English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
creptation تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
Other Matches
force درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
vanquishes درهم شکستن
vanquished درهم شکستن
vanquishing درهم شکستن
crash درهم شکستن
crashes درهم شکستن
crashingly درهم شکستن
scrunch درهم شکستن
scrunching درهم شکستن
scrunched درهم شکستن
scrunches درهم شکستن
crashing درهم شکستن
break down درهم شکستن
vanquish درهم شکستن
overwhelmed درهم شکستن
overwhelm درهم شکستن
crashed درهم شکستن
overwhelms درهم شکستن
to collapse درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
smashes شکست دادن درهم شکستن
smash شکست دادن درهم شکستن
squish صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
associated sound صدای همراه
accompanying sound صدای همراه
snapped شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackles صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snaps شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapping شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
underwater demolition تخریب ضدزیردریایی تخریب موانع زیرابی
destruction site منطقه تخریب مهمات محل تخریب
demolition target منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
demolition guard نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
mashes خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
atomic demolition munition خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
attributes هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attribute هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributing هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
pleach درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwining درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine درهم بافتن درهم بافته شدن
clutter درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered درهم ریختگی درهم وبرهمی
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pip شکستن شکستن وبازشدن
pipped شکستن شکستن وبازشدن
pipping شکستن شکستن وبازشدن
pips شکستن شکستن وبازشدن
peer to peer network شبکه همراه به همراه
honked صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
pinged صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
ping صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voicing وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voices وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizer وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pings صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinging صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
contralto زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contraltos زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
chortles صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
monophthong صدای ساده وتنها صدای بسیط
phut تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
chortle صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortled صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortling صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
ruptures تخریب
fail soft تخریب
degradation تخریب
rupturing تخریب
demolitions تخریب
destroyed تخریب شد
demolition تخریب
rupture تخریب
destruction تخریب
vandalism تخریب
ruination تخریب
destruction fire تیر تخریب
demolishes تخریب کردن
underwater demolition تخریب زیرابی
bomb disposal تخریب بمب
demolition kit جعبه تخریب
fail-safe تخریب امن
demolished تخریب کردن
demolition target هدف تخریب
destruct تخریب کردن
demolition belt نوار تخریب
criminal damage تخریب جزائی
destruct system سیستم تخریب
destruction radius حداکثرشعاع تخریب
demolishing تخریب کردن
cratering charge خرج تخریب
destruction site منطقه تخریب
fail safe تخریب امن
destructivity قدرت تخریب
demolitions تخریب کردن
rupturing تخریب کردن
ruptures تخریب کردن
rupture تخریب کردن
subversion انهدام تخریب
rubble hard core مصالح تخریب
oxidative degradation تخریب اکسایشی
demolition تخریب کردن
hard core مصالح تخریب
fail soft تخریب تدریجی
rheodestruction تخریب جریان
demolish تخریب کردن
destructor تخریب کننده
skirl صدای زیر صدای نی انبان
demolition kit جعبه وسایل تخریب
destruction area منطقه تخریب مهمات
demoralization تخریب روحیه کردن
vasto حکم یا دستور تخریب
dismantling shot تیر تخریب کننده
demolition firing party گروه مسئول تخریب
concussion detonation خرج اماده به تخریب
destruction radius شعاع تخریب مین
concussion detonation خرج تخریب ضربتی
demolition belt کمربند تخریب منطقهای
xylotomous دارای قابلیت تخریب چوب
destroyed ازبین رفت تخریب شده
petard خرج تخریب دیواره و پایه پل
command destruct signal علامت تخریب موشک با فرمان دور
inert ammunition مهمات خنثی یا بدون خرج تخریب
bomb cemetery محل تخریب بمبهای عمل نکرده
countermine سیستم تخریب مین به طور خودکار
cratering charge خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
property disposition ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
charged demolition مواد منفجره خرج گذاری شده و اماده تخریب
command destruct signal علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
intruder operation تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
mudcapping نوعی روش تخریب صخرههای بزرگ به وسیله موادمنفجره
twanged صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twang صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
twanging صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
disobeys شکستن
hewn شکستن
fractions شکستن
cracking شکستن
crush شکستن
fractures شکستن
deflected شکستن
deflect شکستن
disobey شکستن
nicking شکستن
fractured شکستن
nicked شکستن
crushed شکستن
crushes شکستن
disobeying شکستن
breaks شکستن
fracture شکستن
disobeyed شکستن
break شکستن
deflects شکستن
dishallow شکستن
disruptions شکستن
disruption شکستن
fly asunder شکستن
nick شکستن
fracturing شکستن
infract شکستن
infraction شکستن
deflecting شکستن
fraction شکستن
nicks شکستن
to hew asunder شکستن
to break rank صف شکستن
To break ranks. صف را شکستن
to fall apart در هم شکستن
split up شکستن
pierce شکستن
to break open شکستن
pierces شکستن
to break a شکستن
to break apart شکستن
to break to pieces شکستن
chopped شکستن
chop شکستن
to fly asunder شکستن
break شکستن موج
to break one's promise شکستن عهدوقول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com