Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
anele
تدهین یا روغن مالی کردن
Other Matches
anointment
روغن مالی تدهین
cere
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
anoint
روغن مالی کردن
anointing
روغن مالی کردن
embrocate
روغن مالی کردن
anoints
روغن مالی کردن
inuct
روغن مالی کردن
unction
روغن مالی
embrocations
روغن مالی
inunction
روغن مالی
embrocation
روغن مالی
illinition
روغن مالی
anoints
تدهین کردن
embrocate
تدهین کردن
anointing
تدهین کردن
anoint
تدهین کردن
embalm
با عطر وروغن تدهین کردن
embalms
با عطر وروغن تدهین کردن
embalmed
با عطر وروغن تدهین کردن
embalming
با عطر وروغن تدهین کردن
oil
روغن کاری کردن روغن ساختن
oils
روغن کاری کردن روغن ساختن
oiling
روغن کاری کردن روغن ساختن
air cooled oil cooler
نوعی خنک کننده روغن که ازجریان هوا برای خنک کردن روغن استفاده میکند
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
embrocation
تدهین
embrocations
تدهین
inunction
تدهین
chrism
مرهم تدهین
anointed
تدهین شده
unction
مرهم گذاری تدهین
financial statement
صورت مالی گزارش مالی
oil dent
شیار ورود روغن یا سوراخ عبور روغن
extreme unction
مسح اخری تدهین دم مرگ کاتولیک ها
sparge
گل مالی کردن
tar down
بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
whitewash
سفید کاری کردن ماست مالی کردن
felt
نمد مالی کردن
spiel
شیره مالی کردن
rough
دست مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
ماست مالی کردن
roughest
دست مالی کردن
tallow
پیه مالی کردن
scrabbled
دست مالی کردن
scrabbles
دست مالی کردن
scrabbling
دست مالی کردن
scrabble
دست مالی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
groped
دست مالی کورمالی کردن
groping
دست مالی کورمالی کردن
gropes
دست مالی کورمالی کردن
grope
دست مالی کورمالی کردن
creosoting
روغن قیر روغن قطران
oil can
حلب روغن , روغن دان
creosotes
روغن قیر روغن قطران
creosoted
روغن قیر روغن قطران
creosote
روغن قیر روغن قطران
cutting oil
روغن سردکننده روغن برش
financed
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
degrease
پاک کردن روغن
lubrication
روغن کاری کردن
replenishment
پر کردن روغن ذخیره
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
usufruct
از عین ونمائات مالی استفاده کردن حق عمری و رقبی داشتن
throttled
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
replenish
تنظیم کردن روغن سلاحها
throttles
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttling
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttle
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
replenishes
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenished
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishing
تنظیم کردن روغن سلاحها
liquors
با روغن پوشاندن چرب کردن
liquor
با روغن پوشاندن چرب کردن
hydromatic
کار کردن با فشار روغن هیدروماتیک
recuperation
تجدید کردن روغن وسیله یاجنگ افزار
slush down
روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
creaking
غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creaked
غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creak
غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creaks
غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
financing
مالی
fiscal
مالی
finances
مالی
finance
مالی
financed
مالی
accounting classification
کد مالی
monetary
مالی
financial
مالی
pecuniary
مالی
anointment
پماد مالی
financial centers
مراکز مالی
financial budget
بودجه مالی
financial adviser
مشاور مالی
financial affairs
امور مالی
financial e.
متخصص مالی
financial data
اطلاعات مالی
chamberlains
نافر مالی
chamberlain
نافر مالی
financial expenses
هزینههای مالی
financial inventory
ذخایر مالی
financial circles
محافل مالی
financial assets
موجودی مالی
financial capital
سرمایه مالی
financial assets
دارائیهای مالی
financial bill
لایحه مالی
financial management
مدیریت مالی
financial position
وضعیت مالی
financial crisis
بحران مالی
financial intermediary
واسطه مالی
financial feasibility
امکان مالی
fiscal years
سال مالی
fiscal year
دوره مالی
fiscal year
سال مالی
fiscal years
دوره مالی
pecuniary penalty
مجازات مالی
judgment debt
محکوم به مالی
non pecuniary
غیر مالی
sustentation
استعانت مالی
sustention
استعانت مالی
rough usage
دست مالی
capital commitment
تعهدات مالی
credits
اعتبار مالی
crediting
اعتبار مالی
financially
از نظر مالی
spiel
شیره مالی
subvention
کمک مالی
finance house
موسسه مالی
finance markets
بازارهای مالی
finance officer
افسر مالی
financial ability
تمکن مالی
mart
بازار مالی
financier
متخصص مالی
financiers
متخصص مالی
credited
اعتبار مالی
credit
اعتبار مالی
snow job
ماست مالی
financial years
سال مالی
taction
دست مالی
financial year
سال مالی
fiscal
سال مالی
felting
نمد مالی
financial market
بازار مالی
funded
اعتبار مالی
subsidy
کمک مالی
in low water
در تنگی مالی
financial status
وضع مالی
financial relations
روابط مالی
fiscal control
نظارت مالی
slobbery
لجن مالی
self support
استقلال مالی
fiscal control
کنترل مالی
subsidies
کمکهای مالی
fiscal policy
سیاست مالی
fiscally
ازلحاظ مالی
financial policy
سیاست مالی
waxing
موم مالی
financial period
دوره مالی
financial plan
برنامه مالی
financial secretary
مشاور مالی
subsidization
کمک مالی
fund
اعتبار مالی
roughcast
گل مالی شده
committee of ways and means
کمیسیون مالی
Mali
کشور مالی
padding
لگد مالی
corporate treasurer
مدیر امور مالی
finance company
شرکت تامین مالی
fiscal
مربوط به مالی یامالیه
mud bath
گل مالی تن برای درمان
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
functional finance
سیاست مالی اصولی
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
accountable disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
to come into a property
مالی را صاحب شدن
salvaging
مالی را از خطرنجات دادن
salvages
مالی را از خطرنجات دادن
salvage
مالی را از خطرنجات دادن
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
aid package
بسته کمک مالی
means tests
سنجش استطاعت مالی
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
salvaged
مالی را از خطرنجات دادن
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
financial planning
برنامه ریزی مالی
disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
financial statement
صورت وضعیت مالی
financial intermediary
موسسه مالی واسطه
means test
سنجش استطاعت مالی
annual financial statement
گزارش مالی سالانه
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
financing
قسمت مالی یا دارایی
finances
قسمت مالی یا دارایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com