English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (42 milliseconds)
English Persian
to play at d. تخته نرد بازی کردن
Search result with all words
surfboard تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
surfboards تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
Other Matches
gammon بازی تخته نرد
trictrac بازی تخته نردقدیمی
trick track بازی تخته نردقدیمی
board games بازی روی تخته
board game بازی روی تخته
draught board تخته شطرنجی برای بازی چکرز
weather board تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
plank تخته تخته کردن
multi board computer کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
stopboard تخته مستطیل پشت چاله پرش با نیزه تخته لبه دایره پرتاب وزنه
daughter board تخته جانبی که به تخته اصلی سیستم وصل میشود
board تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
boarded تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
board تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
boarded تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
plywood تخته لایی تخته چند لا
planking تخته پوشی تخته بندی
expansion slots شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
notice board 1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
bare board تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
lagvt تخته پوش کردن
plank تخته پوش کردن
ceil تخته پوش کردن
boarded جلد کردن تخته
boarded تخته پوش کردن
board تخته پوش کردن
board جلد کردن تخته
to panel a wall دیواری را تخته کوبی کردن
to put a notice up آگهیی را به تخته ای [ستونی] آویزان کردن
boarded هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
board هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
scaffold سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
trims هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
scaffolds سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
trimmest هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trim هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
wall-to-wall [مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
stall out کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
rabbet جفت کردن نر ومادگی یاکام و زبانه لبه تخته و امثال ان
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
NIC تخته جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. تخته داده کامپیوتر را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند که در امتداد در کابل شبکه ارسال خواهد شد
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibbling زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
toys بازی کردن
To be acting. To put it on . رل بازی کردن
headwork با سر بازی کردن
playing بازی کردن
plays بازی کردن
bump بازی کردن
played رل بازی کردن
toy بازی کردن
plays رل بازی کردن
played بازی کردن
playing رل بازی کردن
play-acting بازی کردن
twiddle بازی کردن
play-act بازی کردن
moves بازی کردن
twiddled بازی کردن
miscast بد بازی کردن
moved بازی کردن
move بازی کردن
twiddles بازی کردن
playact رل بازی کردن
play-acts بازی کردن
twiddling بازی کردن
rinks یخ بازی کردن
play-acted بازی کردن
rink یخ بازی کردن
actuble بازی کردن
play بازی کردن
gallant زن بازی کردن
play رل بازی کردن
fox روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes روباه بازی کردن تزویر کردن
playact در تاتر بازی کردن
war game بازی جنگ کردن
spoof حقه بازی کردن
criminal court عشق بازی کردن
plays تفریح بازی کردن
card ورق بازی کردن
trick حقه بازی کردن
sparred مشت بازی کردن
ski اسکی بازی کردن
yo-yo یویو بازی کردن
skis اسکی بازی کردن
play fair مردانه بازی کردن
court عشق بازی کردن
skied اسکی بازی کردن
spars مشت بازی کردن
play out تا اخر بازی کردن
kite سفته بازی کردن
kites سفته بازی کردن
yo-yos یویو بازی کردن
spar مشت بازی کردن
palter زبان بازی کردن
flimflam حقه بازی کردن
tricked حقه بازی کردن
mountebank حقه بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
personify رل دیگری بازی کردن
tricking حقه بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
gambles سفته بازی کردن
skate اسکیت بازی کردن
gamble سفته بازی کردن
fornicates : فاحشه بازی کردن
fornicating : فاحشه بازی کردن
left-handed با دست چپ بازی کردن
play تفریح بازی کردن
bowls باتوپ بازی کردن
mountebanks حقه بازی کردن
skated اسکیت بازی کردن
fornicate : فاحشه بازی کردن
cards ورق بازی کردن
fornicated : فاحشه بازی کردن
start up <idiom> بازی را شروع کردن
piddle باخوراک بازی کردن
piddled باخوراک بازی کردن
piddles باخوراک بازی کردن
drabbest جنده بازی کردن
playing تفریح بازی کردن
drabber جنده بازی کردن
drab جنده بازی کردن
gambled سفته بازی کردن
played تفریح بازی کردن
To play cards . ورق بازی کردن
misplay ناشیانه بازی کردن
skates اسکیت بازی کردن
bowl باتوپ بازی کردن
favouritism پارتی بازی کردن
equivocated زبان بازی کردن
to play for love سر هیچ بازی کردن
equivocate زبان بازی کردن
to make love عشق بازی کردن
to look oneself again پشم بازی کردن
prevaricates زبان بازی کردن
to fly a kite سفته بازی کردن
to skip rope بند بازی کردن
to play marbles مهره بازی کردن
taw تیله بازی کردن
to play football فوتبال بازی کردن
to bill and coo بوسه بازی کردن
thimblerig شعبده بازی کردن
equivocates زبان بازی کردن
equivocating زبان بازی کردن
to play at chess شطرنج بازی کردن
showboat نمایشی بازی کردن
to play ball توپ بازی کردن
to play soccer فوتبال بازی کردن
shinny شینی بازی کردن
prevaricating زبان بازی کردن
shinney شینی بازی کردن
spoofs حقه بازی کردن
fences شمشیر بازی کردن
fence شمشیر بازی کردن
prevaricated زبان بازی کردن
prevaricate زبان بازی کردن
speculated احتکارکردن سفته بازی کردن
warm up <idiom> گرم کردن (برای بازی)
speculating احتکارکردن سفته بازی کردن
teeter الله کلنگ بازی کردن
sports نمایش تفریحی بازی کردن
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
wenches فاحشه دختر بازی کردن
sported نمایش تفریحی بازی کردن
performed بازی کردن نمایش دادن
performs بازی کردن نمایش دادن
wench فاحشه دختر بازی کردن
teetered الله کلنگ بازی کردن
to spar at each other باهم مشت بازی کردن
teetering الله کلنگ بازی کردن
play cat and mouse with someone <idiom> موش و گربه بازی کردن
sewsaw الله کلنگ بازی کردن
speculates احتکارکردن سفته بازی کردن
perform بازی کردن نمایش دادن
speculate احتکارکردن سفته بازی کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com