Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 136 (2 milliseconds)
English	Persian
gentry	تربیت
cultivation	تربیت
manner	تربیت
nurture	تربیت
nurtured	تربیت
nurtures	تربیت
nurturing	تربیت
upbringing	تربیت
education	تربیت
pedagogy	تربیت
genteelness	تربیت
gentrice	تربیت
good breeding	تربیت
mannerliness	تربیت
Other Matches
well-bred	با تربیت تربیت شده
low bred	بی تربیت
lowbred	بی تربیت
barbarous	بی تربیت
true bred	با تربیت
unmannerly	بی تربیت
unpolished	بی تربیت
well bred	با تربیت
grossing	بی تربیت
grossest	بی تربیت
grosses	بی تربیت
grosser	بی تربیت
ill mannered	بی تربیت
ill bred	بی تربیت
bearish	بی تربیت
blowzed	بی تربیت
randy	بی تربیت
caddish	بی تربیت
chuff	بی تربیت
churl	بی تربیت
impolite	بی تربیت
gentlest	با تربیت
gentler	با تربیت
gentle	با تربیت
half bred	بی تربیت
grossed	بی تربیت
gross	بی تربیت
uncivil	بی تربیت
uncivilly	بی تربیت
mannerless	بی تربیت
ill-bred	بی تربیت
give lessons	تربیت کردن
instruct	تربیت کردن
an a woman	زن تربیت شده
educate	تربیت کردن
fish culture	تربیت ماهی
made	تربیت شده
carl	ادم بی تربیت
genteely	از روی تربیت
teach	تربیت کردن
undisiplined	تربیت نشده
trainable	تربیت پذیر
to bring up	تربیت کردن
teacher training	تربیت معلم
steerage	اداره تربیت
rudesby	ادم بی تربیت
reeducation	تربیت مجدد
train [teach]	تربیت کردن
hoyden	روستایی بی تربیت
accomplished	تربیت شده
educating	تربیت کردن
educates	تربیت کردن
abetted	تربیت کردن
abets	تربیت کردن
educate	تربیت کردن
trained	تربیت کردن
train	تربیت کردن
education	تعلیم و تربیت
cad	ادم بی تربیت
cads	ادم بی تربیت
abetting	تربیت کردن
trains	تربیت کردن
abet	تربیت کردن
boor	ادم بی تربیت
educative	تربیت امیز
rear	تربیت کردن
reared	تربیت کردن
boors	ادم بی تربیت
schooling	تربیت اسب
physical education	تربیت بدنی
rearing	تربیت کردن
rears	تربیت کردن
cultured	تربیت شده
school	تربیت اسب
genteel	تربیت شده
schools	تربیت اسب
schools	تادیب یا تربیت کردن
aviculture	تربیت مرغ مرغداری
zootechnical	وابسته به فن تربیت حیوانات
underbred	نااصل زاده بی تربیت
disciplinary	تادیبی وابسته به تربیت
educationally	از راه تعلیم و تربیت
school	تادیب یا تربیت کردن
culture of bees	پرورش یا تربیت زنبور
correctional institution	کانون اصلاح و تربیت
housebroken	حیوان تربیت شده
computer based training	تربیت مبتنی بر کامپیوتر
ineducable	غیر قابل تربیت
manege	محل تربیت اسب
motor education	تعلیم و تربیت حرکتی
gentry	مردمان محترم و با تربیت اصالت
civility	نجابت ورفتار خوب تربیت
ill bred	غیر متمدن بد تربیت شده
carle	شخص پست ادم بی تربیت
highbred	دارای تربیت یانجابت خانوادگی
reclaim animal	حیوانات وحشی تربیت شده
manege	مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
zootechny	روش تربیت و رام کردن جانوران
zootechnics	روش تربیت ورام کردن جانوران
trainable mentally retarded	عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
wcce	کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
thorough paced	بهمه جور قدم تربیت شده
espalier	چوب بندی برای تربیت نهال میوه
falconry	تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
espalir	چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
the churach built him up	کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
coach dog	یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
dressage	حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
zootechnician	کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
halterbreak	کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
probation	کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
reeducate	دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
undisciplined	تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
breed	تولید کردن تربیت کردن
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
breeds	تولید کردن تربیت کردن
disciplining	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com