Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
short
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shorter
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shortest
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
Other Matches
executive length course
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
executive course
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
addressing
استفاده از کلمه آدرس کوتاهتر از معمول تا عمل کشف آدرس سریع تر انجام شود
daughter board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیستم وصل میشود
board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
boarded
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
NIC
تخته جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. تخته داده کامپیوتر را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند که در امتداد در کابل شبکه ارسال خواهد شد
i/o board
تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
microcomputer
تخته مدار چاپی اصی سیستم که بیشتر قط عات و اتصالات برای تختههای جانبی و... را دارد
interfaces
تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface
تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
shorten
کوتاهتر کردن
shortened
کوتاهتر کردن
shortens
کوتاهتر کردن
expansion interface
حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
bells and whistles
خصوصیات جانبی و پیشرفته یک برنامه کاربردی یا وسیله جانبی
sidelap
بالههای جانبی هواپیما پوشش جانبی عکسها رویهم
multi board computer
کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
acey deucy
کوتاهتر کردن رکاب راست ازرکاب چپ
lee board
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
stopboard
تخته مستطیل پشت چاله پرش با نیزه تخته لبه دایره پرتاب وزنه
board
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
boarded
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
peripheral
مداری که امکان کار کامپیوتر با رسانه جانبی با کمک پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن بین وسیله جانبی
channeled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
communication
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
side effect
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
lay up
ضربه زدن به مسافت کوتاهتر از عادی برای اجتناب از افتادن ان در مانع
wait state
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait condition
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
plywood
تخته لایی تخته چند لا
planking
تخته پوشی تخته بندی
notice board
1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
expansion slots
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
bare board
تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
adverse reaction
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
spillover effect
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
secondary effect
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
fall-out
[side effect]
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
byeffect
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
by-effect
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
augmenting
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmented
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augments
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augment
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
learning curve
منحنی که نمودار این مطلب است که باتکرار یک عمل زمان انجام ان عمل کوتاهتر می گردد
externals
روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
external
روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
side spray
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
plank
تخته تخته کردن
usage
معمول
in
معمول
in vogue
معمول
in-
معمول
going
معمول
usual
معمول
usages
معمول
enchorial
معمول متعارفی
out of the ordinary
غیر معمول
as usual
مطابق معمول
out of the common
غیر معمول
usual conditions
شرایط معمول
normal
هنجار معمول
undersized
کوچکتر از معمول
it is usual with him
معمول اوست
off the map
غیر معمول
eccentrically
بطورغیر معمول
to set in
معمول شدن
practice
معمول به عادت
After the usual courtesies.
پس از تعارفات معمول
slow down
<idiom>
از حد معمول آرامتر
fashionably
مطابق معمول
vogue
رسم معمول
as usual
<idiom>
طبق معمول
To overstep the mark. To go too far.
از حد معمول گذراندن
usu
مخفف معمول
in character
<idiom>
مثل معمول
by usage
یا معمول سابق
consuetudinary
عادی معمول
off season
ارزان تر از معمول
to be in f.
معمول بودن
weather board
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
institution
رسم معمول عرف
habitualness
معمول بودن معتادیت
quite the thing
مطابق بارسم معمول
intercolonial
معمول در میان مستعمرات
it is our usual p to
معمول ما این است که
it is unusually large
ازاندازه معمول بزرگتراست
oversleep
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeping
بیش از حد معمول خوابیدن
introduction
معمول سازی ابداع
gangling
بلند تراز حد معمول
such dresses are the vogue
اینجورلباسهامتداول معمول است
oversleeps
بیش از حد معمول خوابیدن
overslept
بیش از حد معمول خوابیدن
introductions
معمول سازی ابداع
price current
صورت نرخهای معمول
fair wear and tear
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
cupola practice
روش معمول کوره کوپل
retrograde
دوران در خلاف جهت معمول
semidouble
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
international practice
طریقه معمول به بین المللی
wide-angle
دارای زاویه دید بیش از معمول
wide angle
دارای زاویه دید بیش از معمول
substandard
زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
unorthodox
دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
wet year
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
dry year
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
extra-
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extras
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
flank observation
دیدبانی جانبی دیدبانی از دیدگاه جانبی
characteristic
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
fashionableness
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
bow-pew
[نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
characteristically
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
gondolas
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
cylix
ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
gondola
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
mancipation
یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
production run
اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.
ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
underdistance
روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
Advanced Technology Attachment
حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
negligence
اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
refresher
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
bourgeois
<adj.>
از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
coalition
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
contour line
خط جانبی
laterad
جانبی
lateral
جانبی
adverse reaction
اثر جانبی
accessory
جانبی
by-effect
اثر جانبی
byeffect
اثر جانبی
bilateral
دو جانبی
spillover effect
اثر جانبی
sidelong
جانبی
secondary effect
اثر جانبی
fall-out
[side effect]
اثر جانبی
side effect
نتیجه جانبی
side effect
اثر جانبی
sidelooking airborne radar
رادار جانبی
lateral buckling
کمانکش جانبی
side-effect
اثر جانبی
side group
گروه جانبی
side-effect
نتیجه جانبی
side friction
اصطکاک جانبی
side circuit
مدار جانبی
lateral dominance
برتری جانبی
side chain
زنجیر جانبی
trilaterality
حالت سه جانبی
side-effects
اثر جانبی
laterality
برتری جانبی
lateral shifts
تغییرات جانبی
lateral control
کنترل جانبی
lateral shifts
حرکت جانبی
lateral load
بار جانبی
sideways sum
مجموع جانبی
lateral inversion
معکوس جانبی
side reaction
واکنش جانبی
sideband
باندهای جانبی
lateral surface
سطح جانبی
lateral fissure
شیار جانبی
lateral dispersion
پراکندگی جانبی
side view
نمای جانبی
side-effects
نتیجه جانبی
lateral yield
له شدگی جانبی
lateral pressure
فشار جانبی
adverse reactions
اثرهای جانبی
ancillary equipment
تجهیزات جانبی
by-effects
اثرهای جانبی
ancillary equipment
وسیله جانبی
byeffects
اثرهای جانبی
oblique fire
اتش جانبی
secondary effects
اثرهای جانبی
side effects
اثرهای جانبی
flank speed
سرعت جانبی
end gable
نمای جانبی
auxiliary equipment
تجهیزات جانبی
dorsolateral
پشتی و جانبی
aisles
جانبی صحن
adverse reaction
نتیجه جانبی
aisle
جانبی صحن
by-effect
نتیجه جانبی
byeffect
نتیجه جانبی
fall-out
[side effect]
نتیجه جانبی
peripherals
دستگاههای جانبی
spillover effects
آثار جانبی
secondary effect
نتیجه جانبی
spillover effects
اثرهای جانبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com