English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (7 milliseconds)
English Persian
accomodation تدارک جا اثاثیه تطابق
Other Matches
throughput تدارک مستقیم اماد تدارک بیواسطه
furnishings اثاثیه
equipment اثاثیه
the f. of a room اثاثیه اطاق
gas fittings اثاثیه گاز
unfurnished بدون اثاثیه
Luggage اسباب و اثاثیه
disfurnish بی اثاثیه کردن
dixings اثاثیه مخلفات
luggage van واگن اسباب و اثاثیه
this luggage این اسباب و اثاثیه
props اثاثیه صحنه نمایش
luggage lockers قفس های اسباب و اثاثیه
pantechnicon van یکجوربارکش برای بردن اثاثیه
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
To rearrange the futniture. اثاثیه ( مبلمان ) راجابجا کردن
I'd like to leave my luggage, please. من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
accommodation تطابق
correspoundence تطابق
justifications تطابق
coincidence تطابق
justification تطابق
respondence تطابق
respondency تطابق
accommodations تطابق
accordance تطابق
match تطابق
matches تطابق
coincidences تطابق
Where are the luggage lockers? قفسه های ویژه اسباب و اثاثیه کجاست؟
Where are the luggage trolleys? چرخ دستی اسباب و اثاثیه کجا هستند؟
Can you help me with my luggage? ممکن است اسباب و اثاثیه ام را حمل کنید؟
accordion pleat تطابق چین
matches تطبیق تطابق
overlap تطابق کردن
overlaps تطابق کردن
full justification تطابق کامل
overlapped تطابق کردن
incongrvent عدم تطابق
accommodation coefficient ضریب تطابق
match تطبیق تطابق
vertical justification تطابق عمودی
double coincidence of wants تطابق دوطرفه
parallelism همانندی تطابق
partial adjustment تطابق جزئی
Will you have our luggage sent up? آیا ممکن است اسباب و اثاثیه من را بالا بفرستید؟
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
Take this luggage to the taxi, please. لطفا این اسباب و اثاثیه را تاکسی حمل کنید.
Could you help me carry my luggage? ممکن است در حمل اسباب و اثاثیه ام به من کمک کنید؟
incoherence عدم تطابق ناسازگاری
tecanicality تطابق بااصول فنی
radar boresight تطابق خط دید رادار
pantone matching system سیستم تطابق پانتون
adaptive دارای قوهء تطابق
accomodation قدرت تطابق چشم
incongruousness عدم موافقت یا تطابق
idealization تطبیق یا تطابق با تصور
Take this luggage to the bus, please. لطفا این اسباب و اثاثیه را تا اتوبوس / تاکسی حمل کنید.
inventory reconciliation تطابق موجودی با دارایی یکان
engel's law قانون عدم تطابق درامد با مقدار هزینه
purveying تدارک
purveyed تدارک
in the pipeline [Colloquial] در تدارک
purvey تدارک
preparation تدارک
preparations تدارک
provision تدارک
purveys تدارک
water supplies تدارک اب
water supply تدارک اب
dioptometer اسبابی که قدرت تطابق وانکسار چشم را اندازه می گیرد
preparation تدارک دیدن
supplying تدارک کردن
preparations تدارک دیدن
supplying تدارک دیدن
supply تدارک کردن
supplied تدارک دیدن
make provisions تدارک دیدن
make preparations تدارک دیدن
make arrangements تدارک دیدن
supply تدارک دیدن
supplied تدارک کردن
procured تدارک کردن
logistics تدارک کردن
procures تدارک کردن
permanent oppropriation تدارک دایمی
procure تدارک کردن
replenished تدارک مجدد
provide تدارک دیدن
logistic route تدارک کردن
provides تدارک دیدن
replenish تدارک مجدد
replenishes تدارک مجدد
replenishing تدارک مجدد
procuring تدارک کردن
prepared variation واریاسیون تدارک شده
ammunition depot محل تدارک مهمات
provided scheme برنامه تدارک شده
logistics عمل تدارک یکانها
prepare تدارک دیدن پستاکردن
prepares تدارک دیدن پستاکردن
preparing تدارک دیدن پستاکردن
to prepare for war تدارک جنگ دیدن
supplying فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplied فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
obligated stocks کالای تضمین شده یا تعهدشده از نظر تدارک
into plane service تدارک سوخت و وسایل برای هواپیماها طبق قرارداد
procurement تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
frictional unemployment اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
ballistic match تطابق شرایط بالیستیکی خورند بالیستیکی
controlled airspace قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
local procurement تدارک محلی فراورده محلی
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com