Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
English
Persian
mind
تذکر دادن مراقب بودن
minding
تذکر دادن مراقب بودن
minds
تذکر دادن مراقب بودن
Other Matches
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
to keep a look
مراقب بودن
look after
مراقب بودن
to keep watch
مراقب بودن
look out
<idiom>
مراقب بودن
watch out
مراقب بودن
see after
مراقب بودن
look after someone
<idiom>
مراقب کسی بودن
attend to someone
<idiom>
مراقب کسی بودن
weigh one's words
<idiom>
مراقب صحبت بودن
watch one's time
مراقب فرصت بودن
to take care of somebody
[something]
مراقب کسی
[چیزی]
بودن
looked
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
take care of
<idiom>
مراقب چیزی یا کسی بودن
looks
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
look
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
to be on one's track
مراقب حال کسی بودن
(keep/have one's) ear to the ground
<idiom>
بادقت مراقب اطراف بودن
To be all eyes. To watch like a hawk.
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
warn
تذکر دادن
to put in remembrance
تذکر دادن
warned
تذکر دادن
warns
تذکر دادن
to walk on eggshells
<idiom>
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
requisitioning
تذکر و اخطارکتبی دادن
requisitioned
تذکر و اخطارکتبی دادن
requisitions
تذکر و اخطارکتبی دادن
requisition
تذکر و اخطارکتبی دادن
call-ups
تذکر دادن جمع کردن
call-up
تذکر دادن جمع کردن
call up
تذکر دادن جمع کردن
to weigh in
[on something]
تذکر دادن
[در مورد چیزی]
make a diplomatic representation
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
watchdog
نگهبانی دادن نگهبان بودن
goes
روی دادن بران بودن
to give evdience
گواهی دادن مدرک بودن از
abler
اماده بودن ارایش دادن
watchdogs
نگهبانی دادن نگهبان بودن
denotes
علامت بودن معنی دادن
go
روی دادن بران بودن
denoted
علامت بودن معنی دادن
adapting
وفق دادن موافق بودن
able
آماده بودن آرایش دادن
denote
علامت بودن معنی دادن
to keep one's temper
متین بودن نشان دادن
adapts
وفق دادن موافق بودن
ablest
اماده بودن ارایش دادن
hinted
تذکر
remembrance
تذکر
notice
تذکر
reminders
تذکر
statements
تذکر
noticed
تذکر
notification
تذکر
statement
تذکر
hint
تذکر
admonition
تذکر
mention
تذکر
mentioning
تذکر
mentions
تذکر
remarks
تذکر
hints
تذکر
reminder
تذکر
remarking
تذکر
noticing
تذکر
noting
تذکر
notices
تذکر
notations
تذکر
remark
تذکر
tip
تذکر
notes
تذکر
remarked
تذکر
note
تذکر
notation
تذکر
to lose one's temper
متین بودن خونسردی نشان دادن
match
وصلت دادن حریف کسی بودن
debunk
توخالی بودن چیزی را نشان دادن
matches
وصلت دادن حریف کسی بودن
admonitions
تذکر راهنمایی
commemorations
مجلس تذکر
commemoration
مجلس تذکر
unmentionable
غیر قابل تذکر
wisecrack
<idiom>
تذکر نیش دار
animadversion
تذکر واعلام خطر
grid ticks
علایم مخصوص نشان دادن چندشبکهای بودن نقشه
watchers
مراقب
oper eyed
مراقب
wide awake
مراقب
watch ful
مراقب
alert
مراقب
vigilante
مراقب
observer
مراقب
watcher
مراقب
observers
مراقب
vigilantes
مراقب
alerted
مراقب
alerts
مراقب
quivive
مراقب
wide-awake
مراقب
surveillant
مراقب
lookouts
مراقب
observant
مراقب
care giver
مراقب
lookout
مراقب
attended
با مراقب
vigilant
مراقب
underlain
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlie
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
intestable
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
watchman
پاسدار مراقب
tenty
مراقب موافب
attended operation
عملکرد با مراقب
onlooker
مراقب تماشاگر
onlookers
مراقب تماشاگر
watchmen
پاسدار مراقب
watch man
پاسبان مراقب
watch it
<idiom>
مراقب باش
scrutator
مراقب موشکاف
unattended operation
عملکرد بی مراقب
unattended operation
عملکردبی مراقب
watchful
موافب مراقب
automatic controller
مراقب خودکار
watchfulness
مراقب پاسدار
i was on the watch for it
مراقب ان بودم
pinch pennies
<idiom>
مراقب پوست خودبودن
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
highbinder
جاسوس یا مراقب دیگری
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
synchronizing limiter
لامپ مراقب همزمان سازی
Keep an eye on the children.
چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
watch/mind one's P's and Q's
<idiom>
مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
centers
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
duenna
زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
centred
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centre
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
maintenance
مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
administrators
شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrator
شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
warm boot
فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
You should always be careful walking alone at night.
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
having
مالک بودن ناگزیر بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
abler
لایق بودن مناسب بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com