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
caught short
<idiom>
پول کافی برای پرداخت نداشتن
You've got me there!
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
You've got me stumped.
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
Beats me!
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
to be a dead duck
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
infesting
ول نکردن
to keep it up
ول نکردن
infests
ول نکردن
infest
ول نکردن
infested
ول نکردن
disobeys
اطاعت نکردن
disclaimed
قبول نکردن
disclaiming
قبول نکردن
disclaims
قبول نکردن
disclaim
قبول نکردن
disapprove
تصویب نکردن
disobeying
اطاعت نکردن
disobeyed
اطاعت نکردن
indulging
مخالفت نکردن
no go
<idiom>
موافقت نکردن
disapproves
تصویب نکردن
disassociates
همکاری نکردن
to pass by any thing
رعایت نکردن
disassociating
همکاری نکردن
disassociated
همکاری نکردن
disassociate
همکاری نکردن
indulges
مخالفت نکردن
abort
ریشه نکردن
disbelieving
باور نکردن
disbelieves
باور نکردن
disbelieved
باور نکردن
disbelieve
باور نکردن
indulged
مخالفت نکردن
withdraws
قبول نکردن
withdraw
قبول نکردن
indulge
مخالفت نکردن
rejection
قبول نکردن
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
disobey
اطاعت نکردن
to make no mention of
ذکر نکردن
to keep one's distance
اشنایی نکردن
square deals
تقلب نکردن
square deal
تقلب نکردن
omittance is no quit tance
مطالبه نکردن
missfire
عمل نکردن
to be d. to
توجه نکردن به
to keep at arms length
اشنائی نکردن با
discountenance
تصویب نکردن
disaffiliate
همکاری نکردن
discommend
توصیه نکردن
disoblige
ممنون نکردن
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
به موضوعی فکر نکردن
to play not guilty
اقرار بگناه نکردن
understating
حقیقت را افهار نکردن
not my cup of tea
<idiom>
با چیزی حال نکردن
understates
حقیقت را افهار نکردن
understated
حقیقت را افهار نکردن
disapproves
قبول نکردن رد کردن
understate
حقیقت را افهار نکردن
missfire
عمل نکردن گلوله
disapproves
رد کردن تصویب نکردن
to keep an oath inviolate
نقض نکردن سوگند
let it all hang out
<idiom>
پنهان نکردن چیزی
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
standpat
ورق عوض نکردن
disapprove
قبول نکردن رد کردن
plead not guilty
اقرار به جرم نکردن
disapprove
رد کردن تصویب نکردن
to turn to account
بهرمندشدن از ضایع نکردن
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
to misbehave oneself
درست رفتار نکردن
fall out of use
<idiom>
از چیزی استفاده نکردن
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
to lose interest
جلب توجه نکردن
to be in disagreement
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
disbelieve
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
except
: مستثنی کردن مشمول نکردن
to be at odds
[with somebody]
[on / over something]
)
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
underplays
دست خودرا ادا نکردن
underplaying
دست خودرا ادا نکردن
disregarded
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards
اعتنا نکردن عدم رعایت
shoot the works
<idiom>
از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
depersonalization
توجه نکردن به هویت فردی
underplay
دست خودرا ادا نکردن
failure
عمل نکردن گیر سلاح
underplayed
دست خودرا ادا نکردن
off one's high horse
<idiom>
تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
failures
عمل نکردن گیر سلاح
to turn a d. ear to
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
to be split
[over something]
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
boycott
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotted
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
aborts
ریشه نکردن عقیم ماندن
aborting
ریشه نکردن عقیم ماندن
aborted
ریشه نکردن عقیم ماندن
disbelieving
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
boycotting
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
disbelieves
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
boycotts
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
beyond grasp
درک نکردن بیرون ازحدادراک
to be at strife
[with somebody]
[over something]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
disregard
اعتنا نکردن عدم رعایت
disbelieved
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
married failure
عمل نکردن اتصالی مین
goof off
<idiom>
کار نکردن یاجدی نبودن
an incredulous smile
لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
married failure
عمل نکردن خوشه اتصال مین
turn one's back on
<idiom>
کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
malfunction
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
Keep oneself to oneself.
پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
misfires
عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfired
عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfire
عمل نکردن گلوله مانع اتش
longanimity
تحمل
tolerances
تحمل
passiveness
تحمل
endurance
تحمل
toleration
تحمل
good humor
تحمل
tolerance
تحمل
enduringness
تحمل
walkovers
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
byes
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
refuse
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com