Dictiornary-Farsi | تخمین زدن دانستن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
account	تخمین زدن دانستن


Other Matches

estimably	بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
surmised	تخمین
surmises	تخمین
surmising	تخمین
estimate	تخمین
estimating	تخمین
underestimating	تخمین کم
underestimates	تخمین کم
underestimated	تخمین کم
underestimate	تخمین کم
assessments	تخمین
assessment	تخمین
surmise	تخمین
estimations	تخمین
estimation	تخمین
approximation	تخمین
estimates	تخمین
estimated	تخمین
approximations	تخمین
knows	دانستن
deprecated	بد دانستن
deprecate	بد دانستن
adjudge	دانستن
to d. of	بد دانستن
damm	بد دانستن
con	دانستن
conned	دانستن
conning	دانستن
cons	دانستن
deprecates	بد دانستن
know	دانستن
receive as	دانستن
learnt	دانستن
aim	: دانستن
put down as	دانستن
aimed	: دانستن
learn	دانستن
aims	: دانستن
cognize	دانستن
learns	دانستن
estimated	تخمین تقویم
estimates	ارزیابی تخمین
estimates	تخمین زدن
estimate	تخمین زدن
estimable	تخمین پذیر
estimate	ارزیابی تخمین
estimated	تخمین زدن
estimate	تخمین تقویم
estimates	تخمین تقویم
estimating	ارزیابی تخمین
rough guess <idiom>	تخمین تقریبی
estimating	تخمین زدن
estimating	تخمین تقویم
estimations	تخمین زدن
inestimable	تخمین ناپذیر
regression estimate	تخمین رگرسیون
parametric estimate	تخمین تقریبی
estimate of costs	تخمین مخارج
range sensing	تخمین مسافت
range determination	تخمین مسافت
invaluable	غیرقابل تخمین
point estimation	تخمین نقطهای
parameter estimation	تخمین پارامترها
overestimation	تخمین حدبالا
over estimation	تخمین بیش از حد
conjecturable	قابل تخمین
measurement of demand	تخمین تقاضا
cost estimate	تخمین مخارج
estimator	تخمین کننده
estimator	تخمین زننده
guess	تخمین فرض
guess	تخمین زدن
guestimated	تخمین زدن
guestimates	تخمین زدن
guestimating	تخمین زدن
give or take	تخمین تقریبی
estimated	ارزیابی تخمین
estimation	تخمین زدن
guesstimating	تخمین زدن
guesstimates	تخمین زدن
guesstimated	تخمین زدن
guesses	تخمین زدن
guesses	تخمین فرض
guessed	تخمین زدن
guessed	تخمین فرض
guesstimate	تخمین زدن
exteriorize	فاهری دانستن
requiring	لازم دانستن
knowledge of a language	دانستن زبانی
make much of	مهم دانستن
foreknow	از پیش دانستن
intitle	مستحق دانستن
consubstantiate	هم جنس دانستن
superannuate	متروکه دانستن
to consider as agood a	شگون دانستن
require	لازم دانستن
to reproach an act	کاری را بد دانستن
requires	لازم دانستن
required	لازم دانستن
fault	مقصر دانستن
faulted	مقصر دانستن
faults	مقصر دانستن
mislike	بد دانستن انزجار
to d. a pratice	کاریرا بد دانستن
deified	خدا دانستن
blames	مقصر دانستن
blaming	مقصر دانستن
have	دانستن خوردن
having	دانستن خوردن
wit	دانستن اموختن
wits	دانستن اموختن
knowable	قابل دانستن
allows	روا دانستن
aver	بحق دانستن
averred	بحق دانستن
averring	بحق دانستن
blamed	مقصر دانستن
blame	مقصر دانستن
deifies	خدا دانستن
deify	خدا دانستن
deifying	خدا دانستن
postulate	لازم دانستن
postulated	لازم دانستن
postulates	لازم دانستن
postulating	لازم دانستن
ignore	بی اساس دانستن
ignored	بی اساس دانستن
ignores	بی اساس دانستن
ignoring	بی اساس دانستن
avers	بحق دانستن
allow	روا دانستن
to deesm a	مقتضی دانستن
to know for certain	یقین دانستن
trivialized	بی اهمیت دانستن
trivializes	بی اهمیت دانستن
trivializing	بی اهمیت دانستن
illegalize	غیرقانونی دانستن
foresee	از پیش دانستن
foresees	از پیش دانستن
trivialize	بی اهمیت دانستن
to take for granted	مسلم دانستن
to make a point of	ضروری دانستن
to fancy oneself	خودراکسی دانستن
to deesm a	صلاح دانستن
trivialising	بی اهمیت دانستن
abominate	مکروه دانستن
trivialises	بی اهمیت دانستن
abominating	مکروه دانستن
abominates	مکروه دانستن
trivialised	بی اهمیت دانستن
abominated	مکروه دانستن
allowing	روا دانستن
to take the gauge of	براوردکردن تخمین زدن
expected <adj.>	تخمین زده شده
to quantify something [at]	تخمین زدن چیزی [به]
to estimate something [at]	تخمین زدن چیزی [به]
estimate [quote]	براورد [تخمین] [اقتصاد]
probable <adj.>	تخمین زده شده
unbiased estimate	تخمین بدون تورش
anticipated <adj.>	تخمین زده شده
estimated <adj.>	تخمین زده شده
range spotting	تخمین مسافت کردن
rater	نرخ بند تخمین زن
presumable <adj.>	تخمین زده شده
range finding	تخمین مسافت کردن
estimating	براوردکردن تخمین زدن
inappreciable	غیر قابل تخمین
estimates	براوردکردن تخمین زدن
estimated	براوردکردن تخمین زدن
estimate	براوردکردن تخمین زدن
incalculable	غیر قابل تخمین
constructive total loss	تخمین خسارت کل وارده
conjecture	حدس و تخمین زدن
conjecture	تخمین حدس زدن
ascribes	اسناد دادن دانستن
entitling	حق دادن مستحق دانستن
to rule out	رد کردن بی ربط دانستن
to rule out	غیر قابل دانستن
to exclude something [as something]	چیزی را بی ربط دانستن
hypostatize or size	ذات جدا دانستن
superannuate	بازنشسته دانستن یاشدن
entitles	حق دادن مستحق دانستن
entitle	حق دادن مستحق دانستن
ascribing	اسناد دادن دانستن
adjudged	مقرر داشتن دانستن
ascribed	اسناد دادن دانستن
adjudges	مقرر داشتن دانستن
to take with a grain of salt	اغراق امیز دانستن
ascribe	اسناد دادن دانستن
to rule something out	چیزی را بی ربط دانستن
adjudging	مقرر داشتن دانستن
sanction	دارای مجوزقانونی دانستن
sanctions	دارای مجوزقانونی دانستن
sanctioning	دارای مجوزقانونی دانستن
sanctioned	دارای مجوزقانونی دانستن
loth	بیزار بودن از بد دانستن
i reckon one wise	کسی را خردمند دانستن
estimates	تخمین زدن ارزیابی کردن
appraises	تقویم کردن تخمین زدن
appraised	تقویم کردن تخمین زدن